غزل شمارهٔ ۲۶۰
تا نور او دیدم دو کون از چشم من افتاده شد
پندار هستی تا ابد از جان و تن افتاده شد
روزی برون آمد ز شب طالب فنا گشت از طلب
شور جهانسوزی عجب در انجمن افتاده شد
رویت ز برقع ناگهان یک شعله زد آتش فشان
هر لحظه آتش صد جهان در مرد و زن افتاده شد
چون لب گشادی در سخن جان من آمد سوی تن
تا مرده بیخود نعرهزن مست از کفن افتاده شد
برقی برون جست از قدم برکند گیتی را ز هم
پس نور وحدت زد علم تا ما و من افتاده شد
ما چون فتادیم از وطن زان خستهایم و ممتحن
دل کی نهد بر خویشتن آن کز وطن افتاده شد
حلاج همچون رستمی خوش با وطن آمد همی
کاندر گلوی وی دمی بند از رسن افتاده شد
ساقی به جای مصحفش جامی نهاده بر کفش
وآتش ز جان پر تفش در پیرهن افتاده شد
می خورد تا شد نعرهزن پس نعره زد بی ما و من
آزاد گشت از خویشتن بی خویشتن افتاده شد
چون قوت دیگر داشت او زان صبر دیگر داشت او
یک لقمهای برداشت او باز از دهن افتاده شد
در هیبت حالی چنان گشتند مردان چون زنان
چه خیزد از تر دامنان چو تهمتن افتاده شد
در جنب این کار گران گشتند فانی صفدران
هم بت شد و هم بتگران هم بت شکن افتاده شد
عطار ازین معنی همی دارد بدل در عالمی
چون می نیابد محرمی دل بر سخن افتاده شد
غزل شمارهٔ ۲۵۹: در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شدغزل شمارهٔ ۲۶۱: پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا نور او دیدم دو کون از چشم من افتاده شد
پندار هستی تا ابد از جان و تن افتاده شد
هوش مصنوعی: وقتی که نور او را دیدم، تمام مفهوم دو جهان از نظر من محو شد و تفکر درباره وجود تا ابد از جان و بدنم جدا گشت.
روزی برون آمد ز شب طالب فنا گشت از طلب
شور جهانسوزی عجب در انجمن افتاده شد
هوش مصنوعی: روزی کسی از شب بیرون آمد و به دنبال چیزی بود که از بین برود. او از جستجوی حالتی بینظیر و سوزناک شگفتزده شد و در جمعی قرار گرفت.
رویت ز برقع ناگهان یک شعله زد آتش فشان
هر لحظه آتش صد جهان در مرد و زن افتاده شد
هوش مصنوعی: ناگهان از زیر پردهات نوری تابید که همچون شعلهای آتشفشانی برپا کرد و در هر لحظه شعلههای آتش به شدت در دل مردم، چه زن و چه مرد، شعلهور شد.
چون لب گشادی در سخن جان من آمد سوی تن
تا مرده بیخود نعرهزن مست از کفن افتاده شد
هوش مصنوعی: زمانی که زبان به سخن میآورم، روح من به سمت جسم میآید و به حالت بیخود و مستی درمیآید، گویی که مردهای در حال فریاد زدن است و به شدت از کفن خود جدا شده است.
برقی برون جست از قدم برکند گیتی را ز هم
پس نور وحدت زد علم تا ما و من افتاده شد
هوش مصنوعی: رعدی از قدم او برخاست و دنیا را از هم جدا کرد. سپس نور وحدت، علم را تاباند تا مفهومی از ما و من باقی نماند.
ما چون فتادیم از وطن زان خستهایم و ممتحن
دل کی نهد بر خویشتن آن کز وطن افتاده شد
هوش مصنوعی: ما چون از دیار خود دور افتادهایم، به خاطر این دوری دلمان آزرده و در این آزمون سخت قرار داریم. حالا چه کسی میتواند بر دل خود تسلط داشته باشد وقتی که از وطنش جدا شده است؟
حلاج همچون رستمی خوش با وطن آمد همی
کاندر گلوی وی دمی بند از رسن افتاده شد
هوش مصنوعی: حلاج با شادی به سرزمین خود بازگشت، مانند رستم که به وطنی که دوست دارد، پا گذاشته است. در گلوی او بغضی وجود دارد که به خاطر آن، احساس خفگی میکند.
ساقی به جای مصحفش جامی نهاده بر کفش
وآتش ز جان پر تفش در پیرهن افتاده شد
هوش مصنوعی: دریغ از کتاب مقدسی که به دست ساقی است، او به جای آن جامی را در دست دارد. شعلههای آتش از وجودش به شدت میسوزند و در لباسش پراکنده شدهاند.
می خورد تا شد نعرهزن پس نعره زد بی ما و من
آزاد گشت از خویشتن بی خویشتن افتاده شد
هوش مصنوعی: پس از نوشیدن، به حالت شور و هیجان درآمد و از خود بیخود شد. او فریاد زد و با رهایی از خود، آزاد و بدون هیچگونه وابستگی به خویشتن حس کرد.
چون قوت دیگر داشت او زان صبر دیگر داشت او
یک لقمهای برداشت او باز از دهن افتاده شد
هوش مصنوعی: او زمانی که قدرت و تحمل بیشتری پیدا کرد، صبر و بردباری بیشتری هم از خود نشان داد. اما وقتی لقمهای برداشت، دوباره لقمه از دهانش افتاد و نتوانست آن را بخورد.
در هیبت حالی چنان گشتند مردان چون زنان
چه خیزد از تر دامنان چو تهمتن افتاده شد
هوش مصنوعی: مردان در وضعیتی به سر میبرند که به حالت زنان درآمدهاند. چه پیش خواهد آمد وقتی که قهرمانان، همانند تهمتن، به زمین افتادهاند.
در جنب این کار گران گشتند فانی صفدران
هم بت شد و هم بتگران هم بت شکن افتاده شد
هوش مصنوعی: در کنار این کار، افرادی که در صف مقدم بودند، از آن کار فانی و نابود شدند. بتهایی که از آن زمان به وجود آمدند، هم به عنوان بت شناخته شدند و هم کسانی که در خدمت این بتها بودند. در نهایت، بتشکنان نیز به سقوط رسیدند.
عطار ازین معنی همی دارد بدل در عالمی
چون می نیابد محرمی دل بر سخن افتاده شد
هوش مصنوعی: عطار در جستجوی معنایی فراتر از حرفهاست و در جهانی که کسی همدل با او نیست، دلش در صحبت به دیگران مشغول میشود.