گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۲

عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد
گر سبک‌دل شوم عجب نبود
که می عشق سر گرانم کرد
چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایه‌ای نهانم کرد
چون نشان جویم از تو در ره تو
که غم عشق بی‌نشانم کرد
شیر عشقت به خشم پنجه گشاد
پس به صد روی امتحانم کرد
دردیم داد و درد من بفزود
دل من برد و قصد جانم کرد
گفت ای دلشده چه خواهی کرد
گفتمش من کیم چه دانم کرد
تا ز پیشم چو آفتاب برفت
همچو سایه ز پس دوانم کرد
سایه هرگز در آفتاب رسد
آه کین کار چون توانم کرد
چند گویی نگه کن ای عطار
که یقین‌ها همه گمانم کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد
هوش مصنوعی: عشق تو مرا همیشه سرمست کرده و بی‌فکر، همه چیز دنیا را برایم تحت تأثیر قرار داده است.
گر سبک‌دل شوم عجب نبود
که می عشق سر گرانم کرد
هوش مصنوعی: اگر احساسی نرم و حساس داشته باشم، تعجبی ندارد که عشق مرا به حالتی سنگین و عمیق درآورد.
چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایه‌ای نهانم کرد
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ات مانند آفتاب درخشان شد، من به‌سان سایه‌ای در پس آن پنهان شدم.
چون نشان جویم از تو در ره تو
که غم عشق بی‌نشانم کرد
هوش مصنوعی: زمانی که در جستجوی نشانه‌ای از تو هستم، در مسیر تو، غم عشق من را بی‌نشان کرده است.
شیر عشقت به خشم پنجه گشاد
پس به صد روی امتحانم کرد
هوش مصنوعی: عشق تو مانند شیری خشمگین به من حمله‌ور شد و با روش‌های مختلفی مرا آزمایش کرد.
دردیم داد و درد من بفزود
دل من برد و قصد جانم کرد
هوش مصنوعی: من دردی دارم که هر روز بیشتر می‌شود، قلبم را گرفته و جانم را هدف قرار داده است.
گفت ای دلشده چه خواهی کرد
گفتمش من کیم چه دانم کرد
هوش مصنوعی: گفت: ای دل، حالا چه می‌خواهی بکنی؟ و من پاسخ دادم: مگر من چه می‌دانم که چه باید بکنم.
تا ز پیشم چو آفتاب برفت
همچو سایه ز پس دوانم کرد
هوش مصنوعی: زمانی که او از جلوم رفت، مانند خورشید که غروب می‌کند، من را مانند سایه‌اش رها کرد و به دنبالم افتاد.
سایه هرگز در آفتاب رسد
آه کین کار چون توانم کرد
هوش مصنوعی: سایه هرگز به آفتاب نمی‌رسد؛ آه که چطور می‌توانم این کار را انجام دهم.
چند گویی نگه کن ای عطار
که یقین‌ها همه گمانم کرد
هوش مصنوعی: دوباره می‌گویم که به حرف‌هایت دقت کن ای عطار، زیرا همه چیزهایی که به یقین فکر می‌کردم، حالا برایم در حد گمان شده‌اند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۰۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1404/07/01 16:10
سیدمحمد جهانشاهی

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲
                
عشقِ تو ، مستِ جاودانم کرد
ناکَسِ جملهٔ جهانم کرد

گر سبک‌دل شوم ، عجب نبوَد
که میِ عشق ، سر گرانم کرد

چون هویدا شد ، آفتابِ رُخت
راست ، چون سایه‌ای نهانم کرد

چون نشان جویم از تو ، در رهِ تو؟
که غمِ عشق ، بی‌نشانم کرد

شیرِ عشقت ، به خشم ، پنجه گشاد
پس به صد روی ،  امتحانم کرد

دُردیَم داد و دَردِ من بفزود
دلِ من برد و قصدِ جانم کرد

گفت : ای دلشده ، چه خواهی کرد
گفتمش : من کیم ، چه دانم کرد

تا ز پیشم ، چو آفتاب برفت  
همچو سایه ، ز پس دوانم کرد

سایه ، هرگز در آفتاب رسد؟
آه ، کین کار ، چون توانم کرد

چند گویی نگه کن ، ای عطّار
که یقین‌ها ،  همه گمانم کرد