گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۲

چون لبش درج گهر باز کند
عقل را حاملهٔ راز کند
یارب از عشق شکر خندهٔ او
طوطی روح چه پرواز کند
هیچ کس زهره ندارد که دمی
صفت آن لب دمساز کند
تیرباران همهٔ شادی دل
غم آن غمزهٔ غماز کند
راست کان ترک پریچهره چو صبح
زلف شبرنگ ز رخ باز کند
نتوان گفت که هندوی بصر
از چه زنگی دل آغاز کند
ناز او چون خوشم آید نکند
ور کند ناز به صد ناز کند
ماه رویت چو ز رخ درتابد
ذره را با فلک انباز کند
همه ذرات جهان را رخ تو
همچو خورشید سرافراز کند
وه که دیوانگی عشق تو را
عقل پر حیله چه اعزاز کند
ماه در دق و ورم مانده و باز
بر امید تو تک و تاز کند
گفته بودی که برو ور نروی
زلف من کشتن تو ساز کند
سر نپیچم اگر از هر سر موی
سر زلف تو سرانداز کند
به سخن گرچه منم عیسی دم
جزع تو دعوی ایجاز کند
عنبر زلف تو عطارم کرد
واطلس روی تو بزاز کند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون لبش درج گهر باز کند
عقل را حاملهٔ راز کند
هوش مصنوعی: وقتی لب‌هایش را باز کند و سخن بگوید، به عقل و اندیشه‌اش مفاهیم عمیق و رازهای پنهان را منتقل می‌کند.
یارب از عشق شکر خندهٔ او
طوطی روح چه پرواز کند
هوش مصنوعی: خدایا، به خاطر عشقی که دارم، لبخند او مانند پرنده‌ای روح مرا به پرواز در می‌آورد.
هیچ کس زهره ندارد که دمی
صفت آن لب دمساز کند
هوش مصنوعی: هیچ کس جرات ندارد که حتی برای لحظه‌ای توصیف آن لب زیبا را انجام دهد.
تیرباران همهٔ شادی دل
غم آن غمزهٔ غماز کند
هوش مصنوعی: همه‌ی خوشی‌ها را تیر خلاص می‌زند و غم آن چشم زیبای فریبنده را به تصویر می‌کشد.
راست کان ترک پریچهره چو صبح
زلف شبرنگ ز رخ باز کند
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دل‌ربای او مانند سپیدای صبح است که وقتی موهای تیره‌اش را از صورتش کنار می‌زند، زیبایی‌اش بیشتر نمایان می‌شود.
نتوان گفت که هندوی بصر
از چه زنگی دل آغاز کند
هوش مصنوعی: نمی‌توان گفت که دل دلبر هندی از چه رنگ و لعابی شروع به عشق ورزی می‌کند.
ناز او چون خوشم آید نکند
ور کند ناز به صد ناز کند
هوش مصنوعی: وقتی رفتار و زیبایی او را می‌بینم خوشم می‌آید، اما اگر او هم از خود ناز کند، این نازش به‌قدری زیبا و دلنشین است که نمی‌توانم به آن پاسخ منفی بدهم.
ماه رویت چو ز رخ درتابد
ذره را با فلک انباز کند
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی ماه شما بر چهره‌ی زمین تابش می‌افکند، حتی ذره‌ای از خاک می‌تواند با آسمان هم‌پیمان شود.
همه ذرات جهان را رخ تو
همچو خورشید سرافراز کند
هوش مصنوعی: تمامی عناصر جهان به نور و زیبایی تو می‌بالند و مانند خورشیدی درخشان می‌شوند.
وه که دیوانگی عشق تو را
عقل پر حیله چه اعزاز کند
هوش مصنوعی: عشق تو باعث می‌شود که دیوانگی‌ام را عقل حسابگر نتواند درک کند و برایش اهمیت و ارج و قربی قائل شود.
ماه در دق و ورم مانده و باز
بر امید تو تک و تاز کند
هوش مصنوعی: ماه در حالت ضعف و ناتوانی قرار دارد، اما همچنان بر اساس امید تو به جلو می‌آید و تلاش می‌کند.
گفته بودی که برو ور نروی
زلف من کشتن تو ساز کند
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که اگر بروی و من نروم، موهایم می‌توانند تو را به قتل برسانند.
سر نپیچم اگر از هر سر موی
سر زلف تو سرانداز کند
هوش مصنوعی: اگر زلف تو را بر سرم بیاندازند، هر گز از آن دور نمی‌شوم و سر نپیچم.
به سخن گرچه منم عیسی دم
جزع تو دعوی ایجاز کند
هوش مصنوعی: اگرچه در سخن من به مهارت و توانایی عیسی هستند، اما به خاطر فریاد تو، این ادعا به اختصار بیان می‌شود.
عنبر زلف تو عطارم کرد
واطلس روی تو بزاز کند
هوش مصنوعی: عطر زلف تو مرا به یاد عطرهای خوب می‌اندازد و زیبایی چهره‌ات مانند پارچه‌های خوشبافت و گرانبهاست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش عندلیب