اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان در مقام عشق به جانان نمیرسد
دل در بلای درد به درمان نمیرسد
هوش مصنوعی: عشق به معشوق آنقدر عمیق و پرشور است که روح هیچگاه به حقیقت آن دست نمییابد و دل نیز در میان درد و رنج نمیتواند به آرامش و درمانی برسد.
درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار مینماید و آسان نمیرسد
هوش مصنوعی: برای درمان دل، تنها عشق و زیبایی کافی است، اما دستیابی به این دو چیز به نظر دشوار میآید و به راحتی به دست نمیآید.
ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد
وز صد یکی به عالم عرفان نمیرسد
هوش مصنوعی: شادی و زیبایی که در وجود آن شخصیت وجود دارد، ارزش واقعی و بینظیری دارد که حتی با تمامی تجارب و داناییهای عرفانی نیز قابل مقایسه نیست.
وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار
جزوی به کل گنبد گردان نمیرسد
هوش مصنوعی: هیچیک از پندها و آموزههای جزئی در عالم عرفان، به تنهایی نمیتواند به عمق و گستردگی کل حقیقت و معرفت راه یابد.
وز صد هزار چیز که بر چرخ میرود
صد یک به سوی جوهر انسان نمیرسد
هوش مصنوعی: از میان هزاران چیزی که در دنیا وجود دارد، تنها مقدار بسیار کمی به اصل و جوهر انسانیت دست مییابد.
وز هرچه یافت جوهر انسان ز شوق و ذوق
بویی به جنس جملهٔ حیوان نمیرسد
هوش مصنوعی: انسان به خاطر شور و شوقی که دارد، از هر چیزی که پیدا میکند، به نوعی ماهیت خاصی میرسد و این احساسات او هیچگاه به کیفیت و ویژگیهای موجودات دیگر نزدیک نمیشود.
مقصود آنکه از می ساقی حضرتش
یک قطره درد درد به دو جهان نمیرسد
هوش مصنوعی: منظور این است که وقتی از نوشیدنی ساقی محبوب یک قطره هم به من برسد، درد و رنجی که در این دنیا وجود دارد، در این مورد کمترین تأثیری نخواهد داشت و این دردها برای دو جهان هم اهمیتی ندارند.
چندین حجاب در ره تو خود عجب مدار
گر جان تو به حضرت جانان نمیرسد
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق به معشوق موانع و حجابهای زیادی وجود دارد، تعجب نکن. این ممکن است به این دلیل باشد که جان تو هنوز به مقام و جایگاه محبوب نرسیده است.
جانان چو گنج زیر طلسم جهان نهاد
گنجی که هیچ کس به سر آن نمیرسد
هوش مصنوعی: محبوب همچون یک گنج پنهان در دل این جهان قرار دارد، گنجی که هیچکس به آن دستیابی ندارد و از آن بیخبر است.
زان می که میدهند از آن حسن قسم تو
جز درد واپس آمد ایشان نمیرسد
هوش مصنوعی: از شراب زیبایی که مینوشند، جز درد و رنج به یاد تو برای آنها نمیرسد.
تو قانعی به لذت جسمی چو گاو و خر
چون دست تو به معرفت جان نمیرسد
هوش مصنوعی: تو مانند گاو و خر که به لذتهای جسمی قانع هستند، تنها به خوشیهای دنیوی بسنده کردهای، در حالی که دست تو به شناخت و معرفت روح نمیرسد.
تا کی چو کرم پیله تنی گرد خویشتن
بر خود متن که خود به تو چندان نمیرسد
هوش مصنوعی: تا کی باید مانند کرمی در پیله بمانی و دور خودت بچرخی، در حالی که خودت به خودت آنقدر نمیرسی؟
خود را قدم قدم به مقامات بر پران
چندان پران که رخصت امکان نمیرسد
هوش مصنوعی: خود را به آرامی و به تدریج به مقام و جایگاهی بلند برسان، آنچنان که فرصت و امکان برای توقف نداشته باشی.
زیرا که مرد راه نگیرد به هیچ روی
یکدم قرار تا که به پیشان نمیرسد
هوش مصنوعی: انسان باید هرگز آرامش نگیرد و متوقف نشود تا زمانی که به هدف و مقصودش نرسد.
چندین هزار حاجب و دربان که در رهند
شاید اگر کسی بر سلطان نمیرسد
هوش مصنوعی: بسیاری از نگهبانان و دربانان در راه هستند، اما ممکن است کسی نتواند به نزد سلطان برسد.
در راه او رسید قدمهای سالکان
وین راه بیکرانه به پایان نمیرسد
هوش مصنوعی: در مسیر او، قدمهای رهروان به هم میپیوندد و این راه بیانتها هرگز به پایان نمیرسد.
پایان ندید کس ز بیابان عشق از آنک
هرگز دلی به پای بیابان نمیرسد
هوش مصنوعی: هیچکس پایان راه عشق را نمیبیند، زیرا هیچکس قلبش را به سختیهای عشق نمیسپارد.
چندان به بوی وصل که در خود سفر کند
عطار را به جز غم هجران نمیرسد
هوش مصنوعی: عطار هرچقدر هم که با عطر وصال معشوق در ارتباط باشد، باز هم نمیتواند غم دوری را از دل خود براندازد.
حاشیه ها
معنای این مصراع چیه؟
هرگز دلی به پای بیابان نمیرسد!
1403/06/03 17:09
محمد مهدی فتح اللهی
مصراع اول همین شعر،جواب سوال شما و معنای مصراع (هرگز دلی به پای بیابان نمیرسد)است
1403/06/03 17:09
محمد مهدی فتح اللهی
این شعر از عطار نمایان گر سیر و سفر در راه حقیقت و خداست که پایانی ندارد.
او لذت جسمی را همانطور که در شعر پیداست اعم از شهوت و آز و حتی معشوقه و...،منع کرده.
بله.اینچنین تمام شگفتی های جهان در چشم ما ذلیل و کوچک اند.اگر آن واجب بالذات را بشناسیم.
در رساله لوسیس افلاطون،معنای آن دوست که همه چیز بخاطر او گرامی است و گرامی بودنش علتی ندارد،را تاحدودی شیخ عطار دریت غزل شرح داده اند.
سالکان و عارفان تلاش کرده اند به حقیقت برسند اما غافلند ازین سیر و گردش در راه حق،که این سرگشتگی نزد شیخ عطار مبارک است ولی قانع کننده نیست
این گنج بزرگ و ازلی بنا بر نظر شیخ،بر هیچ کس عیان نیست و سرّی درآن نهفته.
به قول خود شیخ،این راه بیکرانه به پایان نمیرسد.
همچنین عطار،عشق را بلا و درد خوانده است و وصال به جانان و جمال او را درمان.
حال خود قیاس کنید میان درد و درمان
و در آخر ،شیخ عطار معتقد است، راه عرفا و رسم و قاموس آن ها برای به حق رسیدن ، جزوی به کل گنبد گردان نمیرسد
1404/08/06 12:11
سیدمحمد جهانشاهی
وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار
1404/08/07 10:11
سیدمحمد جهانشاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
جان در مقامِ عشق ، به جانان نمیرسد
دل در بلایِ درد ، به درمان نمیرسد
درمانِ دل ، وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار مینماید و آسان نمیرسد
ذوقی که هست ، جمله در آن حضرت است ، نقد
وز صد یکی ، به عالَمِ عرفان نمیرسد
وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار
جزوی ، به کلِّ گنبدِ گردان نمیرسد
وز صد هزار چیز ، که بر چرخ میرود
صد یک ، به سویِ جوهرِ انسان نمیرسد
وز هرچه یافت جوهرِ انسان ، ز شُوق و ذُوق
بویی ، به جنسِ جملهٔ حیوان نمیرسد
مقصود آنکه ، از مِیِ ساقیِّ حضرتَش
یک قطره دُردِ دَرد ، به دو جهان نمیرسد
چندین حجاب در رهِ تو ، خود عجَب مدار
گر جانِ تو ، به حضرتِ جانان نمیرسد
جانان ، چو گنج زیرِ طلسمِ جهان نهاد
گنجی ، که هیچ کَس به سرِ آن نمیرسد
زان مِی که میدهند از آن حُسن ، قِسمِ تو
جز درد واپس آمد ایشان نمیرسد
تو قانعی به لذّتِ جسمی ، چو گاو و خر
چون دستِ تو ، به معرفتِ جان نمیرسد
تا کِی چو کِرم ، پیله تَنی ، گِردِ خویشتن
بر خود متَن ، که خود به تو چندان نمیرسد
خود را ، قدم قدم ، به مقامات بر پَران
چندان پَران ، که رخصتِ امکان نمیرسد
زیرا که مردِ راه نگیرد ، به هیچ روی،
یکدم قرار ، تا که به پیشان نمیرسد
چندین هزار حاجب و دربان ، که در رَهند
شایَد ، اگر کَسی برِ سلطان نمیرسد
در راهِ او رسید قدمهایِ سالکان
وین راهِ بیکرانه ، به پایان نمیرسد
پایان ندید کَس ، ز بیابانِ عشق ، از آنک
هرگز ، دلی به پایِ بیابان نمیرسد
چندان به بویِ وصل ، که در خود سفر کند
عطّار را ، به جز غمِ هجران نمیرسد