غزل شمارهٔ ۱۲۴
تاب روی تو آفتاب نداشت
بوی زلف تو مشک ناب نداشت
خازن خلد هشت خلد بگشت
در خور جام تو شراب نداشت
ذرهای پیش لعل سیرابت
چشمهٔ آفتاب آب نداشت
لعلت از آفتاب کرد سؤال
کانچه او داشت آفتاب نداشت
گفت تا سرگشاد چشمهٔ تو
آبِ حیوان ، چنین گلاب نداشت
همچو من آب خضر و کوثر هم
زیر سی لؤلؤ خوشاب نداشت
چشمه بیآب کی به کار آید
زین سخن آفتاب تاب نداشت
همه دعوی او زوال آمد
زرد از آن شد که یک جواب نداشت
دور از روی همچو خورشیدت
چشم من نیم ذره خواب نداشت
کیست کز چشم مست خونریزت
باده ناخورده دل خراب نداشت
کیست کز دست فرق مشکینت
دست بر فرق چون رباب نداشت
کیست کز عشق لالهٔ رخ تو
رخ چو لاله به خون خضاب نداشت
گرچه صیدم مرا مکش به عذاب
کس چو من صید را عذاب نداشت
من چنان لاغری ، که پهلویِ من
جز دل از لاغری کباب نداشت
کس به خونریزی چنان لاغر
تا که فربه نشد شتاب نداشت
تا که صید تو شد دل عطار
سینه خالی ز اضطراب نداشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاب روی تو آفتاب نداشت
بوی زلف تو مشک ناب نداشت
هوش مصنوعی: زیبایی و تابش چهرهات چون آفتاب نیست و عطر گیسوانت مانند مشک خالص نمیباشد.
خازن خلد هشت خلد بگشت
در خور جام تو شراب نداشت
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی، هشت باغ وجود دارد و آنجا در سایهی خورشید، جام تو را پر از شراب نمیبینند؛ به این معنا که چیزی که میخواهی در دسترس نیست و لذتهای ظاهری به تنهایی کافی نیستند.
ذرهای پیش لعل سیرابت
چشمهٔ آفتاب آب نداشت
هوش مصنوعی: قطرهای در برابر زیباییهای درخشان چشمهٔ آفتاب، هیچ و پوچ است.
لعلت از آفتاب کرد سؤال
کانچه او داشت آفتاب نداشت
هوش مصنوعی: دانهی سرخ رنگ (لعل) از آفتاب پرسید که آیا چیزی دارد که من ندارم؟ آفتاب پاسخ داد که آنچه من دارم، تو نداری.
گفت تا سرگشاد چشمهٔ تو
آبِ حیوان ، چنین گلاب نداشت
هوش مصنوعی: گفت که وقتی چشمهٔ تو بهطور کامل باز شد، آب آن مانند گلاب نخواهد بود.
همچو من آب خضر و کوثر هم
زیر سی لؤلؤ خوشاب نداشت
هوش مصنوعی: مانند من، آبی که حیاتبخش و زندگیساز است و همچنین آب کوثر، زیر آن مجموعه لؤلؤ زیبا هیچ خوشی و لذتی نداشت.
چشمه بیآب کی به کار آید
زین سخن آفتاب تاب نداشت
هوش مصنوعی: چشمهای که آب ندارد، هیچ فایدهای ندارد. در اینجا به این نکته اشاره شده که خورشید نمیتواند بدون وجود تابش و نور، کارایی لازم خود را داشته باشد.
همه دعوی او زوال آمد
زرد از آن شد که یک جواب نداشت
هوش مصنوعی: همه ادعاهایی که دربارهاش شده بود، از بین رفت و به صورت زرد درآمد، زیرا که او نتوانست یک جواب مناسب بدهد.
دور از روی همچو خورشیدت
چشم من نیم ذره خواب نداشت
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر دوری از چهرهات که مانند خورشید میدرخشد، حتی یک لحظه خواب نداشت.
کیست کز چشم مست خونریزت
باده ناخورده دل خراب نداشت
هوش مصنوعی: کیست که با دیدن چشمان زیبای تو، دلش خراب و ویران نشود، حتی اگر جرعهای از شراب محبت تو ننوشیده باشد؟
کیست کز دست فرق مشکینت
دست بر فرق چون رباب نداشت
هوش مصنوعی: کیست که بتواند با زیبایی و جذابیت موهای سیاه تو، دستی بر سرش بگذارد و با آن همه زیبایی، به نوازش بپردازد؟
کیست کز عشق لالهٔ رخ تو
رخ چو لاله به خون خضاب نداشت
هوش مصنوعی: کیست که از عشق چهرۀ گلگون تو، همچون لالهای سرخ، به خون رنگین نشده باشد؟
گرچه صیدم مرا مکش به عذاب
کس چو من صید را عذاب نداشت
هوش مصنوعی: هرچند که تو میتوانی مرا به درد و رنج بیندازید، اما من شکار هستم و شکار هرگز عذابی ندارد.
من چنان لاغری ، که پهلویِ من
جز دل از لاغری کباب نداشت
هوش مصنوعی: من به قدری لاغر هستم که هیچ چیزی در کنارم جز دل، به خاطر لاغریام نمیتواند سوخته شود.
کس به خونریزی چنان لاغر
تا که فربه نشد شتاب نداشت
هوش مصنوعی: کسی که به خونریزی دچار شده و بسیار لاغر شده است، تا زمانی که چاق و سالم نشد، عجلهای برای برگشتن به حالت عادی ندارد.
تا که صید تو شد دل عطار
سینه خالی ز اضطراب نداشت
هوش مصنوعی: عطار زمانی که دلش به محبت و عشق تو گرفتار شد، دیگر هیچ عذاب و نگرانی در دلش نداشت.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1404/04/14 21:07
سیدمحمد جهانشاهی
آبِ حیوان ، چنین گلاب نداشت
1404/04/14 21:07
سیدمحمد جهانشاهی
من چنان لاغری ، که پهلویِ من