اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم بلای تو به جان بی قراران میرسد
هم غم عشقت نصیب غمگساران میرسد
هوش مصنوعی: همه کسانی که در عشق تو دچار پریشانی و بیقراری هستند، سختیهای تو را تحمل میکنند و همچنین کسانی که در غم دیگران شریکاند، غم عشق تو را هم تجربه میکنند.
ذرهای غم ، از تو چون خواهد؟ ، گدای کوی تو
کین چنین میراث غم با شهسواران میرسد
هوش مصنوعی: غم کماهمیتی از تو برای کسی که در کوی تو خسته و یاران است، بهعنوان میراثی از غم و اندوه به دیگران منتقل میشود، همانطور که به قهرمانان هم میرسد.
من ندارم زهره خاک پای تو کردن طمع
زانکه این دولت به فرق تاجداران میرسد
هوش مصنوعی: من جرأت ندارم که حتی به خاک پای تو نظری بیفکنم، زیرا این مقام و ثروت تنها به کسانی تعلق دارد که تاج و کرسی دارند.
هر کسی از نقش روی تو خیالی میکند
پس به بوی وصل تو چون خواستاران میرسد
هوش مصنوعی: هر فردی از زیبایی و چهره تو، تصوری در ذهن میپروراند و به همین دلیل وقتی که به بوی نزدیکی و وصال تو میرسد، مانند کسانی که عاشقانه تو را طلب میکنند، به شوق و اشتیاق میافتد.
هیچ کس را در دمی صورت نبندد تا چرا
نقش روی تو بدین صورت نگاران میرسد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند در یک لحظه به راحتی چهره کسی را بپوشاند و مانع از این شود که نقش و زیبایی روی تو به دیگران برسد.
گل مگر لافی زد از خوبی کنون پیش رخت
عذر خواه از ده زبان چون شرمساران میرسد
هوش مصنوعی: اگر گلی در وصف زیباییاش سخن بگوید، اکنون که در برابر تو ایستادهام باید از هر ده زبان عذرخواهی کنم، مانند افرادی که از شرم به زمین مینگرند.
پیش رویت بلبل ار در پیش میآید شفیع
گل عرق کرده ، ز پس ، چون میگساران میرسد
هوش مصنوعی: اگر در برابر تو بلبلی ظاهر شود، او به عنوان شفیع خود را میپوشاند و از پشت، عرق او به خاطر شرابنوشی به چشم میخورد.
دور از روی تو نتواند بروی کس رسید
آنچه از رویت به روی دوستداران میرسد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به آنچه که از نگاه تو به دل دوستانت میرسد، دست یابد، اگر دور از تو باشد.
زلف شبرنگت چو بر گلگون سواری میکند
عالمی فتنه به روی بی قراران میرسد
هوش مصنوعی: زمانی که زلف زیبای تو بر گلهای سرخ میافتد، جهانی پر از فریب و وسوسه بر دلهای بیقرار میتابد و تأثیر میگذارد.
رخ چو گلبرگ بهار از من چرا پوشی به زلف
کاشک من دور از تو چون ابر بهاران میرسد
هوش مصنوعی: چرا چهرهات را مانند گلهای بهاری از من میپوشانی؟ موهای زیبای تو، دور از تو مانند باران بهار به من میرسد.
بر خطت چون زار میگریم مکن منعم ازانک
این همه سرسبزی سبزه ز باران میرسد
هوش مصنوعی: بر روی خط تو به حالتی زار و دلتنگی میگریم، نگذار که از شدت درد و رنج دلسرد شده و از تو دور شوم، زیرا این همه زیبایی و سرسبزی به خاطر بارش باران به وجود میآید.
کی رسد آشفتگی از روزگار بوالعجب
آنچه از چشمت بدین آشفتهکاران میرسد
هوش مصنوعی: کی میرسد زمانی که از روزگار پر از شگفتی و دنیای عجیب و غریب، جدا و آسوده باشی؟ آنچه که از نگاه تو به این نابسامانیها میرسد، فقط نشاندهنده آشفتگی و ناامیدی است.
دل سپر بفکند از هر غمزهٔ چشم تو بس
در کم از یک چشم زد صد تیرباران میرسد
هوش مصنوعی: دل از هر نگاهی به چشم تو بیدفاع شده است، چرا که با هر بار نگاه تو، مانند بارانی از تیر، صدها احساس و درد به سمت دل من شلیک میشود.
هیچ درمانم نکردی تا که یارم خواندهای
جملهٔ درد تو گویی قسم یاران میرسد
هوش مصنوعی: هیچ مراقبتی از من نکردی تا زمانی که محبوبم تو را صدا زد. به نظر میرسد که همهٔ دوستان به سمت تو میآیند.
چون طمع ببریدن از وصلت نشان کافری است
لاجرم عطار چون امیدواران میرسد
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر طمع و بهرهبرداری از وصل و نزدیکی به محبوب، دلی را بکند، نشان دهنده کفر اوست. بنابراین، عطار با کسانی که امید دارند، کنار میآید و به آنان میرسد.
حاشیه ها
1404/08/05 14:11
سیدمحمد جهانشاهی
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸
هم بلایِ تو ، به جانِ بی قراران میرسد
هم غمِ عشقَت ، نصیبِ غمگساران میرسد
ذرّهای غم ، از تو چون خواهد ؟ ، گدایِ کویِ تو
کین چنین میراثِ غم ، با شهسواران میرسد
من ندارم زَهره ، خاکِ پایِ تو کردن طمع
زانکه این دولت ، به فرقِ تاجداران میرسد
هر کَسی ، از نقشِ رویِ تو ، خیالی میکند
پس به بویِ وصلِ تو ، چون خواستاران میرسد
هیچ کَس را ، در دمی صورت نبندد ، تا چرا
نقشِ رویِ تو ، بدین صورت نگاران میرسد
گل مگر لافی زد از خوبی ، کنون ، پیشِ رُخت
عذر خواه از دَه زبان ، چون شرمساران میرسد
پیشِ رویَت ، بلبل ار در پیش میآید شفیع
گل عرق کرده ، ز پس چون میگساران میرسد
دور از رویِ تو ، نتواند به رویِ کَس رسید
آنچه از رویَت ، به رویِ دوستداران میرسد
زلفِ شبرنگَت ، چو بر گلگون سواری میکند
عالمی فتنه ، به رویِ بی قراران میرسد
رخ ، چو گلبرگِ بهار ، از من چرا پوشی به زلف
کَاشکِ من ، دور از تو ، چون ابرِ بهاران میرسد
بر خطَت چون زار میگریم ، مکن منعَم ، ازانک
این همه سرسبزیِ سبزه ، ز باران میرسد
کِی رسد آشفتگی ، از روزگارِ بوالعجب
آنچه از چشمَت ، بدین آشفتهکاران میرسد
دل سپر بفکند ، از هر غمزهٔ چشم تو ، بس
در کَم از یک چشم زَد ، صد تیرباران میرسد
هیچ درمانم نکردی ، تا که یارم خواندهای
جملهٔ دردِ تو ، گویی ، قسمِ یاران میرسد
چون طمع ببریدن از وصلت ، نشانِ کافری است
لاجرم عطّار ، چون امّیدواران میرسد
1404/08/05 14:11
سیدمحمد جهانشاهی
ذرهای غم ، از تو چون خواهد؟ ، گدای کوی تو
1404/08/05 14:11
سیدمحمد جهانشاهی
گل عرق کرده ، ز پس ، چون میگساران میرسد