گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۷

هر که را عشق تو سرگردان کرد
هرگزش چارهٔ آن نتوان کرد
چارهٔ عشق تو بیچارگی است
هر که بیچاره نشد تاوان کرد
سر به فرمان بنهد خورشیدش
هر که یک ذره تو را فرمان کرد
چون به زیبایی آن داری تو
این چنین عاشق زارم آن کرد
چشم خون‌ریز تو از غمزهٔ تیز
چشم این سوخته خون‌افشان کرد
چه کنی قصد به خونم که دلم
خویش را پیش رخت قربان کرد
جان عطار تو خود می‌دانی
که هوایت ز میان جان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را عشق تو سرگردان کرد
هرگزش چارهٔ آن نتوان کرد
هوش مصنوعی: هر کس که عشق تو او را در حالتی گیج و سردرگم قرار داد، هرگز نتوانسته برای درمان آن چاره‌ای پیدا کند.
چارهٔ عشق تو بیچارگی است
هر که بیچاره نشد تاوان کرد
هوش مصنوعی: راه حل عشق تو، در حقیقت در بیچارگی است. هر کسی که بیچاره نشد، باید بهای سنگینی بپردازد.
سر به فرمان بنهد خورشیدش
هر که یک ذره تو را فرمان کرد
هوش مصنوعی: هر کس که حتی به اندازه‌ای از تو اطاعت کند، خورشید را هم به تسلیم و سر فرود آورد.
چون به زیبایی آن داری تو
این چنین عاشق زارم آن کرد
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او را می‌بینی، به همین دلیل عاشق و دلداده‌ام شده‌ای.
چشم خون‌ریز تو از غمزهٔ تیز
چشم این سوخته خون‌افشان کرد
هوش مصنوعی: چشم‌های پر از اشک تو با نگاه تند و نافذ، دل این سوخته را به شدت تحت تأثیر قرار داد و به او آسیب زد.
چه کنی قصد به خونم که دلم
خویش را پیش رخت قربان کرد
هوش مصنوعی: چه کار می‌کنی که به خونم برسی، در حالی که دلم برای تو خود را قربانی کرده است؟
جان عطار تو خود می‌دانی
که هوایت ز میان جان کرد
هوش مصنوعی: عطار جان تو خود می‌دانی که عشق و محبتت از قلب جانم فراتر رفته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۷ به خوانش عندلیب