گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۱

چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد
از رشک روی مه را در صد نگار گیرد
از بس که حلقه بینی در زلف مشکبارش
صد دست باید آنجا تا در شمار گیرد
گر زاهدی ببیند میگونی لب او
تا روز رستخیزش زان می خمار گیرد
گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
گر از کمان ابرو بادام نرگسینش
یک تیر برگشاید صیدی هزار گیرد
خورشید کو ز تنگی بر چرخ می‌کشد تیغ
از بیم تیر چشمش گردون حصار گیرد
او آفتاب حسن است از پرده گر بتابد
دهر خرف ز رویش طبع بهار گیرد
عاشق که از میانش مویی خبر ندارد
در آرزوی مویش از جان کنار گیرد
عطار را به وعده دل می‌دهد ولیکن
اندر میان آتش دل چون قرار گیرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد
از رشک روی مه را در صد نگار گیرد
هوش مصنوعی: چون زلف پریشان او بر صورتش بیفتد، زیبایی‌اش به حدی است که حتی ماه را هم غبطه‌زن خواهد کرد و برایش صد نقش و نگار به وجود می‌آورد.
از بس که حلقه بینی در زلف مشکبارش
صد دست باید آنجا تا در شمار گیرد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و پیچیدگی زلف‌های شبیه مشک او، تعداد زیادی دست لازم است تا بتوان آن را شمرد و درک کرد.
گر زاهدی ببیند میگونی لب او
تا روز رستخیزش زان می خمار گیرد
هوش مصنوعی: اگر یک زاهد، لبان میگونی را ببیند، تا روز قیامت به خاطر آن لب‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد و از آن شراب خمار می‌شود.
گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
هوش مصنوعی: اگر نور ماه زیبا بر نرگس و گل‌های باغ بتابد، این زیبایی به حدی است که حتی خارها نیز از حسادت به آن می‌افتند.
گر از کمان ابرو بادام نرگسینش
یک تیر برگشاید صیدی هزار گیرد
هوش مصنوعی: اگر از کمان ابروی او، که مانند بادام است، تیر زیبایی بیرون بیاید، هزاران دل را صید می‌کند.
خورشید کو ز تنگی بر چرخ می‌کشد تیغ
از بیم تیر چشمش گردون حصار گیرد
هوش مصنوعی: خورشید که به دلیل تنگنا و خطر تیر نگاهش، سلاحی را بر چرخ می‌کشد، تا آسمان را به دور خود محاصره کند.
او آفتاب حسن است از پرده گر بتابد
دهر خرف ز رویش طبع بهار گیرد
هوش مصنوعی: او مانند آفتاب زیبایی است که اگر از پشت پرده بیرون بیاید، زمانه به حیرت می‌افتد و همه چیز از چهره‌اش بهاری می‌شود.
عاشق که از میانش مویی خبر ندارد
در آرزوی مویش از جان کنار گیرد
هوش مصنوعی: عاشق، حتی از یک تار مو که از محبوبش جدا است هم بی‌خبر است، اما با این حال، به خاطر آرزوی رسیدن به آن مو، حاضر است جانش را هم فدای این عشق کند.
عطار را به وعده دل می‌دهد ولیکن
اندر میان آتش دل چون قرار گیرد
هوش مصنوعی: عطار به وعده‌اش دلداری می‌دهد، اما در دل آتشین او هیچ آرامشی نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/11/08 21:02

اگر بیت آخربعدازدل کاما گذاشته شود وهمچنین ابیات قبل به همین ترتیب خیلی خوب می شود