اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد
هوش مصنوعی: دیشب شعلهای از عشق ظاهر شد و نور طریقت درخشید، اما عقل بلافاصله در وضعیت ناامیدی و افول قرار گرفت.
مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد
هوش مصنوعی: دل من مانند پرندهای در آسمان به دور از عشق، در هر دو جهان پرسه زده است و از هر چیزی که محبت و عشق را در خود نداشته باشد، بیزار و متنفر شده است.
بر دل آن کس که تافت یک سر مو زین حدیث
صومعه بتخانه گشت خرقه چو زنار شد
هوش مصنوعی: آن فردی که به خاطر شنیدن یک حرف کوچک عوض میشود و تغییر رویه میدهد، دلش مانند پوششی که بر تن عابد است، از تعصب و ایمان خالی میشود و به سمت ناپاکی میرود.
گر تف خورشید عشق یافتهای ذرهشو
زود که خورشید عمر بر سر دیوار شد
هوش مصنوعی: اگر ذرهای عشق را از خورشید بهدست آوردهای، شتاب کن و به جلو برو، چرا که عمر خورشید بر دیوار زمان در حال تمام شدن است.
ماه رخا هر که دید زلف تو کافر بماند
لیک هر آنکس که دید روی تو دیندار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی چهرهات را ببیند، دل به زلف تو میبندد و کافر میشود، اما هر کس که روی تو را مشاهده کند، به دین و ایمان راستین نزدیکتر میشود.
دام سر زلف تو باد صبا حلقه کرد
جان خلایق چو مرغ جمله گرفتار شد
هوش مصنوعی: باد صبا با زلف تو مانند دستی نرم و لطیف بازی میکند و همه موجودات، مانند پرندگانی که در دام افتادهاند، در عشق و جذبه تو گرفتار آمدهاند.
یک شکن از زلف تو وقت سحر کشف گشت
جان همه منکران واقف اسرار شد
هوش مصنوعی: در زمان صبح، یک پیچش از موهای تو به راز و رمزها پرده برداشت و جان همه کسانی که منکر حقیقت بودند، به اسرار آگاهی داد.
باز چو زلف تو کرد بلعجبی آشکار
زاهد پشمینه پوش ساکن خمار شد
هوش مصنوعی: وقتی که قامت و زلف تو به زیبایی و شگفتی آشکار شد، زاهدی که لباس پشمین بر تن داشت و در خمار و خواب بود، به حالتی در آمد که متوجه جمال تو شد.
هر که ز دین گشته بود چون رخ خوب تو دید
پای بدین در نهاد باز به اقرار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین و ایمان اعتقادی نداشته، وقتی زیبایی روی تو را میبیند، دوباره به دین بازمیگردد و از روی اعتراف میپذیرد.
وانکه مقر گشته بود حجت اسلام را
چون سر زلف تو دید با سر انکار شد
هوش مصنوعی: آن که در مقام ثابت و معتبری قرار داشت و به عنوان دلیل و حجت اسلام شناخته میشد، وقتی سر زلف تو را دید، به شدت انکار کرد و تردید کرد.
روی تو و موی تو کایت دین است و کفر
رهبر عطار گشت ره زن عطار شد
هوش مصنوعی: صورت و موی تو نماد ایمان و کفر است و در این مسیر، عطار به رهبر و پیشوایی تبدیل شده است.
حاشیه ها
1404/08/11 23:11
سیدمحمد جهانشاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸
یک شرر از عینِ عشق ، دوش ، پدیدار شد
طایِ طریقت بتافت ، عقل نگونسار شد
مرغِ دلم همچو باد ، گِردِ دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود ، از همه بیزار شد
بر دلِ آن کَس که تافت ، یک سَرِ مو ، زین حدیث
صومعه بتخانه گشت ، خرقه چو زنّار شد
گر تفِ خورشیدِ عشق ، یافتهای ، ذرّه شُو
زود ، که خورشیدِ عمر ، بر سرِ دیوار شد
ماه رخا هر که دید ، زلفِ تو ، کافر بماند
لیک هر آنکَس که دید ، رویِ تو ، دیندار شد
دامِ سرِ زلفِ تو ، بادِ صبا ، حلقه کرد
جانِ خلایق ، چو مرغ ، جمله گرفتار شد
یک شکن از زلفِ تو ، وقتِ سحر ، کشف گشت
جانِ همه منکِران ، واقفِ اسرار شد
باز چو زلفِ تو کرد ، بلعجبی آشکار
زاهدِ پشمینه پوش ، ساکنِ خمّار شد
هر که ز دین ، گشته بود ، چون رخِ خوبِ تو دید
پای به دین در نهاد ، باز به اقرار شد
وانکه مُقِر گشته بود ، حجّتِ اسلام را
چون سرِ زلفِ تو دید ، با سرِ انکار شد
رویِ تو و مویِ تو ، کآیتِ دین است و کفر
رهبرِ عطّار گشت ، ره زنِ عطّار شد