غزل شمارهٔ ۱۲۲
زهی زیبا جمالی این چه روی است
زهی مشکین کمندی این چه موی است
ز عشق روی و موی تو به یکبار
همه کون مکان پر گفت و گوی است
از آن بر خاک کویت سر نهادم
که زلفت را سری بر خاک کوی است
چو زلفت گر نشینم بر سر خاک
نمیرم نیز و اینم آرزوی است
چه جای زلف چون چوگانت آنجا
که آنجا صد هزاران سر چو گوی است
برو ای عاشق دستار بگریز
که اینجا رستخیز از چار سوی است
تو مرد نازکی آگه نه کاینجا
هزارن مرد را زه در گلوی است
نبینی روی او یک ذره هرگز
تو را یک ذره گر در خلق روی است
دلا، کی آید او در جست و جویت
که او دایم ورای جست و جوی است
اگرچه ذره هم جوینده باشد
نه چون خورشید رنگش بر رکوی است
گرت او در کشد کاری بود این
که گر کار تو کار شست و شوی است
بسی گر تو به جویی آب ندهد
که هرچه آن از تو آید آب جوی است
ز کار تو چه آید یا چه خیزد
که اینجا بی نیازی سد اوی است
تو کار خویش میکن لیک میدان
که کار او برون از رنگ و بوی است
به خود هرگز کجا داند رسیدن
اگر عطار را عزم علوی است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی زیبا جمالی این چه روی است
زهی مشکین کمندی این چه موی است
هوش مصنوعی: چه زیباییِ دلانگیز و خیرهکنندهای! این چه چهرهای است که如此 دلنواز جلوه میکند؟ و این چه موی مشکی و دلپذیری است که مانند کمند لطیف و جذاب به نظر میرسد؟
ز عشق روی و موی تو به یکبار
همه کون مکان پر گفت و گوی است
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و محبت تو، همه جهان پر از صحبت و گفتگو شده است.
از آن بر خاک کویت سر نهادم
که زلفت را سری بر خاک کوی است
هوش مصنوعی: برای تو، در جایی که قدم گذاشتهای، سر خود را بر خاک کوی تو گذاشتم؛ زیرا زلف تو هم به خاک آنجا آویزان است.
چو زلفت گر نشینم بر سر خاک
نمیرم نیز و اینم آرزوی است
هوش مصنوعی: اگر موهایت را بر خاک بگذارم، این باعث نمیشود که بمیرم و این خود آرزوی من است.
چه جای زلف چون چوگانت آنجا
که آنجا صد هزاران سر چو گوی است
هوش مصنوعی: زلف تو به اندازهای زیباست که در آنجا که تو هستی، هزاران سر مانند توپهای زیبا وجود دارند.
برو ای عاشق دستار بگریز
که اینجا رستخیز از چار سوی است
هوش مصنوعی: ای عاشق، سریعاً از اینجا برو، چون اینجا واقعهای بزرگ و مهم در حال رقم خوردن است.
تو مرد نازکی آگه نه کاینجا
هزارن مرد را زه در گلوی است
هوش مصنوعی: تو مردی حساس و لطیفی هستی، آیا نمیدانی که در اینجا هزاران مرد دیگر هم هستند که به شدت تحت فشار و چالش قرار دارند؟
نبینی روی او یک ذره هرگز
تو را یک ذره گر در خلق روی است
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه هم نتوانی چهرهاش را ببینی، بدان که وجود تو در میان مردم هم بیمعناست.
دلا، کی آید او در جست و جویت
که او دایم ورای جست و جوی است
هوش مصنوعی: ای دل، چه زمانی او به جستجوی تو میآید؟ در حالی که او همیشه فراتر از جستجو و تلاش توست.
اگرچه ذره هم جوینده باشد
نه چون خورشید رنگش بر رکوی است
هوش مصنوعی: هر چند یک ذره هم جستجو کند، اما رنگش هیچگاه به روشنی خورشید نمیرسد.
گرت او در کشد کاری بود این
که گر کار تو کار شست و شوی است
هوش مصنوعی: اگر او کار کند، این نشاندهنده این است که کار تو شستوشو است.
بسی گر تو به جویی آب ندهد
که هرچه آن از تو آید آب جوی است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آب باشی و نتوانی پیدا کنی، باید بدانی که هرچه به تو میرسد، همانند آب جوی است که از تو آمده و به تو بازمیگردد.
ز کار تو چه آید یا چه خیزد
که اینجا بی نیازی سد اوی است
هوش مصنوعی: از کارها و اعمال تو چه نتیجهای حاصل میشود، چون اینجا نیازی نیست و خداوند موانع را برطرف کرده است.
تو کار خویش میکن لیک میدان
که کار او برون از رنگ و بوی است
هوش مصنوعی: هرچند تو به فعالیت خود ادامه میدهی، اما آگاه باش که کار او فراتر از ظواهر و جلوههای دنیوی است.
به خود هرگز کجا داند رسیدن
اگر عطار را عزم علوی است
هوش مصنوعی: هرگز کسی نمیتواند بداند به کجا میرسد، اگر عطار (شاعر و عارف) ارادهاش به سوی حق باشد.