اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قصهٔ عشق تو چون بسیار شد
قصهگویان را زبان از کار شد
هوش مصنوعی: داستان عشق تو چنان زیاد و حیرتانگیز شده که قصهگویان از گفتن آن ناتوان شدهاند.
قصهٔ هرکس چو نوعی نیز بود
ره فراوان گشت و دین بسیار شد
هوش مصنوعی: داستان هر فرد به نوعی خاص است و هر کس راههای زیادی را طی کرده و تجربیات مختلفی را کسب کرده است.
هر یکی چون مذهبی دیگر گرفت
زین سبب ره سوی تو دشوار شد
هوش مصنوعی: هر یک از افراد، به گونهای متفاوت فکر و عمل میکنند و به همین دلیل مسیر رسیدن به تو و درک تو برای آنها دشوار شده است.
ره به خورشید است یک یک ذره را
لاجرم هر ذره دعویدار شد
هوش مصنوعی: هر ذره به سمت خورشید هدایت میشود و به همین خاطر، هر ذره به نوعی ادعای خود را دارد.
خیر و شر چون عکس روی و موی توست
گشت نور افشان و ظلمتبار شد
هوش مصنوعی: خیر و شر شبیه به ظاهر و باطن تو هستند؛ به گونهای که نور و تاریکی به وجود آمدند.
ظلمت مویت بیافت انکار کرد
پرتو رویت بتافت اقرار شد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی و تاثیرگذاری مو و چهره شخصی میپردازد. موهای سیاه و تاریک او مانند ظلمت هستند که وقتی نور چهرهاش میتابد، همه چیز را محو میکند. در واقع، این نور و زیبایی آنچنان قوی و واضح است که هیچ انکاری در زیبایی او وجود ندارد و همه به آن اعتراف میکنند.
هر که باطل بود در ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود پر انوار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کارهای نادرست و بیاساس باشد به تاریکی و ناامیدی میافتد، و کسی که راست و درست باشد به نور و روشنایی دست پیدا میکند.
مغز نور از ذوق نورالنور گشت
مغز ظلمت از تحسر نار شد
هوش مصنوعی: نور و روشنایی از خوشی و ذوق به وجود آمده است، در حالی که تاریکی و ظلمت ناشی از حسرت و افسوس است.
مدتی در سیر آمد نور و نار
تا زوال آمد ره و رفتار شد
هوش مصنوعی: برای مدتی، روشنایی و تاریکی در حال تغییر و گردش بودند، تا اینکه به مرحلهای رسیدند که روند آنها متوقف شد.
پس روش برخاست پیدا شد کشش
رهروان را لاجرم پندار شد
هوش مصنوعی: پس وقتی روشنی ظاهر شد، جذب و تمایل رهروان به طرف اهدافشان آشکار گردید و در نتیجه، افکار و تصورات آنان شکل گرفت.
چون کشش از حد و غایت درگذشت
هم وسایط رفت و هم اغیار شد
هوش مصنوعی: وقتی که شدت کشش و جاذبه از حد طبیعی فراتر رود، همه موانع و نا آشنایان کنار میروند و تنها انرژی و جذبه باقی میماند.
نار چون از موی خاست آنجا گریخت
نور نیز از پرده با رخسار شد
هوش مصنوعی: زمانی که آتش از مو برخواست، نور نیز با چهره خود از پرده خارج شد.
موی از عین عدد آمد پدید
روی از توحید بنمودار شد
هوش مصنوعی: مو مانند عددی از عین و حقیقت پیدا شده است و چهره به وضوح از وحدت و یگانگی نمایان میشود.
ناگهی توحید از پیشان بتافت
تا عدد همرنگ روی یار شد
هوش مصنوعی: ناگهان هویت و یکتایی از چهره نمایان شد تا عدد، مشابه رنگ چهره محبوب شود.
بر غضب چون داشت رحمت سبقتی
گر عدد بود از احد هموار شد
هوش مصنوعی: وقتی رحمت خدا بر خشمش پیشی میگیرد، اگر تعدادی هم وجود داشته باشد، همه چیز به شکلی صاف و هموار درمیآید.
کل شیء هالک الا وجهه
سلطنت بنمود و برخوردار شد
هوش مصنوعی: هر چیزی نابود میشود، مگر آنچه که به سلطنت خداوند مربوط میشود و از آن بهرهمند میشود.
چیست حاصل عالمی پر سایه بود
هر یکی را هستییی مسمار شد
هوش مصنوعی: در دنیایی که پر از سایه و تاریکی است، چه چیزی نتیجهاش میشود؟ هر کس به نوعی وجود و هستی خود را پیدا کرده و به جهانی که اطرافش را احاطه کرده، وابسته است.
صد حجب اندر حجب پیوسته گشت
تا رونده در پس دیوار شد
هوش مصنوعی: بسیاری از موانع و پردهها به صورت مکرر بر هم انباشته شدند تا فردی که در تلاش است، در پشت دیوار حجابها قرار بگیرد.
مرتفع چون شد به توحید ، آن حجب
خفته از خواب هوس بیدار شد
هوش مصنوعی: زمانی که حقایق معنوی و توحید به سطح بلندی رسیدند، تمام پردههای پنهان و خوابهای ناپسند بیدار شدند و به آگاهی رسیدند.
گرچه در خون گشت دل عمری دراز
این زمان کودک همه دلدار شد
هوش مصنوعی: با اینکه دل سالها در عذاب و رنج بوده است، اما اکنون این دل مانند یک کودک پر از محبت و محبت ورزی شده است.
هرکه او زین زندگی بویی نیافت
مرده زاد از مادر و مردار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از این زندگی چیزی نیافته باشد، انگار از مادر مرده به دنیا آمده و مانند مردهای است.
وان کزین طوبی مشکافشان دمی
برد بویی تا ابد عطار شد
هوش مصنوعی: کسی که از درخت طوبی عطر و بویی به مشامش میرسد، تا ابد به عطار تبدیل میشود و این عطر در وجودش باقی میماند.
حاشیه ها
1404/08/10 17:11
سیدمحمد جهانشاهی
مرتفع چون شد به توحید ، آن حجب
1404/08/11 10:11
سیدمحمد جهانشاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷
قصّهٔ عشقِ تو ، چون بسیار شد
قصّهگویان را ، زبان از کار شد
قصهٔ هرکَس ، چو نوعی نیز بود
ره فراوان گشت و دین بسیار شد
هر یکی ، چون مذهبی دیگر گرفت
زین سبب ، ره سویِ تو ، دشوار شد
ره به خورشید است ، یک یک ، ذرّه را
لاجرم ، هر ذرّه ، دعویدار شد
خیر و شر ، چون عکسِ روی و مویِ تو ست
گشت نور افشان و ظلمتبار شد
ظلمتِ مویَت بیافت ، انکار کرد
پرتوِ رویَت بتافت ، اقرار شد
هر که باطل بود ، در ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود ، پُر انوار شد
مغزِ نور ، از ذوق ، نورالنّور گشت
مغزِ ظلمت ، از تحسُّر ، نار شد
مدّتی در سیر آمد ، نور و نار
تا زوال آمد ، ره و رفتار شد
پس روِش برخاست ، پیدا شد کشِش
رهروان را ، لاجرم پندار شد
چون کشِش از حدّ و غایت درگذشت
هم وسایط رفت و هم اغیار شد
نار ، چون از موی خاست ، آنجا گریخت
نور نیز ، از پرده با رخسار شد
موی ، از عینِ عدد ، آمد پدید
روی ، از توحید ، بنمودار شد
ناگهی ، توحید از پیشان بتافت
تا عدد ، همرنگِ رویِ یار شد
بر غضب چون داشت ، رحمت ، سبقَتی
گر عدد بود ، از احد هموار شد
کل شیئی هالک الّا وجهه
سلطنت بنمود و برخوردار شد
چیست حاصل ، عالمی پُر سایه بود
هر یکی را ، هستییی ، مسمار شد
صد حُجُب ، اندر حُجُب پیوسته گشت
تا رونده ، در پسِ دیوار شد
مرتَفَع چون شد به توحید ، آن حُجُب
خفته ، از خوابِ هوس بیدار شد
گرچه در خون گشت دل ، عمری دراز
این زمان ، کودک همه دلدار شد■
هرکه او ، زین زندگی بویی نیافت
مرده زاد از مادر و مردار شد
وان ، کزین طوبیِّ مُشکافشان ، دَمی
بُرد بویی ، تا ابد عطّار شد