گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۹

چون سیمبران روی به گلزار نهادند
گل را ز رخ چون گل خود خار نهادند
تا با رخ چون گل بگذشتند به گلزار
نار از رخ گل در دل گلنار نهادند
در کار شدند و می چون زنگ کشیدند
پس عاشق دلسوخته را کار نهادند
تلخی ز می لعل ببردند که می را
تنگی ز لب لعل شکربار نهادند
ای ساقی گلرنگ درافکن می گلبوی
کز گل کلهی بر سر گلزار نهادند
می‌نوش چو شنگرف به سرخی که گل تر
طفلی است که در مهد چو زنگار نهادند
بوی جگر سوخته بشنو که چمن را
گلهای جگر سوخته در بار نهادند
زان غرقهٔ خون گشت تن لاله که او را
آن داغ سیه بر دل خون خوار نهادند
سوسن چو زبان داشت فروشد به خموشی
در سینهٔ او گوهر اسرار نهادند
از بر بنیارد کس و از بحر نزاید
آن در که درین خاطر عطار نهادند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سیمبران روی به گلزار نهادند
گل را ز رخ چون گل خود خار نهادند
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی‌پژوهان به باغ گل رفتند، زیبایی گل به اندازه‌ای خیره‌کننده بود که گل‌ها از روی زیبایی‌اش حس کردند که خودشان نیز خار شده‌اند.
تا با رخ چون گل بگذشتند به گلزار
نار از رخ گل در دل گلنار نهادند
هوش مصنوعی: وقتی که با چهره‌ای زیبا و چون گل از کنار گلزار گذشتند، آتشی از عشق در دل گلنار ایجاد کردند که از زیبایی گل ناشی می‌شد.
در کار شدند و می چون زنگ کشیدند
پس عاشق دلسوخته را کار نهادند
هوش مصنوعی: در هنگامی که مشغول به کار شدند و صدای زنگی به گوش رسید، سپس عشق و دل‌خوشی را برای کسی که دلبسته بود آغاز کردند.
تلخی ز می لعل ببردند که می را
تنگی ز لب لعل شکربار نهادند
هوش مصنوعی: می‌گویند که تلخی شراب لعل را گرفتند، چرا که شکلاتی را به لب لعل شیرین نزدیک کردند.
ای ساقی گلرنگ درافکن می گلبوی
کز گل کلهی بر سر گلزار نهادند
هوش مصنوعی: ای ساقی خوش رنگ، جام شراب را پر کن و به من بده. این می گل مانند گلی است که بر سر گلزار گذاشته شده است.
می‌نوش چو شنگرف به سرخی که گل تر
طفلی است که در مهد چو زنگار نهادند
هوش مصنوعی: می‌نوش، مثل شنگرف به رنگ سرخ، شبیه گلی تازه است که در مهد خوابیده و وقتی زنگاری به آن می‌زنند، زیبایی‌اش دوچندان می‌شود.
بوی جگر سوخته بشنو که چمن را
گلهای جگر سوخته در بار نهادند
هوش مصنوعی: بوی جگر سوخته را بشنو که در چمن گل‌های جگر سوخته را پراکنده‌اند.
زان غرقهٔ خون گشت تن لاله که او را
آن داغ سیه بر دل خون خوار نهادند
هوش مصنوعی: بدن لاله به خاطر آن داغ تاریکی که بر دلش گذاشتند، غرق در خون شد.
سوسن چو زبان داشت فروشد به خموشی
در سینهٔ او گوهر اسرار نهادند
هوش مصنوعی: سوسن که زبان ندارد، در سکوتش رازها را پنهان کرده است. در دل او گنجینه‌ای از اسرار قرار داده‌اند.
از بر بنیارد کس و از بحر نزاید
آن در که درین خاطر عطار نهادند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از بدی‌ها و مشکلات دیگران را برطرف کند، و هیچ‌چیز از دل و ذهن آدمی به وجود نمی‌آید مگر اینکه در آن اندیشه و تجربه‌ای نهفته باشد که عطار به ما یادآوری کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش عندلیب