غزل شمارهٔ ۳۰۳
هر که درین دایره دوران کند
نقطهٔ دل آینهٔ جان کند
چون رخ جان ز آینه دل بدید
جان خود آئینهٔ جانان کند
گر کند اندر رخ جانان نظر
شرط وی آن است که پنهان کند
ور نظرش از نظر آگه بود
دور فتد از ره و تاوان کند
گر همه یک مور ادب گوش داشت
رونق خود همچو سلیمان کند
مرد ره آن است که در راه عشق
هرچه کند جمله به فرمان کند
کی بود آن مرد گدا مرد آنک
عزم به خلوتگه سلطان کند
کار تو آن است که پروانهوار
جان تو بر شمع سرافشان کند
راست چو پروانه به سودای شمع
تیز برون تازد و جولان کند
طاقت شمعش نبود خویش را
روی به شمع آرد و قربان کند
عشق رخش بس که درین دایره
همچو من و همچو تو حیران کند
زلف پریشانش به یک تار موی
جملهٔ اسلام پریشان کند
لیک ز عکس رخ او ذرهای
بتکدهها جمله پر ایمان کند
در غم عشقش دل عطار را
درد ز حد رفت چه درمان کند
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که درین دایره دوران کند
نقطهٔ دل آینهٔ جان کند
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دایره زندگی میکند، نقطه قلبش را مانند آینه از روحش نشان میدهد.
چون رخ جان ز آینه دل بدید
جان خود آئینهٔ جانان کند
هوش مصنوعی: زمانی که روح از طریق دل به خودی خود نگاه کند، آنگاه روح خود را به آینهٔ محبوب تبدیل میکند.
گر کند اندر رخ جانان نظر
شرط وی آن است که پنهان کند
هوش مصنوعی: اگر معشوق به چهرهاش نگاهی بیندازد، باید این نکته را رعایت کند که خود را پنهان نگهدارد.
ور نظرش از نظر آگه بود
دور فتد از ره و تاوان کند
هوش مصنوعی: اگر نظر او از آگاهیاش آگاه بود، دور میشد از راه و عذاب میکشید.
گر همه یک مور ادب گوش داشت
رونق خود همچو سلیمان کند
هوش مصنوعی: اگر همهی مورچگان ادب و نزاکت را رعایت میکردند، همانند سلیمان رونق و شکوهی مییافتند.
مرد ره آن است که در راه عشق
هرچه کند جمله به فرمان کند
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که در مسیر عشق، هر کاری انجام دهد، تماماً طبق دستورات و خواستههای معشوق باشد.
کی بود آن مرد گدا مرد آنک
عزم به خلوتگه سلطان کند
هوش مصنوعی: کیست آن مرد فقیر که تصمیم دارد به مکان خلوت پادشاه برود؟
کار تو آن است که پروانهوار
جان تو بر شمع سرافشان کند
هوش مصنوعی: وظیفه تو این است که مثل پروانه، جانات را به شمعی که درخشندگی و روشنی دارد، تقدیم کنی.
راست چو پروانه به سودای شمع
تیز برون تازد و جولان کند
هوش مصنوعی: مانند پروانه که به شمع عشق میورزد و با شتاب و شور و شوق به دور آن میچرخد و پرواز میکند.
طاقت شمعش نبود خویش را
روی به شمع آرد و قربان کند
هوش مصنوعی: شمع نمیتواند زیبایی و شوق خود را تحمل کند و به همین دلیل به سمت شمع میرود تا خود را قربانی آن کند.
عشق رخش بس که درین دایره
همچو من و همچو تو حیران کند
هوش مصنوعی: عشق به قدری جذاب و گیجکننده است که مانند من و تو در این دنیا سرگردان میشویم.
زلف پریشانش به یک تار موی
جملهٔ اسلام پریشان کند
هوش مصنوعی: زلف نامنظم او به اندازهی یک تار مویش، همهی اساس و بنیاد دین اسلام را به هم میریزد.
لیک ز عکس رخ او ذرهای
بتکدهها جمله پر ایمان کند
هوش مصنوعی: اما چیزی از زیبایی چهره او باعث میشود که همه معبدها پر از ایمان و اعتبار گردند.
در غم عشقش دل عطار را
درد ز حد رفت چه درمان کند
هوش مصنوعی: در اندوه عشق او، دل عطار به شدت رنج میکشد و هیچ درمانی برای این درد وجود ندارد.