گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۷

قصهٔ عشق تو چون بسیار شد
قصه‌گویان را زبان از کار شد
قصهٔ هرکس چو نوعی نیز بود
ره فراوان گشت و دین بسیار شد
هر یکی چون مذهبی دیگر گرفت
زین سبب ره سوی تو دشوار شد
ره به خورشید است یک یک ذره را
لاجرم هر ذره دعوی‌دار شد
خیر و شر چون عکس روی و موی توست
گشت نور افشان و ظلمت‌بار شد
ظلمت مویت بیافت انکار کرد
پرتو رویت بتافت اقرار شد
هر که باطل بود در ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود پر انوار شد
مغز نور از ذوق نورالنور گشت
مغز ظلمت از تحسر نار شد
مدتی در سیر آمد نور و نار
تا زوال آمد ره و رفتار شد
پس روش برخاست پیدا شد کشش
رهروان را لاجرم پندار شد
چون کشش از حد و غایت درگذشت
هم وسایط رفت و هم اغیار شد
نار چون از موی خاست آنجا گریخت
نور نیز از پرده با رخسار شد
موی از عین عدد آمد پدید
روی از توحید بنمودار شد
ناگهی توحید از پیشان بتافت
تا عدد هم‌رنگ روی یار شد
بر غضب چون داشت رحمت سبقتی
گر عدد بود از احد هموار شد
کل شیء هالک الا وجهه
سلطنت بنمود و برخوردار شد
چیست حاصل عالمی پر سایه بود
هر یکی را هستییی مسمار شد
صد حجب اندر حجب پیوسته گشت
تا رونده در پس دیوار شد
مرتفع چون شد به توحید ، آن حجب
خفته از خواب هوس بیدار شد
گرچه در خون گشت دل عمری دراز
این زمان کودک همه دلدار شد
هرکه او زین زندگی بویی نیافت
مرده زاد از مادر و مردار شد
وان کزین طوبی مشک‌افشان دمی
برد بویی تا ابد عطار شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قصهٔ عشق تو چون بسیار شد
قصه‌گویان را زبان از کار شد
هوش مصنوعی: داستان عشق تو چنان زیاد و حیرت‌انگیز شده که قصه‌گویان از گفتن آن ناتوان شده‌اند.
قصهٔ هرکس چو نوعی نیز بود
ره فراوان گشت و دین بسیار شد
هوش مصنوعی: داستان هر فرد به نوعی خاص است و هر کس راه‌های زیادی را طی کرده و تجربیات مختلفی را کسب کرده است.
هر یکی چون مذهبی دیگر گرفت
زین سبب ره سوی تو دشوار شد
هوش مصنوعی: هر یک از افراد، به گونه‌ای متفاوت فکر و عمل می‌کنند و به همین دلیل مسیر رسیدن به تو و درک تو برای آنها دشوار شده است.
ره به خورشید است یک یک ذره را
لاجرم هر ذره دعوی‌دار شد
هوش مصنوعی: هر ذره به سمت خورشید هدایت می‌شود و به همین خاطر، هر ذره به نوعی ادعای خود را دارد.
خیر و شر چون عکس روی و موی توست
گشت نور افشان و ظلمت‌بار شد
هوش مصنوعی: خیر و شر شبیه به ظاهر و باطن تو هستند؛ به گونه‌ای که نور و تاریکی به وجود آمدند.
ظلمت مویت بیافت انکار کرد
پرتو رویت بتافت اقرار شد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی و تاثیرگذاری مو و چهره شخصی می‌پردازد. موهای سیاه و تاریک او مانند ظلمت هستند که وقتی نور چهره‌اش می‌تابد، همه چیز را محو می‌کند. در واقع، این نور و زیبایی آنچنان قوی و واضح است که هیچ انکاری در زیبایی او وجود ندارد و همه به آن اعتراف می‌کنند.
هر که باطل بود در ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود پر انوار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کارهای نادرست و بی‌اساس باشد به تاریکی و ناامیدی می‌افتد، و کسی که راست و درست باشد به نور و روشنایی دست پیدا می‌کند.
مغز نور از ذوق نورالنور گشت
مغز ظلمت از تحسر نار شد
هوش مصنوعی: نور و روشنایی از خوشی و ذوق به وجود آمده است، در حالی که تاریکی و ظلمت ناشی از حسرت و افسوس است.
مدتی در سیر آمد نور و نار
تا زوال آمد ره و رفتار شد
هوش مصنوعی: برای مدتی، روشنایی و تاریکی در حال تغییر و گردش بودند، تا اینکه به مرحله‌ای رسیدند که روند آنها متوقف شد.
پس روش برخاست پیدا شد کشش
رهروان را لاجرم پندار شد
هوش مصنوعی: پس وقتی روشنی ظاهر شد، جذب و تمایل رهروان به طرف اهدافشان آشکار گردید و در نتیجه، افکار و تصورات آنان شکل گرفت.
چون کشش از حد و غایت درگذشت
هم وسایط رفت و هم اغیار شد
هوش مصنوعی: وقتی که شدت کشش و جاذبه از حد طبیعی فراتر رود، همه موانع و نا آشنایان کنار می‌روند و تنها انرژی و جذبه باقی می‌ماند.
نار چون از موی خاست آنجا گریخت
نور نیز از پرده با رخسار شد
هوش مصنوعی: زمانی که آتش از مو برخواست، نور نیز با چهره خود از پرده خارج شد.
موی از عین عدد آمد پدید
روی از توحید بنمودار شد
هوش مصنوعی: مو مانند عددی از عین و حقیقت پیدا شده است و چهره به وضوح از وحدت و یگانگی نمایان می‌شود.
ناگهی توحید از پیشان بتافت
تا عدد هم‌رنگ روی یار شد
هوش مصنوعی: ناگهان هویت و یکتایی از چهره نمایان شد تا عدد، مشابه رنگ چهره محبوب شود.
بر غضب چون داشت رحمت سبقتی
گر عدد بود از احد هموار شد
هوش مصنوعی: وقتی رحمت خدا بر خشمش پیشی می‌گیرد، اگر تعدادی هم وجود داشته باشد، همه چیز به شکلی صاف و هموار درمی‌آید.
کل شیء هالک الا وجهه
سلطنت بنمود و برخوردار شد
هوش مصنوعی: هر چیزی نابود می‌شود، مگر آنچه که به سلطنت خداوند مربوط می‌شود و از آن بهره‌مند می‌شود.
چیست حاصل عالمی پر سایه بود
هر یکی را هستییی مسمار شد
هوش مصنوعی: در دنیایی که پر از سایه و تاریکی است، چه چیزی نتیجه‌اش می‌شود؟ هر کس به نوعی وجود و هستی خود را پیدا کرده و به جهانی که اطرافش را احاطه کرده، وابسته است.
صد حجب اندر حجب پیوسته گشت
تا رونده در پس دیوار شد
هوش مصنوعی: بسیاری از موانع و پرده‌ها به صورت مکرر بر هم انباشته شدند تا فردی که در تلاش است، در پشت دیوار حجاب‌ها قرار بگیرد.
مرتفع چون شد به توحید ، آن حجب
خفته از خواب هوس بیدار شد
هوش مصنوعی: زمانی که حقایق معنوی و توحید به سطح بلندی رسیدند، تمام پرده‌های پنهان و خواب‌های ناپسند بیدار شدند و به آگاهی رسیدند.
گرچه در خون گشت دل عمری دراز
این زمان کودک همه دلدار شد
هوش مصنوعی: با اینکه دل سال‌ها در عذاب و رنج بوده است، اما اکنون این دل مانند یک کودک پر از محبت و محبت ورزی شده است.
هرکه او زین زندگی بویی نیافت
مرده زاد از مادر و مردار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از این زندگی چیزی نیافته باشد، انگار از مادر مرده به دنیا آمده و مانند مرده‌ای است.
وان کزین طوبی مشک‌افشان دمی
برد بویی تا ابد عطار شد
هوش مصنوعی: کسی که از درخت طوبی عطر و بویی به مشامش می‌رسد، تا ابد به عطار تبدیل می‌شود و این عطر در وجودش باقی می‌ماند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1404/08/10 17:11
سیدمحمد جهانشاهی

مرتفع چون شد به توحید ، آن حجب

1404/08/11 10:11
سیدمحمد جهانشاهی

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷
                 
قصّهٔ عشقِ تو ، چون بسیار شد
قصّه‌گویان را ، زبان از کار شد

قصهٔ هرکَس ، چو نوعی نیز بود
ره فراوان گشت و دین بسیار شد

هر یکی ، چون مذهبی دیگر گرفت
زین سبب ، ره سویِ تو ، دشوار شد

ره به خورشید است ، یک یک ، ذرّه را
لاجرم ، هر ذرّه ، دعوی‌دار شد

خیر و شر ، چون عکسِ روی و مویِ تو ست
گشت نور افشان و ظلمت‌بار شد

ظلمتِ مویَت بیافت ، انکار کرد
پرتوِ رویَت بتافت ، اقرار شد

هر که باطل بود ، در ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود ، پُر انوار شد

مغزِ نور ، از ذوق ، نورالنّور گشت
مغزِ ظلمت ، از تحسُّر ، نار شد

مدّتی در سیر آمد ، نور و نار
تا زوال آمد ، ره و رفتار شد

پس روِش برخاست ، پیدا شد کشِش
رهروان را ، لاجرم پندار شد

چون کشِش از حدّ و غایت درگذشت
هم وسایط رفت و هم اغیار شد

نار ، چون از موی خاست ، آنجا گریخت
نور نیز ، از پرده با رخسار شد

موی ، از عینِ عدد ، آمد پدید
روی ، از توحید ، بنمودار شد

ناگهی ، توحید از پیشان بتافت
تا عدد ، هم‌رنگِ رویِ یار شد

بر غضب چون داشت ، رحمت ، سبقَتی
گر عدد بود ، از احد هموار شد

کل شیئی هالک الّا وجهه
سلطنت بنمود و برخوردار شد

چیست حاصل ، عالمی پُر سایه بود
هر یکی را ، هستییی ، مسمار شد

صد حُجُب ، اندر حُجُب پیوسته گشت
تا رونده ، در پسِ دیوار شد

مرتَفَع چون شد به توحید ، آن حُجُب
خفته ، از خوابِ هوس بیدار شد

گرچه در خون گشت دل ، عمری دراز
این زمان ، کودک همه دلدار شد■

هرکه او ، زین زندگی بویی نیافت
مرده زاد از مادر و مردار شد

وان ، کزین طوبیِّ مُشک‌افشان ، دَمی
بُرد بویی ، تا ابد عطّار شد