گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵

درد دل من از حد و اندازه درگذشت
از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت
کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
بر روی من چو بر جگر من نماند آب
بس سیل‌های خون که ز خون جگر گذشت
هر شب ز جور چرخ بلایی دگر رسید
هر دم ز روز عمر به دردی دگر گذشت
خواب و خورم نماند و گر قصه گویمت
زان غصه‌ها که بر من بی خواب و خور گذشت
اشکم به قعر سینهٔ ماهی فرو رسید
آهم  ز روی آینهٔ ماه درگذشت
در بر گرفت جان مرا تیر غم چنانک
پیکان به جان رسید وز جان تا به بر گذشت
بر جان من که رنج و بلایی ندیده بود
چندین بلا و رنج ز دردم بدر گذشت
بر عمر من اجل چو سحرگاه شام خورد
زان شام آفتاب من اندر سحر گذشت
عطار چون که سایهٔ عزت بر او نماند
چون سایه‌ای ز خواری خود در به در گذشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد دل من از حد و اندازه درگذشت
از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
هوش مصنوعی: درد و رنج من از حد و اندازه فراتر رفته است و به قدری اشک ریخته‌ام که دیگر چیزی از من نمانده است.
پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت
کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
هوش مصنوعی: پایم به خاطر حادثه‌ای ناگوار در غم و اندوه غرق شده است و کارم به خاطر ظلم و سختی‌های زندگی از کنترل خارج شده است.
بر روی من چو بر جگر من نماند آب
بس سیل‌های خون که ز خون جگر گذشت
هوش مصنوعی: وقتی که بر روی من آبی نماند، به خاطر آن همه خون که از دل من جاری شده است، دیگر هیچ چیزی باقی نمانده است.
هر شب ز جور چرخ بلایی دگر رسید
هر دم ز روز عمر به دردی دگر گذشت
هوش مصنوعی: هر شب زمانی که به سختی‌های زندگی فکر می‌کنم، درد و رنج جدیدی را تجربه می‌کنم و هر روز عمرم را با مشکلات دیگری می‌گذرانم.
خواب و خورم نماند و گر قصه گویمت
زان غصه‌ها که بر من بی خواب و خور گذشت
هوش مصنوعی: دیگر نه خواب و نه آرامش برایم باقی مانده است و اگر بخواهم داستان این غم‌ها را برایت بگویم که چقدر بی‌خواب و بی‌خوراک بر من گذشت، می‌توانم ساعت‌ها صحبت کنم.
اشکم به قعر سینهٔ ماهی فرو رسید
آهم  ز روی آینهٔ ماه درگذشت
هوش مصنوعی: اشک من به عمق سینهٔ ماهی رسیده و آه من از روی آینهٔ ماه عبور کرده است.
در بر گرفت جان مرا تیر غم چنانک
پیکان به جان رسید وز جان تا به بر گذشت
هوش مصنوعی: غم به شدت بر جانم نشسته است، مانند تیری که به جان می‌رسد و سپس از جانم عبور می‌کند.
بر جان من که رنج و بلایی ندیده بود
چندین بلا و رنج ز دردم بدر گذشت
هوش مصنوعی: بر جان من، که هیچ رنج و مشکلی را تجربه نکرده بود، حالا چندین درد و بلا گذشته است.
بر عمر من اجل چو سحرگاه شام خورد
زان شام آفتاب من اندر سحر گذشت
هوش مصنوعی: عمر من مانند سحرگاه است که در انتهای شب به پایان می‌رسد، و روزی که باید شروع شود، به طور ناگهانی از دست رفته است. به‌طور خلاصه، عمرم به سرعت سپری شده و فرصتی برای شادی یا آغاز دوباره نداشتم.
عطار چون که سایهٔ عزت بر او نماند
چون سایه‌ای ز خواری خود در به در گذشت
هوش مصنوعی: عطار، وقتی که دیگر عزتی برای او باقی نمانده بود، مانند کسی که به خاطر ذلت و خواری‌اش آواره و بی‌خانمان شده، در میان مردم سرگردان و بی‌هدف شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش عندلیب