غزل شمارهٔ ۲۱۲
خطت خورشید را در دامن آورد
ز مشک ناب خرمن خرمن آورد
چنان خطت برآوردست دستی
که با خورشید و مه در گردن آورد
کلهدار فلک از عشق خطت
چو گل کرده قبا پیراهن آورد
خط مشکینت جوشی در دل انداخت
لب شیرینت جوشی در من آورد
فلک را عشق تو در گردش انداخت
جهان را شوق تو در شیون آورد
ندانم تا فلک در هیچ دوری
به خوبی تو یک سیمینتن آورد
فلک چون هر شبی زلف تو میدید
که چندین حلقهٔ مردافکن آورد
ز چشم بد بترسید از کواکب
سر زلف تو را چوبکزن آورد
از آن سر رشته گم کردم که رویت
دهانی همچو چشم سوزن آورد
از آن سرگشته دل ماندم که لعلت
گهر سیدانه در یک ارزن آورد
ز بهر ذرهای وصل تو هر روز
اگر خورشید وجهی روشن آورد
چون آن ذره نیافت از خجلت آن
فرو شد زرد و سر در دامن آورد
دل عطار در وصلت ضمیری
به اسرار سخن آبستن آورد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خطت خورشید را در دامن آورد
ز مشک ناب خرمن خرمن آورد
هوش مصنوعی: نگاه تو مانند خورشید است که زیبایی را در آغوش خود میگیرد و هر بار که به آن مینگرم، عشق و زیبایی بیپایان را به قلبم میآورد.
چنان خطت برآوردست دستی
که با خورشید و مه در گردن آورد
هوش مصنوعی: چنان خط زیبایت بالا آمده است که مانند دستانی است که با خورشید و ماه در گردن خود زینت بخشیده است.
کلهدار فلک از عشق خطت
چو گل کرده قبا پیراهن آورد
هوش مصنوعی: سرپرست آسمان از عشق تو، مانند گل، درخشان و آراسته شده و به تو لباس زیبایی هدیه آورده است.
خط مشکینت جوشی در دل انداخت
لب شیرینت جوشی در من آورد
هوش مصنوعی: بغض و احساس عمیقی در دل من ایجاد کردی با زیبایی و شیرینی کلامت.
فلک را عشق تو در گردش انداخت
جهان را شوق تو در شیون آورد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث به حرکت درآمدن چرخ روزگار شده و محبت تو جهان را در حالتی از شور و هیجان قرار داده است.
ندانم تا فلک در هیچ دوری
به خوبی تو یک سیمینتن آورد
هوش مصنوعی: نمیدانم در طول تاریخ چه زمانی، جز تو، کسی به زیبایی و کیفیتی همچون تو وجود داشته است.
فلک چون هر شبی زلف تو میدید
که چندین حلقهٔ مردافکن آورد
هوش مصنوعی: آسمان هر شب موهای تو را میدید و متوجه میشد که چگونه چندین حلقه مو مانند مردافکنها به هم پیچیدگی دارند.
ز چشم بد بترسید از کواکب
سر زلف تو را چوبکزن آورد
هوش مصنوعی: از نگاه زشت حسادت بترسید، زیرا ستارهها به زیبایی موهای تو آسیب میزنند.
از آن سر رشته گم کردم که رویت
دهانی همچو چشم سوزن آورد
هوش مصنوعی: من از آنجا که بخوبی ارتباط را برقرار کردم، متوجه شدم که چهرهات به قدری زیباست که حتی لبهایت هم مانند چشم سوزن میدرخشند.
از آن سرگشته دل ماندم که لعلت
گهر سیدانه در یک ارزن آورد
هوش مصنوعی: من از دیوانگی عشق تو ماندهام که تو در یک دانه ارزن، گوهری با ارزش و بینظیر به من هدیه کردهای.
ز بهر ذرهای وصل تو هر روز
اگر خورشید وجهی روشن آورد
هوش مصنوعی: برای دیدن یک ذره از وصالت، هر روز اگر خورشید هم نوری روشن بیاورد، باز هم کافی نخواهد بود.
چون آن ذره نیافت از خجلت آن
فرو شد زرد و سر در دامن آورد
هوش مصنوعی: چون آن ذره از شرم و خجالت چیزی را که میخواست به دست نیاورد، رنگش زرد شد و سرش را در دامن خود پنهان کرد.
دل عطار در وصلت ضمیری
به اسرار سخن آبستن آورد
هوش مصنوعی: دل عطار در پی وصل یا ارتباطی عمیق، افکار و احساساتش را پر از راز و نکات مکنون کرده است.