غزل شمارهٔ ۲۱
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
خاک در چشم آفتاب انداخت
سر زلفش چو شیر پنجه گشاد
آهوان را به مشک ناب انداخت
تیر چشمش که عالمی خون داشت
اشتری را به یک کباب انداخت
لب شیرینش چون تبسم کرد
شور در لؤلؤ خوشاب انداخت
تاب در زلف داد و هر مویش
در دلم صد هزار تاب انداخت
خیمهٔ عنبرینت ای مهوش
در همه حلقها طناب انداخت
شوق روی چو آفتاب تو بود
کاسمان را در انقلاب انداخت
شکری از لبت به سرکه رسید
سرکه را باز در شراب انداخت
عرقی کرد عارض چو گلت
نظرم بر گل و گلاب انداخت
روی ناشسته خوشتری بنشین
کاتشی روی تو در آب انداخت
از لب تو فرید آبی خواست
در دلش آتش عذاب انداخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
خاک در چشم آفتاب انداخت
هوش مصنوعی: او عمداً نقاب خود را از روی چهره برداشت و باعث شد که خاکی در چشم آفتاب بیفتد.
سر زلفش چو شیر پنجه گشاد
آهوان را به مشک ناب انداخت
هوش مصنوعی: موهای او مانند شیر در هم ریخته است و با زیبایی خاصی، باعث مسحور شدن آهوان و به دام انداختن آنها میشود.
تیر چشمش که عالمی خون داشت
اشتری را به یک کباب انداخت
هوش مصنوعی: نگاه پرشور و نافذ او چنان تاثیر عمیقی دارد که میتواند جان یک موجود بزرگ مثل شتر را به سادگی به خطر بیندازد.
لب شیرینش چون تبسم کرد
شور در لؤلؤ خوشاب انداخت
هوش مصنوعی: وقتی لبهای شیرینش را به خنده میآورد، شور و شوقی در دل به وجود میآورد و زیبایی و درخشش را مانند لؤلؤ در آب به نمایش میگذارد.
تاب در زلف داد و هر مویش
در دلم صد هزار تاب انداخت
هوش مصنوعی: درباره زیبایی و جذابیت معشوق سخن گفته میشود. هر کدام از موهای او مانند یک حلقهی تابدار، در دلش احساسات و شوقی عمیق ایجاد کرده است. در واقع زیبایی او تأثیری شگرف بر روح و دل او گذاشته و او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
خیمهٔ عنبرینت ای مهوش
در همه حلقها طناب انداخت
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی تو، ای محبوب من، در دل همه جاگیر شده و تمام دلها را به خود مشغول کرده است.
شوق روی چو آفتاب تو بود
کاسمان را در انقلاب انداخت
هوش مصنوعی: شوق دیدن چهرهات مانند آفتابی است که آسمان را دچار تحولی بزرگ میکند.
شکری از لبت به سرکه رسید
سرکه را باز در شراب انداخت
هوش مصنوعی: نوشتهای شیرین و دلپذیر از لبانت به شیرینی ترش رسید و سپس آن را در نوشیدنی خوشگوار ریختند.
عرقی کرد عارض چو گلت
نظرم بر گل و گلاب انداخت
هوش مصنوعی: صورتش مانند گل به عرق نشسته و زیباییاش مرا به یاد گل و گلاب میاندازد.
روی ناشسته خوشتری بنشین
کاتشی روی تو در آب انداخت
هوش مصنوعی: بنشین بر روی گلی که هنوز تمیز نشده است، چون زیبایی تو مانند آبی است که بر روی آن ریخته شده.
از لب تو فرید آبی خواست
در دلش آتش عذاب انداخت
هوش مصنوعی: از لب تو نوشیدنی خواست، اما در دل خود داغی و عذابی را احساس کرد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/10/27 20:12
نادر..
شوق روی چو آفتاب تو بود
کاسمان را در انقلاب انداخت..