گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۶

دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد
وآب خضر است که بر روی خضر می‌گذرد
عمر اگرچه گذران است عجب می‌دارم
با چنان باد و چنین آب اگر می‌گذرد
می‌ندانم که ز فردوس صبا بهر چه کار
می‌رسد حالی و چون مرغ به پر می‌گذرد
یاسمین را که اگر هست بقایی نفسی است
هر نفس جلوه‌گر از دست دگر می‌گذرد
لاله بس گرم مزاج است که با سردی کوه
با دلی سوخته در خون جگر می‌گذرد
گوییا عمر گل تازه صبای سحر است
کز پس پرده برون نامده بر می‌گذرد
گل سیراب که از آتش دل تشنه لب است
آب خواهی است که با جام بزر می‌گذرد
ابر پر آب کند جامش و از ابر او را
جام نابرده به لب آب ز سر می‌گذرد
در عجب مانده‌ام تا گل‌تر را به دریغ
این چه عمر است که ناآمده در می‌گذرد
ابر از خجلت و تشویر درافشانی شاه
می‌دمد آتش و با دامن تر می‌گذرد
طربی در همه دلهاست درین فصل امروز
گوییا بر لب عطار شکر می‌گذرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد
وآب خضر است که بر روی خضر می‌گذرد
هوش مصنوعی: لحظه‌ها و زمان‌هایی را توصیف می‌کند که در آن‌ها زندگی و طبیعت با زیبایی و شگفتی به حرکت درمی‌آید، انگار که روحی الهی در حال گردش است. همچنین اشاره به جویبارهای زندگی دارد که به طراوت و شادابی منتهی می‌شود.
عمر اگرچه گذران است عجب می‌دارم
با چنان باد و چنین آب اگر می‌گذرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عمر ما به سرعت می‌گذرد، تعجب می‌کنم از این که با چنین بادی و چنین آبی در حال گذر است.
می‌ندانم که ز فردوس صبا بهر چه کار
می‌رسد حالی و چون مرغ به پر می‌گذرد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که نسیم از بهشت برای چه کاری می‌آید و حال من مثل پرنده‌ای است که به سرعت گذر می‌کند.
یاسمین را که اگر هست بقایی نفسی است
هر نفس جلوه‌گر از دست دگر می‌گذرد
هوش مصنوعی: اگر یاسمین وجود دارد، نشان از زنده بودن نفس است؛ اما هر دم که نفس در می‌آید، جلوه‌ای از زیبایی می‌فروشد و این زیبایی به‌سرعت از دست می‌رود.
لاله بس گرم مزاج است که با سردی کوه
با دلی سوخته در خون جگر می‌گذرد
هوش مصنوعی: لاله طبیعی حساس و زودگرمی دارد و حتی در شرایط سخت و سردی کوهستان با دل پر از درد و غم، به زندگی خود ادامه می‌دهد.
گوییا عمر گل تازه صبای سحر است
کز پس پرده برون نامده بر می‌گذرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد عمر گل تازه مانند صبح زود گذرا است و همچون سحری که هنوز از پس پرده ناپیداست، به سرعت به پایان می‌رسد.
گل سیراب که از آتش دل تشنه لب است
آب خواهی است که با جام بزر می‌گذرد
هوش مصنوعی: گل سیراب، نشانه‌ای از دل پرشور و بی‌قرار است که به آب نیاز دارد. اینجا اشاره به این دارد که خواسته‌ای عمیق و دلخواه مثل یک جام بزرگ در زندگی وجود دارد که در نهایت به سمت آن حرکت می‌کند.
ابر پر آب کند جامش و از ابر او را
جام نابرده به لب آب ز سر می‌گذرد
هوش مصنوعی: ابر پر از آب می‌شود و می‌تواند به راحتی ظرفش را پر کند، اما او که از جام خود آب نخورده، همچنان از سر آب می‌گذرد و به آن دسترسی ندارد.
در عجب مانده‌ام تا گل‌تر را به دریغ
این چه عمر است که ناآمده در می‌گذرد
هوش مصنوعی: من در تعجبم که چه‌طور زمان با گذشت خود، زندگی را به ما می‌دهد، در حالی که هنوز به دست نیامده و نرسیده است.
ابر از خجلت و تشویر درافشانی شاه
می‌دمد آتش و با دامن تر می‌گذرد
هوش مصنوعی: ابر به خاطر شرم و نگرانیش از قدرت شاه، مانند شخصی که به تذکر یا زحمت افتاده، در حال حرکت است و به حالت مرطوب خود ادامه می‌دهد، همچنان که آتش می‌دمد.
طربی در همه دلهاست درین فصل امروز
گوییا بر لب عطار شکر می‌گذرد
هوش مصنوعی: امروز در دل همه شادی و سرور حاکم است، گویی که عطر لطیف گل‌ها در هوا می‌پیچد و گویای زیبایی و نشاط است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۶ به خوانش عندلیب