غزل شمارهٔ ۲۷۲
در قعر جان مستم دردی پدید آمد
کان درد بندیان را دایم کلید آمد
چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم
هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد
مردان این سفر را گمبودگی است حاصل
وین منکران ره را گفت و شنید آمد
گر مست این حدیثی ایمان تو راست لایق
زیرا که کافر اینجا مست نبید آمد
شد مست مغز جانم از بوی باده زیرا
جام محبت او با بوسعید آمد
تا دادهاند بویی عطار را ازین می
عمرش درازتر شد عیشش لذیذ آمد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در قعر جان مستم دردی پدید آمد
کان درد بندیان را دایم کلید آمد
هوش مصنوعی: در عمق وجود من دردی به وجود آمد که این درد برای بیدار کردن افرادی که در بندند، مانند کلیدی عمل میکند.
چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم
هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد
هوش مصنوعی: در این بیابان بسیار راه رفتم تا جایی که گم شدم و هرگز کسی را ندیدم که در اینجا ظاهر شود.
مردان این سفر را گمبودگی است حاصل
وین منکران ره را گفت و شنید آمد
هوش مصنوعی: مردان این سفر در گمراهی و سردرگمی به سر میبرند و کسانی که راه را انکار میکنند، گفتوگوهایشان را شنیدهاند.
گر مست این حدیثی ایمان تو راست لایق
زیرا که کافر اینجا مست نبید آمد
هوش مصنوعی: اگر در این داستان مستی وجود دارد، ایمان تو باعث شایستگیات میشود، زیرا تنها کافران در اینجا به مستی میرسند، نه کسانی که ایمان دارند.
شد مست مغز جانم از بوی باده زیرا
جام محبت او با بوسعید آمد
هوش مصنوعی: از بوی خوش شراب، جانم به حال خوشی درآمد زیرا جام محبت او همراه با بوسعید به من رسید.
تا دادهاند بویی عطار را ازین می
عمرش درازتر شد عیشش لذیذ آمد
هوش مصنوعی: عطار بویی از زندگی خوش را تجربه کرده و به همین خاطر عمرش طولانیتر و لذت زندگیاش بیشتر شده است.