غزل شمارهٔ ۱۹۷
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود
کز نخست آید بر آن زلف زرهسان بگذرد
در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش
گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد
ماهرویا آفتاب از شرم تو پنهان شود
گر ز رویت سایه بر خورشید رخشان بگذرد
با توام خون نیزه گردان نیست، دور از روی تو
نیزه بالا خون ز بالای سرم زان بگذرد
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو
آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد
در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد
کز تف او آتش از بالای کیوان بگذرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
هوش مصنوعی: زمانی که کمان ابرویت مانند تیری از مژگان عبور کند، بر دل تاثیر میگذارد و وقتی از دل عبور کند، دیگر از جان نیز خواهد گذشت.
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد
هوش مصنوعی: به دقت به چشمش نگاه کن، چرا که اگر او بخواهد، با تیرگی چشمانش میتواند بر موی مژگانش غلبه کند.
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود
کز نخست آید بر آن زلف زرهسان بگذرد
هوش مصنوعی: باد هنگامی که آب را مانند زره ببیند، از آن زلفهای زرهمانند که در ابتدا از آن عبور میکند، میگذرد.
در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش
گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد
هوش مصنوعی: اگر قد یک درخت سرو زیبا از کنار او بگذرد، در آن moment، درخت سرو دیگر از بالای خود آزاد و سرسبز خواهد شد.
ماهرویا آفتاب از شرم تو پنهان شود
گر ز رویت سایه بر خورشید رخشان بگذرد
هوش مصنوعی: اگر تو لبخند بزنی و روی زیبایت را نشان دهی، حتی خورشید از شرم زیباییات مخفی میشود و نگران میشود که مبادا نورش در کنار نور تو کمرنگ شود.
با توام خون نیزه گردان نیست، دور از روی تو
نیزه بالا خون ز بالای سرم زان بگذرد
هوش مصنوعی: من با تو هستم، در حالی که خون نیزه و تیر بر زمین میچرخد. دور از چهره تو، نیزههایی که خون را از بالای سرم عبور میدهند، بیمعنا هستند.
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو
آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد
هوش مصنوعی: تو از درد و اندوه من بیخبر هستی و از دوری تو من با اندوهی عمیق و شگفتانگیز دست و پنجه نرم میکنم، همچنان که ایام و روزگار به سرعت میگذرد.
در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد
کز تف او آتش از بالای کیوان بگذرد
هوش مصنوعی: در دل عطار عشق تو چنان شعلهور شده که آتش او حتی میتواند از آسمانها عبور کند و بالای ستارهها برود.