غزل شمارهٔ ۲۰۶
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد
گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد
اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت
چون یافت ره زلف تو یک حلقه نشان کرد
وقت سحری باد درآمد ز پس و پیش
وان حلقه ز چشم من سرگشته نهان کرد
چون حلقهٔ زلف تو نهان گشت دلم برد
چون برد دلم آمد و آهنگ به جان کرد
جان نیز به سودای سر زلف تو برخاست
پیش آمد و عمری چو دلم در سر آن کرد
ناگه سر مویی ز سر زلف تو در تاخت
جان را ز پس پردهٔ خود موی کشان کرد
فیالجمله بسی تک که زدم تا که یقین گشت
کز زلف تو یک موی نشان می نتوان کرد
گرچه نتوان کرد بیان سر زلفت
آن مایه که عطار توانست بیان کرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد
هوش مصنوعی: موهای تو باعث افتادن دل و نابودی جانم شد، عشق تو مرا به دور دنیا راند و از خودم دور کرد.
گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مشکل و سختی به طور طبیعی با زیبایی و جذابیت زلف تو همراه شده است، و به نظر میرسد که سرنوشت نیز با غم عشق تو پیوند خورده است.
اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت
چون یافت ره زلف تو یک حلقه نشان کرد
هوش مصنوعی: عمر من در انتظار وصال و زیبایی تو گذشت، اما وقتی که بالاخره راه رسیدن به زلفهای تو را پیدا کردم، تنها یک نشانه از آن را نشان داد.
وقت سحری باد درآمد ز پس و پیش
وان حلقه ز چشم من سرگشته نهان کرد
هوش مصنوعی: در زمان سحر، نسیمی وزید و آن حلقهای که در چشم من بود، به طور پنهانی نهان شد.
چون حلقهٔ زلف تو نهان گشت دلم برد
چون برد دلم آمد و آهنگ به جان کرد
هوش مصنوعی: وقتی که حلقههای موهای تو از دید پنهان شد، دل من پر کشید و با این حال که دل من رفت، باز هم به جان من احساس نزدیکی و عشق کرد.
جان نیز به سودای سر زلف تو برخاست
پیش آمد و عمری چو دلم در سر آن کرد
هوش مصنوعی: جان من به خاطر وسوسه موهای تو بیدار شد و جلو آمد، و مثل دل من، عمری را صرف آن کرد.
ناگه سر مویی ز سر زلف تو در تاخت
جان را ز پس پردهٔ خود موی کشان کرد
هوش مصنوعی: ناگهان یکی از موهای زلف تو به جانم حملهور شد و باعث شد که حس کنم در پشت پردهای، جانم به سمت تو کشیده شده است.
فیالجمله بسی تک که زدم تا که یقین گشت
کز زلف تو یک موی نشان می نتوان کرد
هوش مصنوعی: به طور کلی، من تلاش کردم تا بفهمم که از موهای تو نمیتوان نشانهای پیدا کرد و این موضوع باعث شد که به حقیقت پی ببرم.
گرچه نتوان کرد بیان سر زلفت
آن مایه که عطار توانست بیان کرد
هوش مصنوعی: هرچند که نمیتوانم مثل عطار توصیف زیبایی و پیچیدگی موهایت را به زبان بیاورم، اما میدانم که این وصف فراتر از کلمات است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/11/11 10:02
...
تصویر سازی اعجاب انگیز از عشق بازی با زلف!
در نهایت هم اقرار به عجز در بیان تمام و کمال این شیدایی!
فوق العاده بود...