گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۴

چو قفل لعل بر درج گهر زد
جهانی خلق را بر یکدگر زد
لب لعلش جهان را برهم انداخت
خط سبزش قضا را بر قدر زد
نبات خط او چون از شکر رست
ز خجلت چون عسل حل شد طبر زد
به رخش حسن چون بر عاشقان تاخت
نیندیشید و لاف لاتذر زد
رخ او تاب در خورشید و مه داد
لب او بانگ بر تنگ شکر زد
چو نقاش ازل از بهر خطش
به سیمین لوح او بیرنگ برزد
چو خط بنوشت گویی نقطهٔ لعل
درونش سی ستاره بر قمر زد
بسی می‌زد به مژگان بر دلم تیر
بدو گفتم که کم زن بیشتر زد
دلم از طره چون زیر و زبر کرد
گره بر طرهٔ زیر و زبر زد
دلم خون کرد تا از پاش بفکند
عقیقی گشت آنگه بر کمر زد
دلم با او چو دستی در کمر کرد
کمربند فلک را دست در زد
فرید او را گزید از هر دو عالم
به یک‌دم آتشی در خشک و تر زد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو قفل لعل بر درج گهر زد
جهانی خلق را بر یکدگر زد
هوش مصنوعی: همانند قفلی که به درزی از گوهر می‌زند، مردم دنیا را به یکدیگر پیوند می‌زند.
لب لعلش جهان را برهم انداخت
خط سبزش قضا را بر قدر زد
هوش مصنوعی: لب خوش رنگ او باعث شده که دنیا دستخوش تغییرات شود و خط سبز او سرنوشت را تحت تأثیر قرار داده است.
نبات خط او چون از شکر رست
ز خجلت چون عسل حل شد طبر زد
هوش مصنوعی: نبات خط او مانند شیرینی طبیعی شکر است که از شرم و خجالت به نرمی عسل تبدیل می‌شود و سرانجام بر بام اشاره می‌کند.
به رخش حسن چون بر عاشقان تاخت
نیندیشید و لاف لاتذر زد
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی او بر عاشقان جلوه‌گر شد، هیچ تفکری نکرد و فقط به خود فخر فروخت.
رخ او تاب در خورشید و مه داد
لب او بانگ بر تنگ شکر زد
هوش مصنوعی: چهره او مانند تابش خورشید و ماه زیباست و لب‌هایش صدایی شیرین و دل‌انگیز دارند.
چو نقاش ازل از بهر خطش
به سیمین لوح او بیرنگ برزد
هوش مصنوعی: زمانی که نقاش ازل برای کشیدن اثرش به خیال در لوح نقره‌ای، بی‌هیچ رنگ و لعابی، طراحی می‌کند.
چو خط بنوشت گویی نقطهٔ لعل
درونش سی ستاره بر قمر زد
هوش مصنوعی: زمانی که قلم بر کاغذ کشیده می‌شود، گویا نقطه‌ای از رنگ سرخ درون آن، به تعداد سی ستاره بر سطح ماه می‌درخشد.
بسی می‌زد به مژگان بر دلم تیر
بدو گفتم که کم زن بیشتر زد
هوش مصنوعی: زیاد بر دلم تیر می‌زد با مژگانش، به او گفتم کم‌زنی چون بیشتر زد.
دلم از طره چون زیر و زبر کرد
گره بر طرهٔ زیر و زبر زد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر موهای پریشان و پیچیده‌ات بسیار آشفته و گیج شده است. این حالت به شدت بر روی احساساتم تأثیر گذاشته و سبب بروز درد و رنج در درونم شده است.
دلم خون کرد تا از پاش بفکند
عقیقی گشت آنگه بر کمر زد
هوش مصنوعی: دل من به شدت آزرده شد تا اینکه از پایش جدا شد. سپس سنگی چون عقیق پیدا کرده و به کمر خود آویخت.
دلم با او چو دستی در کمر کرد
کمربند فلک را دست در زد
هوش مصنوعی: دل من، وقتی که با او نزدیک شدم و احساس عشق کردم، با حرکتی مانند کمربندی که به کمر بسته می‌شود، به آسمان و سرنوشت پیوند خوردم.
فرید او را گزید از هر دو عالم
به یک‌دم آتشی در خشک و تر زد
هوش مصنوعی: فرید او را از میان تمام موجودات انتخاب کرد و در یک لحظه، شعلۀ آتشی را در همه چیز ایجاد کرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/12/01 18:03
نادر..

دلم از طره چون زیر و زبر کرد،
گره بر طرهٔ زیر و زبر زد ..