غزل شمارهٔ ۲۲۰
درد من هیچ دوا نپذیرد
زانکه حسن تو فنا نپذیرد
گر من از عشق رخت توبه کنم
هرگز آن توبه خدا نپذیرد
از لطافت که رخت را دیدم
نقش تو دیدهٔ ما نپذیرد
نتوانم که تو را بینم از آنک
چشم خفاش ضیا نپذیرد
گرچه زلف تو دل ما میخواست
سر گرفته است عطا نپذیرد
ما بدادیم دل اما چه کنیم
اگر آن زلف دوتا نپذیرد
هرچه پیش تو کشم لعل لبت
از من بی سر و پا نپذیرد
میکشم پیشکش لعل تو جان
این قدر تحفه چرا نپذیرد
در ره عشق تو جان میبازم
زانکه جان بی تو بها نپذیرد
چه دغا میدهی آخر در جان
جان عزیز است دغا نپذیرد
گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد
ور نگویم، ز غمت کشته شوم
کشته دانی که دوا نپذیرد
تو مرا کشتی و خلقیت گواه
کس ز قول تو گوا نپذیرد
خستگی دل عطار از تو
مرهمی به ز وفا نپذیرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درد من هیچ دوا نپذیرد
زانکه حسن تو فنا نپذیرد
هوش مصنوعی: درد من هیچ درمانی قبول نمیکند چون زیبایی تو از میان نمیرود.
گر من از عشق رخت توبه کنم
هرگز آن توبه خدا نپذیرد
هوش مصنوعی: اگر من از عشق تو دست بکشم، هرگز خداوند این دست کشیدن را قبول نخواهد کرد.
از لطافت که رخت را دیدم
نقش تو دیدهٔ ما نپذیرد
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو را دیدم، چشمان من هیچ زیبایی دیگری را نمیپذیرند.
نتوانم که تو را بینم از آنک
چشم خفاش ضیا نپذیرد
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تو را ببینم زیرا چشمان خفاش نور را نمیپذیرند.
گرچه زلف تو دل ما میخواست
سر گرفته است عطا نپذیرد
هوش مصنوعی: هرچند زلف تو دل ما را به خود جلب کرده است، اما این دل به عطای تو تن نخواهد داد.
ما بدادیم دل اما چه کنیم
اگر آن زلف دوتا نپذیرد
هوش مصنوعی: ما دل خود را به عشق دادیم، اما چه کنیم که آن موهای پر پیچ و خم دوگانه، محبت ما را قبول نمیکند.
هرچه پیش تو کشم لعل لبت
از من بی سر و پا نپذیرد
هوش مصنوعی: هر چقدر که من برای تو تلاش کنم و محبت کنم، لبت که به رنگ لعل است، از من بینوا و بیپناه هیچ چیزی نمیپذیرد.
میکشم پیشکش لعل تو جان
این قدر تحفه چرا نپذیرد
هوش مصنوعی: من جانم را به خاطر تو قربانی میکنم، اما چرا تو این هدیه را نمیپذیزی؟
در ره عشق تو جان میبازم
زانکه جان بی تو بها نپذیرد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، جان خود را فدای تو میکنم، زیرا زندگی بدون تو هیچ ارزشی ندارد.
چه دغا میدهی آخر در جان
جان عزیز است دغا نپذیرد
هوش مصنوعی: چرا اینقدر نیرنگ میزنی؟ در وجود من جان عزیزم قرار دارد و نیرنگ را نمیپذیرد.
گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد
هوش مصنوعی: اگر بگویم چه حسی از تو دارم، هیچکس نمیپذیرد که گدا به درخواستش پاسخ دهد.
ور نگویم، ز غمت کشته شوم
کشته دانی که دوا نپذیرد
هوش مصنوعی: اگر چیزی نگوییم و از غم تو جان بسپارم، میدانی که هیچ درمانی نمیتواند به من کمک کند.
تو مرا کشتی و خلقیت گواه
کس ز قول تو گوا نپذیرد
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که من به سختی بیفتم و همهی مردم شاهد آن هستند، اما هیچکس حرف تو را از روی دلیل نمیپذیرد.
خستگی دل عطار از تو
مرهمی به ز وفا نپذیرد
هوش مصنوعی: دل عطار از محبت و وفای تو بهبود نمییابد و نمیتواند بر خستگیاش غلبه کند.