گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۸

عشق توام داغ چنان می‌کند
کآتش سوزنده فغان می‌کند
بر دل من چون دل آتش بسوخت
بر سر من اشک‌فشان می‌کند
درنگر آخر که ز سوز دلم
چون دل آتش خفقان می‌کند
عشق تو بی‌رحم‌تر از آتش است
کآتشم از عشق ضمان می‌کند
آتش سوزنده به جز تن نسوخت
عشق تو آهنگ به جان می‌کند
هر که ز زلف تو کشد سر چو موی
زلف تواش موی کشان می‌کند
آنچه که جستند همه اهل دل
مردم چشم تو عیان می‌کند
وآنچه که صد سال کند رستمی
زلف تو در نیم زمان می‌کند
چون نزند چشم خوشت تیر چرخ
کابروی تو چرخ کمان می‌کند
گر همه خورشید سبک‌رو بود
پیش رخت سایه گران میکند
هر که کند وصف دهانت که نیست
هست یقین کان به گمان می‌کند
خط تو چون مهر نبوت به نسخ
ختم همه حسن جهان می‌کند
چون ز پی خضر همه سبز رست
خط تو زان قصد نشان می‌کند
چشمهٔ خضر است دهانت به حکم
خط تو سرسبزی از آن می‌کند
پسته وآن فستقی مغز او
دعوی آن خط و دهان می‌کند
بی خبری دی خط تو دید و گفت
برگ گل از سبزه نهان می‌کند
می‌نشناسد که دهانش ز خط
غالیه در غالیه‌دان می‌کند
چون دهنش ثقبهٔ سوزن فتاد
رشتهٔ آن ثقبه میان می‌کند
دی ز دهانش شکری خواستم
گفت که نرمم به زبان می‌کند
سود ندارد شکری بی جگر
می‌ندهد زانکه زیان می‌کند
کز نفس سردت و باران اشک
لالهٔ من برگ خزان می‌کند
شفقت او بین که رخم در سرشک
چون رخ خود لاله‌ستان می‌کند
شیوه او می‌نبد اندر فرید
گرچه ز صد شیوه برآن می‌کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق توام داغ چنان می‌کند
کآتش سوزنده فغان می‌کند
هوش مصنوعی: عشق تو چنان روح و وجودم را می‌سوزاند که حتی آتش هم از شدت سوزش نالان و زاری می‌کند.
بر دل من چون دل آتش بسوخت
بر سر من اشک‌فشان می‌کند
هوش مصنوعی: دل من مانند دل دیگری به شدت سوخته است و به همین خاطر، بر سر من دائم اشک می‌ریزد.
درنگر آخر که ز سوز دلم
چون دل آتش خفقان می‌کند
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه دل من از درون می‌سوزد و این آتش باعث شده که احساس خفقان و تنگی نفس کنم.
عشق تو بی‌رحم‌تر از آتش است
کآتشم از عشق ضمان می‌کند
هوش مصنوعی: عشق تو به اندازه‌ای سوزان و سخت‌گیر است که آتش من هم نمی‌تواند در برابر آن ایستادگی کند.
آتش سوزنده به جز تن نسوخت
عشق تو آهنگ به جان می‌کند
هوش مصنوعی: عشق تو چنان شعله‌ای است که فقط جسم را نمی‌سوزاند، بلکه به عمق جان و روح می‌تابد و تاثیر می‌گذارد.
هر که ز زلف تو کشد سر چو موی
زلف تواش موی کشان می‌کند
هوش مصنوعی: هر کس که از زلف تو دل بکند، به اندازه‌ی خود تو زیبایی و جاذبه خواهد داشت و دیگران را به سمت خود می‌کشد.
آنچه که جستند همه اهل دل
مردم چشم تو عیان می‌کند
هوش مصنوعی: هر چیزی که عاشقان و اهل دل به دنبالش هستند، چشمان تو به وضوح نشان می‌دهد.
وآنچه که صد سال کند رستمی
زلف تو در نیم زمان می‌کند
هوش مصنوعی: آنچه رستم در طول یک قرن به دست می‌آورد، زلف تو در کمترین زمان انجام می‌دهد.
چون نزند چشم خوشت تیر چرخ
کابروی تو چرخ کمان می‌کند
هوش مصنوعی: وقتی چشم زیبا و دلربای تو به کسی نمی‌افتد، ستاره‌های آسمان همچون کمان می‌پیچند و تیر می‌زنند.
گر همه خورشید سبک‌رو بود
پیش رخت سایه گران میکند
هوش مصنوعی: اگر همه خورشیدها سبک و بی‌وزن بودند، در مقابل چهره‌ات سایه‌ای سنگین و بزرگ ایجاد می‌کنند.
هر که کند وصف دهانت که نیست
هست یقین کان به گمان می‌کند
هوش مصنوعی: هر کسی که در توصیف دهانت صحبت کند و بگوید که تو چقدر خوبی، مطمئن باش که این فقط بر اساس گمان اوست و حقیقت نمی‌تواند باشد.
خط تو چون مهر نبوت به نسخ
ختم همه حسن جهان می‌کند
هوش مصنوعی: خط تو مانند نشان نبوت، تمام زیبایی‌های دنیا را به پایان می‌برد.
چون ز پی خضر همه سبز رست
خط تو زان قصد نشان می‌کند
هوش مصنوعی: به دنبال خضر، همه چیز سبز و امیدوار است و خط تو از آن قصد و هدف را نشان می‌دهد.
چشمهٔ خضر است دهانت به حکم
خط تو سرسبزی از آن می‌کند
هوش مصنوعی: دهان تو مانند چشمه‌ای زنده و روشن است که با کلامت، زندگی و سرسبزی می‌بخشد.
پسته وآن فستقی مغز او
دعوی آن خط و دهان می‌کند
هوش مصنوعی: پسته و آن فندقی که درونش هست، می‌خواهد به زیبایی خط و شکل خود اشاره کند و خود را به نمایش بگذارد.
بی خبری دی خط تو دید و گفت
برگ گل از سبزه نهان می‌کند
هوش مصنوعی: ناپیدایی و پنهان‌کاری اطرافیان به حدی است که حتی خط تو هم آن را می‌بیند و می‌گوید که مانند برگ گل، زیبایی‌اش را از دنیای سبز پنهان کرده است.
می‌نشناسد که دهانش ز خط
غالیه در غالیه‌دان می‌کند
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده است که به دلیل عدم شناخت و آگاهی، سخنانی می‌گوید که نشان‌دهندهٔ سلیقهٔ او نیست. او بدون اینکه بداند چه می‌گوید، از چیزی که نمی‌شناسد صحبت می‌کند. به عبارت دیگر، این فرد در انتخاب کلمات و بیان نظرش، ناآگاه و ناآزموده است.
چون دهنش ثقبهٔ سوزن فتاد
رشتهٔ آن ثقبه میان می‌کند
هوش مصنوعی: زمانی که دهنش مثل یک سوزن سوراخ شد، رشته‌ی زندگی‌اش از آن سوراخ خارج می‌شود.
دی ز دهانش شکری خواستم
گفت که نرمم به زبان می‌کند
هوش مصنوعی: دیروز از او خواستم که چیزی شیرین بگوید، اما او گفت که به نرمی از زبانش می‌گذرد.
سود ندارد شکری بی جگر
می‌ندهد زانکه زیان می‌کند
هوش مصنوعی: شکر بدون تلاش و فداکاری فایده‌ای ندارد، چون این وضعیت به ضرر انسان خواهد بود.
کز نفس سردت و باران اشک
لالهٔ من برگ خزان می‌کند
هوش مصنوعی: به خاطر نفس سرد تو و باران اشک من، زندگی و حال و هوای من دچار زوال و افسردگی می‌شود.
شفقت او بین که رخم در سرشک
چون رخ خود لاله‌ستان می‌کند
هوش مصنوعی: به عشق و محبت او نگاه کن که چگونه چهره‌ام را با اشک‌هایم مثل گل لاله می‌آراید.
شیوه او می‌نبد اندر فرید
گرچه ز صد شیوه برآن می‌کند
هوش مصنوعی: روش او در عشق بی‌نظیر است، هرچند که از صدها روش دیگر برای رسیدن به عشق استفاده می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/07/05 19:10
نادر..

آنچه که جستند همه اهل دل
مردم چشم تو عیان می‌کند...