گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۹

اگر درمان کنم امکان ندارد
که درد عشق تو درمان ندارد
ز بحر عشق تو موجی نخیزد
که در هر قطره صد طوفان ندارد
غمت را پاک‌بازی می‌بباید
که صد جان بخشد و یک جان ندارد
به حسن رای خویش اندیشه کردم
به حسن روی تو امکان ندارد
فروگیرد جهان خورشید رویت
اگر زلف تواش پنهان ندارد
فلک گر صوفییی پیروزه‌پوش است
ولی این هست او را کان ندارد
اگرچه در جهان خورشید رویش
به زیبایی خود تاوان ندارد
چو نتواند که چون روی تو باشد
بگو تا خویش سرگردان ندارد
چو طوطی خط تو بر دهانت
کسی بر نقطه صد برهان ندارد
سر زلف تو چون گیرم که بی تو
غمم چون زلف تو پایان ندارد
لبت خونم چرا ریزد به دندان
اگر بر من به خون دندان ندارد
فرید امروز خوش خوان‌تر ز خطت
خطی سرسبز در دیوان ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر درمان کنم امکان ندارد
که درد عشق تو درمان ندارد
هوش مصنوعی: اگر من بتوانم درد را درمان کنم، اما نمی‌توانم درد عشق تو را تسکین دهم.
ز بحر عشق تو موجی نخیزد
که در هر قطره صد طوفان ندارد
هوش مصنوعی: از عشق تو هیچ حرکتی ایجاد نمی‌شود که در هر ذره‌اش طوفانی نهفته باشد.
غمت را پاک‌بازی می‌بباید
که صد جان بخشد و یک جان ندارد
هوش مصنوعی: غم تو باید با مهارت و زیرکی مدیریت شود، چرا که می‌تواند انرژی و زندگی زیادی به اطراف بدهد، اما خود در عین حال چیزی ندارد.
به حسن رای خویش اندیشه کردم
به حسن روی تو امکان ندارد
هوش مصنوعی: به زیبایی افکار خودم فکر کردم، اما به زیبایی چهره تو هرگز نمی‌توان رسید.
فروگیرد جهان خورشید رویت
اگر زلف تواش پنهان ندارد
هوش مصنوعی: اگر خورشید صورت تو در دنیا غروب کند، دیگر زلف تو نمی‌تواند آن را پنهان کند.
فلک گر صوفییی پیروزه‌پوش است
ولی این هست او را کان ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان (فلک) کسی را که در لباس ریا و ظاهرسازی به مقام و باطل تمسک می‌کند، به نظر پیروزمند می‌آورد، اما واقعیت این است که او از حقیقت و ارزش‌های واقعی بی‌بهره است.
اگرچه در جهان خورشید رویش
به زیبایی خود تاوان ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا، زیبایی چهره‌ی او همچون خورشید بی‌نظیر است، اما به خاطر آن هیچ هزینه‌ای نمی‌پردازد.
چو نتواند که چون روی تو باشد
بگو تا خویش سرگردان ندارد
هوش مصنوعی: اگر نتواند به زیبایی تو باشد، بگو تا دیگر دلشکسته و سرگردان نشود.
چو طوطی خط تو بر دهانت
کسی بر نقطه صد برهان ندارد
هوش مصنوعی: همان‌طور که طوطی، کلام تو را بر زبان نمی‌آورد، کسی هم نمی‌تواند نواقص تو را به وضوح بیان کند.
سر زلف تو چون گیرم که بی تو
غمم چون زلف تو پایان ندارد
هوش مصنوعی: هرگاه موهای تو را در دست بگیرم، غم و اندوهم هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد.
لبت خونم چرا ریزد به دندان
اگر بر من به خون دندان ندارد
هوش مصنوعی: چرا لب‌هایت خون مرا به دندان می‌آورند اگر تو نسبت به من هیچ عاطفه‌ای نداری؟
فرید امروز خوش خوان‌تر ز خطت
خطی سرسبز در دیوان ندارد
هوش مصنوعی: فرید امروز با خوش‌خوانی بیشتری نسبت به نوشته‌ی تو، چیزی ندارد که به زیبایی آن، در دفترش باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۹ به خوانش عندلیب