گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۱

هر دل که ز خویشتن فنا گردد
شایستهٔ قرب پادشا گردد
هر گل که به رنگ دل نشد اینجا
اندر گل خویش مبتلا گردد
امروز چو دل نشد جدا از گل
فردا نه ز یکدگر جدا گردد
خاک تن تو شود همه ذره
هر ذره کبوتر هوا گردد
ور در گل خویشتن بماند دل
از تنگی گور کی رها گردد
دل آینه‌ای است پشت او تیره
گر بزدایی بروی وا گردد
گل دل گردد چو پشت گردد رو
ظلمت چو رود همه ضیا گردد
هرگاه که پشت و روی یکسان شد
آن آینه غرق کبریا گردد
ممکن نبود که هیچ مخلوقی
گردید خدای یا خدا گردد
اما سخن درست آن باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد
هرگه که فنا شود ازین هر دو
در عین یگانگی بقا گردد
حضرت به زبان حال می‌گوید
کس ما نشود ولی ز ما گردد
چیزی که شود چو بود کی باشد
کی نادایم چو دایما گردد
گر می‌خواهی که جان بیگانه
با این همه کار آشنا گردد
در سایهٔ پیر شو که نابینا
آن اولیتر که با عصا گردد
کاهی شو و کوه عجب بر هم زن
تا پیر تو را چو کهربا گردد
ور این نکنی که گفت عطارت
هر رنج که می‌بری هبا گردد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دل که ز خویشتن فنا گردد
شایستهٔ قرب پادشا گردد
هوش مصنوعی: هر قلبی که از خودخواهی و دلبستگی به خود عبور کند، شایستهٔ نزدیکی به مقام والای الهی می‌شود.
هر گل که به رنگ دل نشد اینجا
اندر گل خویش مبتلا گردد
هوش مصنوعی: هر گلی که به عشق و محبت نروید، در میان گل‌های دیگر به درد و رنج خواهد افتاد.
امروز چو دل نشد جدا از گل
فردا نه ز یکدگر جدا گردد
هوش مصنوعی: امروز که دل از گل جدا نیست، فردا نیز از یکدیگر جدا نخواهند شد.
خاک تن تو شود همه ذره
هر ذره کبوتر هوا گردد
هوش مصنوعی: جسم تو به خاک تبدیل می‌شود و هر جزئی از آن مانند کبوتر به پرواز در می‌آید.
ور در گل خویشتن بماند دل
از تنگی گور کی رها گردد
هوش مصنوعی: اگر دل آدمی در تاریکی و سختی خود گرفتار بماند، از تنگی گور و موانع زندگی چگونه می‌تواند آزاد شود؟
دل آینه‌ای است پشت او تیره
گر بزدایی بروی وا گردد
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که اگر از کدورت‌ها پاک شود، روشن و زلال خواهد شد.
گل دل گردد چو پشت گردد رو
ظلمت چو رود همه ضیا گردد
هوش مصنوعی: وقتی دل مانند گلی شکوفا شود و ظلمت به پشت برود، همانند رودخانه‌ای که نور و روشنی را جاری می‌کند، همه جا روشن و پر از نور خواهد شد.
هرگاه که پشت و روی یکسان شد
آن آینه غرق کبریا گردد
هوش مصنوعی: زمانی که شرایط و وضعیت‌ها به یک شکل و یکسان شوند، آن زمان است که آن آینه به عظمت و grandeur خواهد رسید.
ممکن نبود که هیچ مخلوقی
گردید خدای یا خدا گردد
هوش مصنوعی: هیچ موجودی نمی‌تواند به حدی برسد که خداوند شود یا جایگاه خدایی را بگیرد.
اما سخن درست آن باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد
هوش مصنوعی: اما حقیقت این است که انسانی می‌تواند به مقام والایی دست یابد که از خصوصیات و صفات مادی خود عبور کند و به مرتبه‌ای از وجود دست یابد که در آن، خود را فراموش کند.
هرگه که فنا شود ازین هر دو
در عین یگانگی بقا گردد
هوش مصنوعی: هر بار که در این دوگانگی از بین برود، در همان حال به یگانگی و وجودی پایدار دست می‌یابد.
حضرت به زبان حال می‌گوید
کس ما نشود ولی ز ما گردد
هوش مصنوعی: حضرت به گونه‌ای بیان می‌کند که ممکن است هیچ‌کس به ما نزدیک نشود، اما در عین حال از وجود ما تأثیر بپذیرد.
چیزی که شود چو بود کی باشد
کی نادایم چو دایما گردد
هوش مصنوعی: چیزی که به حالت ثابت و مستمر درآید، دیگر چه زمانی وجود دارد که بخواهد نباشد. وقتی چیزی دائمی می‌شود، دیگر نمی‌توان درباره‌اش صحبت کرد که ممکن است روزی نباشد.
گر می‌خواهی که جان بیگانه
با این همه کار آشنا گردد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که روح کسی که غریب است، به این همه کار و زندگی عادت کند،
در سایهٔ پیر شو که نابینا
آن اولیتر که با عصا گردد
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ فرد باتجربه و قدیمی قرار بگیر، زیرا افرادی که به خوبی راه نمی‌روند، ممکن است به زودی به مشکلاتی بر بخورند، حتی اگر با یک وسیلهٔ کمکی مانند عصا کمک شوند.
کاهی شو و کوه عجب بر هم زن
تا پیر تو را چو کهربا گردد
هوش مصنوعی: خود را کوچک و ساده بگیر و در دل بزرگی و عجائب را به هم بریز تا به شکلی زیبا و درخشان بمانی.
ور این نکنی که گفت عطارت
هر رنج که می‌بری هبا گردد
هوش مصنوعی: اگر به آنچه عطارد گفت عمل نکنی، تمام زحماتی که می‌کشی بی‌فایده خواهد بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/09/26 18:11
نادر..

کس ما نشود ولی ز ما گردد..