گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲

بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد
در بن دیر مغان ره زن اوباش شد
میکدهٔ فقر یافت خرقهٔ دعوی بسوخت
در ره ایمان به کفر در دو جهان فاش شد
زآتش دل پاک سوخت مدعیان را به دم
دردی اندوه خورد عاشق و قلاش شد
پاک بری چست بود در ندب لامکان
کم زن و استاد گشت حیله گر و طاش شد
لاشهٔ دل را ز عشق بار گران برنهاد
فانی و لاشییء گشت یار هویداش شد
راست که بنمود روی آن مه خورشید چهر
عقل چو طاوس گشت وهم چو خفاش شد
وهم ز تدبیر او آزر بت‌ساز گشت
عقل ز تشویر او مانی نقاش شد
چون دل عطار را بحر گهربخش دید
در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد
در بن دیر مغان ره زن اوباش شد
هوش مصنوعی: پیر ما دوباره در حالتی بد و بی‌پول قرار گرفت و در دل میخانه، به جمع ولگردها و بی‌سرپرستان پیوست.
میکدهٔ فقر یافت خرقهٔ دعوی بسوخت
در ره ایمان به کفر در دو جهان فاش شد
هوش مصنوعی: در میخانهٔ فقر، ردای ادعا را سوزاندم و در مسیر ایمان، به حقیقت کفر در دو دنیا آشکار شد.
زآتش دل پاک سوخت مدعیان را به دم
دردی اندوه خورد عاشق و قلاش شد
هوش مصنوعی: آتش عشق و دل‌سوزی، مدعیان را سوزانده و درد و اندوه، عاشق را به وضعیت بدی می‌کشاند.
پاک بری چست بود در ندب لامکان
کم زن و استاد گشت حیله گر و طاش شد
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقت و پاکی، آدمی نمی‌تواند از مرزهای طبیعی فراتر برود؛ اما با کاوش و تلاش می‌تواند به سطوحی عمیق‌تر از دانایی دست یابد و در این مسیر، هوشمندی و زیرکی خود را به کار گیرد.
لاشهٔ دل را ز عشق بار گران برنهاد
فانی و لاشییء گشت یار هویداش شد
هوش مصنوعی: دل زخمی و خسته از عشق، بار سنگینی را تحمل می‌کند و به حالت نابودی و بی‌هدفی می‌رسد؛ در این حال، محبوب روشن و نمایان می‌شود.
راست که بنمود روی آن مه خورشید چهر
عقل چو طاوس گشت وهم چو خفاش شد
هوش مصنوعی: واقعاً که وقتی آن ماه مانند خورشید نمایان شد، عقل به زیبایی طاووس تبدیل گشت و خیال به تیره‌گی خفاش تغییر پیدا کرد.
وهم ز تدبیر او آزر بت‌ساز گشت
عقل ز تشویر او مانی نقاش شد
هوش مصنوعی: با تأثیر تدبیر او، آزر به سازنده بت تبدیل شد و عقل به واسطه تشویق او به نقاشی مانی تبدیل گردید.
چون دل عطار را بحر گهربخش دید
در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد
هوش مصنوعی: عطار با دیدن دل خود که مانند دریایی پر از گوهر و زیبایی است، به صحبت آمد و سخنانش همچون ابری که جواهرات را بر زمین می‌پاشد، سرشار از زیبایی و ارزش شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۲ به خوانش عندلیب