گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۱

آیینهٔ تو سیاه روی است
او را چه خبر که ماه‌روی است
آن آینه می‌زدای پیوست
کورا گه پشت و گاه روی است
آن پشت ز عشق روی گردان
گر کرده تو را به راه روی است
کز عشق چو آفتاب گردد
هر ذره اگر سیاه‌روی است
نه چرخ کلاه فرق عشق است
پس در خور آن کلاه‌روی است
تا این رویش نگردد آن روی
او را همه در گناه روی است
هر ذره که هست در دو عالم
او را سوی پیشگاه روی است
نتواند یافت هرگز این روی
آن را که به عز و جاه روی است
هرگز نرسد به ذروهٔ عرش
آن را که به قعر چاه روی است
روی از همه شیوه بست باید
آن را که به پادشاه روی است
زین شوق فرید را همه عمر
آورده به بارگاه روی است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/04/10 00:07
هنگامه حیدری

مصراع اول بیت اول به جای سیاه رویی سیاه روی صحیح است