گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۲

دل نظر بر روی آن شمع جهان می‌افکند
تن به جای خرقه چون پروانه جان می‌افکند
گر بود غوغای عشقش بر کنار عالمی
دل ز شوقش خویشتن را در میان می‌افکند
زلف او صد توبه را در یک نفس می‌بشکند
چشم او صد صید را در یک زمان می‌افکند
طرهٔ مشکینش تابی در فلک می‌آورد
پستهٔ شیرینش شوری در جهان می‌افکند
سبز پوشان فلک ماه زمینش خوانده‌اند
زانکه رویش غلغلی در آسمان می‌افکند
تا ابد کامش ز شیرینی نگردد تلخ و تیز
هر که نام آن شکر لب بر زبان می‌افکند
ترکم آن دارد سر آن چون ندارد چون کنم
هندوی خود را چنین در پا از آن می‌افکند
همچو دف حلقه به گوش او شدم با این همه
بر تنم چون چنگ هر رگ در فغان می‌افکند
گاهگاهی گویدم هستم یقین من زان تو
لاجرم عطار را اندر گمان می‌افکند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل نظر بر روی آن شمع جهان می‌افکند
تن به جای خرقه چون پروانه جان می‌افکند
هوش مصنوعی: دل به تماشا و ستایش زیبایی آن شمع عالم می‌پردازد و تن خود را مانند پروانه‌ای به آتش عشق و شوق می‌سپارد.
گر بود غوغای عشقش بر کنار عالمی
دل ز شوقش خویشتن را در میان می‌افکند
هوش مصنوعی: اگر شور و شوق عشقش در دنیا بیداد کند، دل از شادی و اشتیاقش خود را در میان همه چیز می‌اندازد.
زلف او صد توبه را در یک نفس می‌بشکند
چشم او صد صید را در یک زمان می‌افکند
هوش مصنوعی: زلف او باعث می‌شود که صد توبه در یک لحظه شکسته شود، و چشم او قادر است که در یک زمان صد نفر را به دام بیندازد.
طرهٔ مشکینش تابی در فلک می‌آورد
پستهٔ شیرینش شوری در جهان می‌افکند
هوش مصنوعی: موهای سیاهش همچون قابی افراشته در آسمان جلوه‌گری می‌کند و دانه‌های شیرینش شور و هیجان را در دنیا پراکنده می‌سازد.
سبز پوشان فلک ماه زمینش خوانده‌اند
زانکه رویش غلغلی در آسمان می‌افکند
هوش مصنوعی: بر کسانی که در آسمان زندگی می‌کنند، زمین به صورت زیبا و درخشان پیام آورده است، زیرا چهره‌ی او نور و شور و هیاهویی در آسمان به وجود می‌آورد.
تا ابد کامش ز شیرینی نگردد تلخ و تیز
هر که نام آن شکر لب بر زبان می‌افکند
هوش مصنوعی: هر کسی که نام آن شکر را بر زبان بیاورد، همیشه از شیرینی آن بی‌نصیب نخواهد ماند و طعم تلخی و تیزی را تجربه نخواهد کرد.
ترکم آن دارد سر آن چون ندارد چون کنم
هندوی خود را چنین در پا از آن می‌افکند
هوش مصنوعی: مرا از عشق و محبت یار خود رها کرده و به فکر جدایی افتاده‌ام؛ حالا که او از من فاصله گرفته، نمی‌دانم چگونه باید با این درد کنار بیایم.
همچو دف حلقه به گوش او شدم با این همه
بر تنم چون چنگ هر رگ در فغان می‌افکند
هوش مصنوعی: مانند دفی که در گوش او آوایی دل‌نشین دارد، من نیز به او نزدیک شدم، اما در عین حال، هر رگ از بدنم مانند چنگی ناله‌سر می‌دهد و در اندوه و فریاد است.
گاهگاهی گویدم هستم یقین من زان تو
لاجرم عطار را اندر گمان می‌افکند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به خودم می‌گویم که از وجود تو یقین دارم، اما این یقین باعث می‌شود که عطار در اشتباه بیفتد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/10/19 16:01
ad

در این شعر عطار فکر کرده است

1397/02/17 04:05
نادر..

پستهٔ شیرینش شوری در جهان می‌افکند..