غزل شمارهٔ ۱۵۱
چون نظر بر روی جانان اوفتاد
آتشی در خرمن جان اوفتاد
روی جان دیگر نبیند تا ابد
هر که او در بند جانان اوفتاد
ذرهای خورشید رویش شد پدید
ولوله در جن و انسان اوفتاد
جان انس از شوق او آتش گرفت
پس از آنجا در دل جان اوفتاد
کرد تاوان بیرخ او آفتاب
لاجرم در قید تاوان اوفتاد
هر که مویی سرکشید از عشق او
بی سر آنجا چون گریبان اوفتاد
هر کجا نقش نگاری پای بست
تا ابد در دست رضوان اوفتاد
وانکه را رنگی و بویی راه زد
در حجاب سخت خذلان اوفتاد
چون وصالش دانهای بر دام بست
مرغ دل در دام هجران اوفتاد
بی سر و بن دید عاشق راه او
بی سر و بن در بیابان اوفتاد
راز عشقش عالمی بی منتهاست
ظن مبر کین کار آسان اوفتاد
تا به کلی بر نخیزی از دو کون
محرم این راز نتوان اوفتاد
چون رهی بس دور و بس دشوار بود
لاجرم عطار حیران اوفتاد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون نظر بر روی جانان اوفتاد
آتشی در خرمن جان اوفتاد
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه به محبوبش افتاد، آتشی در دلش شعلهور شد.
روی جان دیگر نبیند تا ابد
هر که او در بند جانان اوفتاد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق معشوقش گرفتار شده باشد، تا ابد نمیتواند به زیباییها و نعمتهای دیگران توجهی کند.
ذرهای خورشید رویش شد پدید
ولوله در جن و انسان اوفتاد
هوش مصنوعی: یک ذره از نور خورشید بر او تابید و باعث شد که شور و شوقی در جن و انسان ایجاد شود.
جان انس از شوق او آتش گرفت
پس از آنجا در دل جان اوفتاد
هوش مصنوعی: روح انسان از عشق او مشتعل شد و پس از آن این عشق در دل او جای گرفت.
کرد تاوان بیرخ او آفتاب
لاجرم در قید تاوان اوفتاد
هوش مصنوعی: به خاطر غیبت و بیحضور او، آفتاب نیز به نوعی به عذاب و رنج او گرفتار شد.
هر که مویی سرکشید از عشق او
بی سر آنجا چون گریبان اوفتاد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق او مجذوب شده و سرش را به باد داده، در آنجا مانند گریبانش در هم ریخته خواهد بود.
هر کجا نقش نگاری پای بست
تا ابد در دست رضوان اوفتاد
هوش مصنوعی: هر جا که تصویری زیبا با دقت و هنر ایجاد شود، آن اثر تا ابد در دست فرشتگان مقرب باقی خواهد ماند.
وانکه را رنگی و بویی راه زد
در حجاب سخت خذلان اوفتاد
هوش مصنوعی: کسی که رنگ و بوی جذابیت او را فریب داد، در حجاب و پردهای از سختی و ناکامی گرفتار شد.
چون وصالش دانهای بر دام بست
مرغ دل در دام هجران اوفتاد
هوش مصنوعی: وقتی او وجودش را به من هدیه کرد، دلم مانند پرندهای در چنگال جدایی گرفتار شد.
بی سر و بن دید عاشق راه او
بی سر و بن در بیابان اوفتاد
هوش مصنوعی: عاشق بدون راه و مسیر مشخصی در بیابان عشق به زمین افتاده است.
راز عشقش عالمی بی منتهاست
ظن مبر کین کار آسان اوفتاد
هوش مصنوعی: راز عشق او به قدری عمیق و وسیع است که نمیتوان به سادگی آن را درک کرد. فکر نکنید که کشف این راز کار سادهای است.
تا به کلی بر نخیزی از دو کون
محرم این راز نتوان اوفتاد
هوش مصنوعی: تا وقتی که از دو جهان جدا نشوی، نمیتوانی به این راز پی ببری.
چون رهی بس دور و بس دشوار بود
لاجرم عطار حیران اوفتاد
هوش مصنوعی: به دلیل دوری و سختی مسیر، عطار در حیرت و سردرگمی به زمین افتاد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/12/23 05:02
نادر..
راز عشقش عالمی بی منتهاست
ظن مبر کاین کار آسان اوفتاد..

عطار