غزل شمارهٔ ۲۶۲
تا دل لایعقلم دیوانه شد
در جهان عشق تو افسانه شد
آشنایی یافت با سودای تو
وز همه کار جهان بیگانه شد
پیش شمع روی چون خورشید تو
صد هزاران جان و دل پروانه شد
مرغ عقل و جان اسیر دام تو
همچو آدم از پی یک دانه شد
نه که مرغ جان ز خانه رفته بود
ره بیاموخت و به سوی خانه شد
بود تردامن در اول چون زنان
وآخر اندر کار تو مردانه شد
مردیش این بود کاندر عشق تو
مست پیشت آمد و دیوانه شد
میندانم تا دل عطار هیچ
شد تو را شایسته هرگز یا نشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دل لایعقلم دیوانه شد
در جهان عشق تو افسانه شد
هوش مصنوعی: وقتی که دل بیفکر و دیوانه شد، عشق تو در دنیا به داستانی مشهور تبدیل گردید.
آشنایی یافت با سودای تو
وز همه کار جهان بیگانه شد
هوش مصنوعی: او با عشق و آرزوی تو آشنا شد و از تمام کارها و دغدغههای دنیا بینیاز و بیگانه گردید.
پیش شمع روی چون خورشید تو
صد هزاران جان و دل پروانه شد
هوش مصنوعی: در مقابل نور تو، همچون شمعی که درخشش خورشید را میبیند، هزاران جان و دل همچون پروانه به سوی تو جذب شدند.
مرغ عقل و جان اسیر دام تو
همچو آدم از پی یک دانه شد
هوش مصنوعی: مرغ عقل و جان به دام تو گرفتار شده است، مانند آدم که به خاطر یک دانه به دنبال آن رفت.
نه که مرغ جان ز خانه رفته بود
ره بیاموخت و به سوی خانه شد
هوش مصنوعی: مرغ حیات با اینکه از خانه دور شده بود، راه برگشت را آموخت و به سوی خانهاش بازگشت.
بود تردامن در اول چون زنان
وآخر اندر کار تو مردانه شد
هوش مصنوعی: در ابتدا مانند زنان به تردید و احتیاط رفتار میکرد، اما در انتها در کار تو به شکل مردانه و محکم عمل کرد.
مردیش این بود کاندر عشق تو
مست پیشت آمد و دیوانه شد
هوش مصنوعی: مرد این بود که در عشق تو سرمست و مجنون پیش تو آمد.
میندانم تا دل عطار هیچ
شد تو را شایسته هرگز یا نشد
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا دل عطار به شما تعلق گرفته یا نه، اما هرگز نمیتوانم شما را شایسته بدانم.