گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹

در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شد
فارغ ز نیک و بد گشت ایمن ز ما و من شد
نی نی که نیست کس را جز نام عشق حاصل
کان دم که عشق آمد از ننگ تن به تن شد
در تافت روز اول یک ذره عشق از غیب
افلاک سرنگون گشت ارواح نعره‌زن شد
آن ذره عشق ناگه چون سینه‌ها ببویید
کس را ندید محرم با جای خویشتن شد
زان ذره عشق خلقی در گفتگو فتادند
وان خود چنان که آمد هم بکر با وطن شد
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
عاشق نمرد هرگز کو زنده در کفن شد
کو زنده‌ای که هرگز از بهر نفس کشتن
مردود خلق آمد رسوای انجمن شد
هر زنده را کزین می بویی نصیب آمد
هر موی بر تن او گویای بی سخن شد
چون جان و تن درین ره دو بند صعب آمد
عطار همچو مردان در خون جان و تن شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شد
فارغ ز نیک و بد گشت ایمن ز ما و من شد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هر کسی که دشمن خود را بشناسد، از خوب و بد بی‌خبر می‌شود و از تعلقات شخصی رها می‌گردد.
نی نی که نیست کس را جز نام عشق حاصل
کان دم که عشق آمد از ننگ تن به تن شد
هوش مصنوعی: عشق تنها چیزی است که برای کسی باقی نمانده است. از زمانی که عشق وارد زندگی شد، احساسات و جسم انسان‌ها به هم پیوسته و تغییر کرده‌اند.
در تافت روز اول یک ذره عشق از غیب
افلاک سرنگون گشت ارواح نعره‌زن شد
هوش مصنوعی: در آغاز روز نخست، یک ذره عشق از آسمان به زمین افتاد و روح‌ها با صدای بلند به این خبر واکنش نشان دادند.
آن ذره عشق ناگه چون سینه‌ها ببویید
کس را ندید محرم با جای خویشتن شد
هوش مصنوعی: عشق مانند ذره‌ای است که ناگهان افرادی را که آماده‌接نش نیستند، تحت تأثیر قرار می‌دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند با احساسات درونی‌اش به راحتی کنار بیاید و در نهایت هر فرد به تنهایی با این احساسات مواجه می‌شود.
زان ذره عشق خلقی در گفتگو فتادند
وان خود چنان که آمد هم بکر با وطن شد
هوش مصنوعی: در اثر ذره‌ای از عشق، انسان‌ها در بحث و گفت‌وگو قرار گرفتند و آن موجود خاص که به اینجا آمد، همچنان بی‌دردسر و پاکیزه با سرزمین خود همراه شد.
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
عاشق نمرد هرگز کو زنده در کفن شد
هوش مصنوعی: در عشق باید زنده بود، زیرا از مردگان هیچ کمکی نمی‌توان گرفت. عاشق واقعی هرگز نمی‌میرد، بلکه فقط کسانی که در عشق زندگی نمی‌کنند، به خواب ابدی می‌روند.
کو زنده‌ای که هرگز از بهر نفس کشتن
مردود خلق آمد رسوای انجمن شد
هوش مصنوعی: کسی در زندگی وجود ندارد که به خاطر حفظ نفس خود به دیگران آسیب بزند و به خاطر این کارش در میان مردم رسوا نشود.
هر زنده را کزین می بویی نصیب آمد
هر موی بر تن او گویای بی سخن شد
هوش مصنوعی: هر کس که از این عشق روح‌افزا بهره‌مند شده باشد، هر مویی که بر تنش باشد، بدون نیاز به گفتار، داستانی از این عشق را بازگو می‌کند.
چون جان و تن درین ره دو بند صعب آمد
عطار همچو مردان در خون جان و تن شد
هوش مصنوعی: عطار به این موضوع اشاره می‌کند که در مسیری که جان و تن به هم گره خورده‌اند، ممکن است سختی‌ها و چالش‌های زیادی وجود داشته باشد. او حتی خود را مانند مردانی می‌داند که برای دستیابی به حقیقت و هدف‌های والای خود، تمام وجودشان را در خطر قرار داده و با جان و دل پای در این راه می‌گذارند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۹ به خوانش عندلیب