غزل شمارهٔ ۱۷۲
بودی که ز خود نبود گردد
شایستهٔ وصل زود گردد
چوبی که فنا نگردد از خود
ممکن نبود که عود گردد
این کار شگرف در طریقت
بر بود تو و نبود گردد
هرگه که وجود تو عدم گشت
حالی عدمت وجود گردد
ای عاشق خویش وقت نامد
کابلیس تو در سجود گردد
دل در ره نفس باختی پاک
تا نفس تو جفت سود گردد
دل نفس شد و شگفتت آید
گر یک علوی جهود گردد
هر دم که به نفس می برآری
در دیدهٔ دل چو دود گردد
بی شک دل تو از آن چنان دود
کوری شود و کبود گردد
عطار بگفت آنچه دانست
باقی همه بر شنود گردد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بودی که ز خود نبود گردد
شایستهٔ وصل زود گردد
هوش مصنوعی: اگر از خود رها شوی و به آغوش وصالی آید، شایستگی آن را زود پیدا خواهی کرد.
چوبی که فنا نگردد از خود
ممکن نبود که عود گردد
هوش مصنوعی: چوبی که از بین نرود، نمیتواند به عود تبدیل شود.
این کار شگرف در طریقت
بر بود تو و نبود گردد
هوش مصنوعی: این عمل فوقالعاده در مسیر سلوک به دست تو بود و اکنون از دست رفت.
هرگه که وجود تو عدم گشت
حالی عدمت وجود گردد
هوش مصنوعی: هر بار که تو وجود پیدا میکنی، حالتی از عدم و نابودی برایت ایجاد میشود و در آن لحظه، وجود تو به معنای واقعیاش شکل میگیرد.
ای عاشق خویش وقت نامد
کابلیس تو در سجود گردد
هوش مصنوعی: ای عاشق، وقتی که عشق دلت را فرا میگیرد، مانند فرشتگان در حال سجود خواهی افتاد.
دل در ره نفس باختی پاک
تا نفس تو جفت سود گردد
هوش مصنوعی: دل خود را در مسیر نفس فدای پاکی کردی تا اینکه نفس تو بتواند همجنس و همراستا با خوشبختی شود.
دل نفس شد و شگفتت آید
گر یک علوی جهود گردد
هوش مصنوعی: دل به نفس تبدیل شد و اگر ببینی کسی از نسل علی، به یهودی تبدیل شود، تعجب نکن.
هر دم که به نفس می برآری
در دیدهٔ دل چو دود گردد
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشی، در چشم دل مانند دود میشود.
بی شک دل تو از آن چنان دود
کوری شود و کبود گردد
هوش مصنوعی: قطعا دل تو چنان دچار غم و اندوه میشود که به رنگ سیاه و کدر درمیآید.
عطار بگفت آنچه دانست
باقی همه بر شنود گردد
هوش مصنوعی: عطار گفت آنچه را که میدانست، باقی مطالب تنها از شنیدن دیگران به دست میآید.

عطار