اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
هوش مصنوعی: زلف تو مانند زنجیری است که به راحتی قابل دیدن است، و پیر ما که در لباس رهبری بود، به یکباره لباسش را پاره کرد و به حالتی دیگر درآمد.
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
هوش مصنوعی: عقل از زیبایی و جذابیت او به شدت دچار دیوانگی شد و روح از بند و زنجیر او آزاد شد و به طرز عجیبی دچار شوق و شوری شد.
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
بس دل و جان که چو پروانهٔ نا پروا شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن شمع نوربخش پرده را از روی خود کنار بزند و دل و جانهای زیادی را تحت تاثیر قرار دهد، همچون پروانهای بیخیال و شجاع میشود.
هر که امروز معایینه رخ یار ندید
طفل راه است اگر منتظر فردا شد
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز چهره محبوبش را نبیند، مثل کودکانی است که با امید به فردا منتظر میمانند.
همه سرسبزی سودای رخش میخواهم
که همه عمر من اندر سر این سودا شد
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را فقط به خاطر زیبایی چهرهات میخواهم، زیرا تمام زندگیام صرف این خیال و آرزو شده است.
ساقیا جام می عشق پیاپی درده
که دلم از می عشق تو سر غوغا شد
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیوسته می عشق را در جام بریز که قلبم از شور و هیجان عشق تو در حال تلاطم و غوغا شده است.
نه چه حاجت به شراب تو که خود جان ز الست
مست آمد به وجود از عدم و شیدا شد
هوش مصنوعی: نه نیازی به شراب تو دارم، چون وجودم از عالم عدم به وجود آمده و از آنجا مست و شیدا شدهام.
عاشقا هستی خود در ره معشوق بباز
زانکه با هستی خود مینتوان آنجا شد
هوش مصنوعی: ای عاشقان، برای رسیدن به محبوب، باید از خود بگذرید؛ زیرا با وجود خود نمیتوانید به آنجا برسید.
روی صحرا چو همه پرتو خورشید گرفت
کی تواند نفسی سایه بدان صحرا شد
هوش مصنوعی: زمانی که در صحرا همه جا پر از نور خورشید باشد، هیچکس نمیتواند در آنجا سایهای پیدا کند.
قطرهای بیش نهای چند ز خویش اندیشی
قطرهای چبود اگر گم شد و گر پیدا شد
هوش مصنوعی: تو فقط یک قطرهای و نباید خیلی به خودت فکر کنی. اگر این قطره گم شود یا دوباره پیدا شود، چه فرقی میکند؟
بود و نابود تو یک قطرهٔ آب است همی
که ز دریا به کنار آمد و با دریا شد
هوش مصنوعی: وجود تو مانند یک قطرهٔ آب است که زمانی در دریا بود و حالا به ساحل آمده است. این یعنی که تو و وجودت به طور موقت به این شکل هستید و در نهایت دوباره به منبع اصلی خود برمیگردید.
هرچه غیر است ز توحید به کل میل کشم
زانکه چشم و دل عطار به کل بینا شد
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از یکتایی و توحید را از خود دور میکنم، زیرا که چشم و دل عطار کاملاً بصیر و آگاه شدند.
حاشیه ها
چشم و دل عطار
به کل
بینا شد..
1404/08/09 22:11
سیدمحمد جهانشاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴
شکنِ زلفِ چو زنّارِ بتَم ، پیدا شد
پیرِ ما ، خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرّهٔ او ، نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او ، رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمعِ جهان ، پرده برافکند از روی
بس دل و جان ، که چو پروانهٔ ناپروا شد
هر که امروز ، معایینه ، رخِ یار ندید
طفلِ راه است ، اگر منتظرِ فردا شد
همه سرسبزیِ سُودایِ رخَش میخواهم
که همه عمرِ من ، اندر سَرِ این سودا شد
ساقیا ، جامِ میِ عشق ، پیاپی دَردِه
که دلم ، از میِ عشقِ تو ، سرِ غوغا شد
نه ، چه حاجت به شرابِ تو ، که خود جان ، ز الست
مست آمد به وجود از عدم و شیدا شد
عاشقا ، هستیِ خود ، در رهِ معشوق ، بباز
زانکه با هستیِ خود ، مینتوان آنجا شد
رویِ صحرا ، چو همه پرتوِ خورشید گرفت
کِی تواند نفسی ، سایه بدان صحرا شد
قطرهای بیش نهای ، چند ز خویش اندیشی؟
قطرهای چِبوَد ، اگر گم شد و گر پیدا شد
بود و نابودِ تو ، یک قطرهٔ آب است همی
که ز دریا به کنار آمد و با دریا شد
هرچه غیر است ز توحید ، به کل میل کِشَم
زانکه چشم و دلِ عطّار ، به کل بینا شد