گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۹

عکس روی تو بر نگین افتاد
حلقه بشکست و بر زمین افتاد
شد جهان همچو حلقه‌ای بر من
تا که چشمم بر آن نگین افتاد
دور از رویت آتشم در دل
زان لب همچو انگبین افتاد
آب رویم مبر که بی رویت
قسم من آه آتشین افتاد
تا که خورشید چهرهٔ تو بتافت
شور در چرخ چارمین افتاد
خوشهٔ عنبرینِ زلفِ تو را
ماه و خورشید خوشه چین افتاد
زلف مگشای و کفر برمفشان
که خروشی در اهل دین افتاد
مشک از چین طلب که نیم شبی
چینی از زلف تو به چین افتاد
در ز چشمم طلب که هر اشکی
به حقیقت دری ثمین افتاد
دست شست از وجود هر که دمی
در غم چون تو نازنین افتاد
دل ندارم ملامتم چه کنی
بی دل افتاده‌ام چنین افتاد
می ندانم تو را بدین سختی
با من مهربان چه کین افتاد
دل عطار چون نه مرغ تو بود
ضعف در مخلبش ازین افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عکس روی تو بر نگین افتاد
حلقه بشکست و بر زمین افتاد
هوش مصنوعی: تصویر چهره‌ات بر روی نگین حلقه نقش بسته بود، اما حلقه شکست و نگین به زمین افتاد.
شد جهان همچو حلقه‌ای بر من
تا که چشمم بر آن نگین افتاد
هوش مصنوعی: دنیا برای من مانند یک حلقه شده است تا زمانی که چشمم به آن نگین زیبا افتاد.
دور از رویت آتشم در دل
زان لب همچو انگبین افتاد
هوش مصنوعی: دور از تو، در دلم آتش زبانه می‌کشد؛ چون لب‌های تو که مانند عسل شیرین است، به یادم می‌آید.
آب رویم مبر که بی رویت
قسم من آه آتشین افتاد
هوش مصنوعی: آبرویم را از من مگیر، زیرا بدون تو قسم می‌خورم که دلم به شدت می‌سوزد.
تا که خورشید چهرهٔ تو بتافت
شور در چرخ چارمین افتاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید بر چهرهٔ تو تابید، شور و حال در چرخ چهارم فرود آمد.
خوشهٔ عنبرینِ زلفِ تو را
ماه و خورشید خوشه چین افتاد
هوش مصنوعی: زلف‌های خوشبو و معطر تو، مانند خوشه‌ای از دانه‌های عنبر، چنان زیباست که ماه و خورشید هم به تماشای آن نشستند.
زلف مگشای و کفر برمفشان
که خروشی در اهل دین افتاد
هوش مصنوعی: زلفت را باز نکن و گناه را فاش نکن، چون این کار باعث می‌شود که در میان مردم مومن و دیندار جنجالی به وجود بیاید.
مشک از چین طلب که نیم شبی
چینی از زلف تو به چین افتاد
هوش مصنوعی: از چین درخواست کن مشکی را، چون نیمه‌شب چینی از زلف تو بر روی زمین افتاده است.
در ز چشمم طلب که هر اشکی
به حقیقت دری ثمین افتاد
هوش مصنوعی: از نگاه من بخواه که هر اشکی که بریزد، حقیقتی با ارزش و گرانبها را به همراه داشته باشد.
دست شست از وجود هر که دمی
در غم چون تو نازنین افتاد
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای مثل تو در غم و اندوه باشد، دیگر ارزش وجودش را از دست می‌دهد.
دل ندارم ملامتم چه کنی
بی دل افتاده‌ام چنین افتاد
هوش مصنوعی: من دلی ندارم که بر من سرزنش کنی، چون خودم بدون دل در این وضعیت قرار گرفته‌ام.
می ندانم تو را بدین سختی
با من مهربان چه کین افتاد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا با وجود اینکه به من سختی می‌رسانی، باز هم با من مهربان هستی.
دل عطار چون نه مرغ تو بود
ضعف در مخلبش ازین افتاد
هوش مصنوعی: دل عطار مانند پرنده‌ای نیست که در قفس باشد، به همین دلیل از ناتوانی در قبضه‌اش به زمین افتاد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/06/14 19:09

خوشه عنبرین زلف تو را---درست بنظر میرسد

1404/05/07 12:08
سیدمحمد جهانشاهی

خوشهٔ عنبرینِ زلفِ تو را