گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۵

دست در دامن جان خواهم زد
پای بر فرق جهان خواهم زد
اسب بر جسم و جهت خواهم تاخت
بانگ بر کون و مکان خواهم زد
وانگه آن دم که میان من و اوست
از همه خلق نهان خواهم زد
چون مرا نام و نشان نیست پدید
دم ز بی نام و نشان خواهم زد
هان مبر ظن که من سوخته دل
آن دم از کام و زبان خواهم زد
تن پلید است بخواهم انداخت
وان دم پاک به جان خواهم زد
در شکم چون زند آن طفل نفس
من بی‌خویش چنان خواهم زد
از دلم مشعله‌ای خواهم ساخت
نفس شعله‌فشان خواهم زد
از سر صدق و صفا صبح صفت
آن نفس نی به دهان خواهم زد
چون عیان گشت مرا آنچه مپرس
لاف از عین عیان خواهم زد
لاف این نیست یقین است یقین
پس چرا دم به گمان خواهم زد
من نیم مطبخی زیر و زبر
دم بی کفک و دخان خواهم زد
چون سر و پای روان نیست مرا
قدم از پای روان خواهم زد
خصم نفس است گرم عشوه دهد
بر سر خصم سنان خواهم زد
تا که از وسوسهٔ نفس پلید
نفس از سود و زیان خواهم زد
به خرابات فرو خواهم شد
دست بر رطل گران خواهم زد
آن دم انگشت گزان می‌زده‌ام
این دم انگشت زنان خواهم زد
تیر را پیک بلا خواهم ساخت
تیغ را زخم میان خواهم زد
فتنه بیدار چنان خواهم کرد
کز سر فتنه نشان خواهم زد
هر شبان موسی عمران نبود
من دم گرگ شبان خواهم زد
تا کی از شعر فرید آتش عشق
در همه نطق و بیان خواهم زد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست در دامن جان خواهم زد
پای بر فرق جهان خواهم زد
هوش مصنوعی: می‌خواهم به مدد و یاری جانم دست بزنم و بر سر جهان پا بگذارم.
اسب بر جسم و جهت خواهم تاخت
بانگ بر کون و مکان خواهم زد
هوش مصنوعی: من بر بدن و مسیرم می‌تازم و به فضای اطرافم صدا می‌زنم.
وانگه آن دم که میان من و اوست
از همه خلق نهان خواهم زد
هوش مصنوعی: وقتی آن لحظه فرا برسد که رابطه‌ام با او خاص و پنهانی باشد، از تمام مردم دوری می‌کنم.
چون مرا نام و نشان نیست پدید
دم ز بی نام و نشان خواهم زد
هوش مصنوعی: چون من هیچ نام و نشانی ندارم، می‌خواهم دربارهٔ آن‌هایی که بی‌نام و نشان هستند سخن بگویم.
هان مبر ظن که من سوخته دل
آن دم از کام و زبان خواهم زد
هوش مصنوعی: به من گمان نکن که در آن لحظه که دل‌شکسته‌ام، از دهان و زبان چیزی نمی‌گویم.
تن پلید است بخواهم انداخت
وان دم پاک به جان خواهم زد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم، می‌توانم این بدن ناپاک را دور بیفکنم و جان پاکی به خودم برسانم.
در شکم چون زند آن طفل نفس
من بی‌خویش چنان خواهم زد
هوش مصنوعی: درون شکم، آن کودک بی‌خود من در حالی که بی‌دلیل و بی‌اختیار است، چنان تلاطمی ایجاد خواهد کرد.
از دلم مشعله‌ای خواهم ساخت
نفس شعله‌فشان خواهم زد
هوش مصنوعی: می‌خواهم از دلم آتش شوقی بسازم و به دنیا نشان دهم که این شعله‌ها را با اشتیاق و حرارت زنده نگه دارم.
از سر صدق و صفا صبح صفت
آن نفس نی به دهان خواهم زد
هوش مصنوعی: با صداقت و خلوص، صبحگاهی آن نفس را به زبان جاری نمی‌کنم.
چون عیان گشت مرا آنچه مپرس
لاف از عین عیان خواهم زد
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت برایم روشن شد، دیگر نیازی به پرسش نیست و از واقعیت‌هایی که مشاهده کرده‌ام صحبت خواهم کرد.
لاف این نیست یقین است یقین
پس چرا دم به گمان خواهم زد
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که ادعای من تنها یک ادعای توخالی نیست، بلکه بر اساس یقین و اطمینان من است. پس چرا باید به شک و تردید بیفتم و در مورد آن حرف بزنم؟
من نیم مطبخی زیر و زبر
دم بی کفک و دخان خواهم زد
هوش مصنوعی: من به عنوان کسی که در حیطه‌ی مطبخ و آشپزی فعالیت می‌کند، تصمیم دارم با شور و شوق، بدون هیچ گونه زحمت و دردسری، به آشپزی بپردازم و تجربه‌ای متفاوت بسازم.
چون سر و پای روان نیست مرا
قدم از پای روان خواهم زد
هوش مصنوعی: چون من هیچ حالتی ندارم، تصمیم می‌گیرم که از آنچه هستم جدا شوم و به سمت آزادی حرکت کنم.
خصم نفس است گرم عشوه دهد
بر سر خصم سنان خواهم زد
هوش مصنوعی: دشمن نفس، زمانی که خود را به زیبایی نشان می‌دهد، من نیز آماده‌ام که با شدت و قاطعیت با آن مقابله کنم.
تا که از وسوسهٔ نفس پلید
نفس از سود و زیان خواهم زد
هوش مصنوعی: به دنبال رهایی از وسوسه‌های ناشی از نفس هستم و می‌خواهم از تفکر در مورد نفع و ضرر صرف نظر کنم.
به خرابات فرو خواهم شد
دست بر رطل گران خواهم زد
هوش مصنوعی: من به جایی که مشکلات و دردها وجود دارند، خواهم رفت و به زندگی سخت و پیچیده‌ام ادامه می‌دهم.
آن دم انگشت گزان می‌زده‌ام
این دم انگشت زنان خواهم زد
هوش مصنوعی: در آن لحظه که انگشتانم را به یادگاری می‌زدم، اکنون می‌خواهم با انگشتانم به کار دیگری پرداخته و به سمت هدف جدیدی بروم.
تیر را پیک بلا خواهم ساخت
تیغ را زخم میان خواهم زد
هوش مصنوعی: می‌خواهم تیر را به نمادی از درد و مصیبت تبدیل کنم و با شمشیر، زخم عمیقی در دل ایجاد کنم.
فتنه بیدار چنان خواهم کرد
کز سر فتنه نشان خواهم زد
هوش مصنوعی: خشم و آشوبی که به پا می‌کنم به قدری قوی خواهد بود که نشان و اثر آن را از آغاز آن فتنه به وضوح می‌توان دید.
هر شبان موسی عمران نبود
من دم گرگ شبان خواهم زد
هوش مصنوعی: هر کسی ویژگی‌ها و توانایی‌های خاص خود را دارد و نمی‌توان انتظار داشت که همه مانند یکدیگر عمل کنند. من نیز به دنبال برگزیدن راهی متفاوت هستم و نمی‌خواهم از دیگران تقلید کنم.
تا کی از شعر فرید آتش عشق
در همه نطق و بیان خواهم زد
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که می‌خواهم در هر سخن و بیانی، از اشعار فرید به عنوان منبعی برای ابراز عشق و احساسات استفاده کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/11/10 22:02
سید احمد مجاب

تن پلید است بخواهم انداخت
وان دم پاک به جان خواهم زد