گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲

روز و شب چون غافلی از روز و شب
کی کنی از سر روز و شب طرب
روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب
گه کند این پرتو آن سایه نهان
گه کند این سایه آن پرتو طلب
صد هزاران محو در اثبات هست
صد هزار اثبات در محو ای عجب
چون تو در اثبات اول مانده‌ای
مانده‌ای از ننگ خود سردرکنب
تا نمیری و نگردی زنده باز
صد هزاران بار هستی بی ادب
هر که او جایی فرود آمد همی
هست او را مرددون‌همت لقب
چون ز پرده اوفتادی می‌شتاب
تا ابد هرگز مزن دم بی‌طلب
طالب آن باشد که جانش هر نفس
تشنه‌تر باشد ولیکن بی سبب
نه سبب نه علتش باشد پدید
نه بود از خود نه از غیرش نسب
چون نباشد او صفت چون باشدش
خود همه اوست اینت کاری بوالعجب
گر تو را باید که این سر پی بری
خویش را از سلب او سازی سلب
بر کنار گنج ماندی خاک بیز
در میان بحر ماندی خشک لب
چون رطب آمد غرض از استخوان
استخوان تا چند خائی بی رطب
هین شراب صرف درکش مردوار
پس دو عالم پر کن از شور و شعب
مست جاویدان شو و فانی بباش
تا شوی جاوید آزاد از تعب
چون تو آزاد آیی از ننگ وجود
راستت آن وقت گیرد حکم چپ
از دم آن کس که این می نوش کرد
دوزخ سوزنده را بگرفت تب
همچو عطار این شراب صاف عشق
نوش کن از دست ساقی عرب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز و شب چون غافلی از روز و شب
کی کنی از سر روز و شب طرب
هوش مصنوعی: چرا که در روز و شب غافل هستی، وقتی از شادمانی روز و شب غافل باشی، چه زمانی می‌خواهی شاد باشی؟
روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب
هوش مصنوعی: چهره‌اش همچون روشنی روز است و مویش همچون سایه‌ای، تاریکی شب را فراگرفته است.
گه کند این پرتو آن سایه نهان
گه کند این سایه آن پرتو طلب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات این نور می‌تواند آن سایه پنهان را نمایان کند و گاهی هم این سایه است که آن نور را جستجو می‌کند.
صد هزاران محو در اثبات هست
صد هزار اثبات در محو ای عجب
هوش مصنوعی: در جهان بی‌نهایت، میلیون‌ها نفر و چیزها وجود دارند که به نوعی به وجود و حقیقت خود اعتراف می‌کنند و در همان حال، میلیون‌ها مثال و نشانه از عدم وجود و محو شدن نیز وجود دارد. این به راستی شگفت‌انگیز است.
چون تو در اثبات اول مانده‌ای
مانده‌ای از ننگ خود سردرکنب
هوش مصنوعی: وقتی تو همچنان در رد کردن واقعیت اولیه باقی مانده‌ای، از شرم خودت نمی‌توانی به جلو بروی.
تا نمیری و نگردی زنده باز
صد هزاران بار هستی بی ادب
هوش مصنوعی: تا زمانی که نمیرم و دوباره زنده نشوم، بارها و بارها زندگی بدون فرهنگ و ادب را تجربه می‌کنم.
هر که او جایی فرود آمد همی
هست او را مرددون‌همت لقب
هوش مصنوعی: هر کسی که در جایی نشسته باشد، به او لقب مرد دانا و با همت داده می‌شود.
چون ز پرده اوفتادی می‌شتاب
تا ابد هرگز مزن دم بی‌طلب
هوش مصنوعی: زمانی که از پرده پنهان خارج شدی، بی درنگ به سوی او برو و هرگز به کسی که طلبی از تو ندارد، بی‌دلیل پاسخ نده.
طالب آن باشد که جانش هر نفس
تشنه‌تر باشد ولیکن بی سبب
هوش مصنوعی: کسی که همیشه آرزو دارد جانش در هر لحظه بیشتر تشنه شود، اما بدون دلیل خاصی.
نه سبب نه علتش باشد پدید
نه بود از خود نه از غیرش نسب
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی برای وجودش نیست، نه به خاطر خود اوست و نه از جانب دیگری به وجود آمده است.
چون نباشد او صفت چون باشدش
خود همه اوست اینت کاری بوالعجب
هوش مصنوعی: وقتی که او ویژگی خاصی ندارد، همه چیز خود اوست. این موضوع حقیقتی شگفت‌انگیز است.
گر تو را باید که این سر پی بری
خویش را از سلب او سازی سلب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که خودت را از مسئولیت‌های او رها کنی، باید این سرنوشت را بپذیری و از وابستگی به او فاصله بگیری.
بر کنار گنج ماندی خاک بیز
در میان بحر ماندی خشک لب
هوش مصنوعی: تو در کنار گنج ارزشمندی بودی، اما در میان دریا در حالی که تشنه‌ای، بی‌اثر و بدون استفاده باقی ماندی.
چون رطب آمد غرض از استخوان
استخوان تا چند خائی بی رطب
هوش مصنوعی: وقتی میوه‌ی رسیده و خوشمزه‌ای مانند رطب به دست می‌آید، چه نیازی به وجود استخوان است؟ تا کی می‌خواهی به چیزهای سخت و بی‌مزه فکر کنی؟
هین شراب صرف درکش مردوار
پس دو عالم پر کن از شور و شعب
هوش مصنوعی: بیا، هم‌اکنون شراب را بنوش و از آن لذت ببر، چون این تجربه‌ای عمیق و مردانه است. پس از آن، دل و جان را پر از شوق و شادی کن.
مست جاویدان شو و فانی بباش
تا شوی جاوید آزاد از تعب
هوش مصنوعی: مست و شاداب باش و با دقت از دنیای مادی رها شو تا به آزادی جاودانی دست یابی و از رنج‌ها آزاد باشی.
چون تو آزاد آیی از ننگ وجود
راستت آن وقت گیرد حکم چپ
هوش مصنوعی: زمانی که تو از ننگ و عیب وجود خود آزاد شوی، در آن زمان است که وضعیت و سرنوشت تو به نوعی دیگر تغییر می‌کند.
از دم آن کس که این می نوش کرد
دوزخ سوزنده را بگرفت تب
هوش مصنوعی: از بادی که از طرف کسی که این شراب را نوشید می‌وزد، جهنم آتشین هم دچار تب و تابی می‌شود.
همچو عطار این شراب صاف عشق
نوش کن از دست ساقی عرب
هوش مصنوعی: مانند عطار، از دست ساقی عرب، این شراب زلال عشق را بنوش.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۱۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/12/11 12:03
کسری مهرآئین

مصرع دوم از بیت اول هماهنگ با وزن غزل نیست البته باید یادآور شوم
این نقص در غزل های دیگر هم مشاهده میشود که به احتمال فراوان این ایراد در هنگام تایپ صورت گرفته
سپاس فراوان

1395/02/24 22:04
احسان عسکری

این نا هماهنگی مربوط به لحجه ی نیشابوری میباشد در اصل درست است و در کلمه ی اینت نون ساکن تلفظ میگردد

1397/11/25 02:01
مرتضی آخرتی

وزن شعر عطار اشکال ندارد. در بیت اول واژه سر به معنای راز است که باید مشدد خوانده شود.

1397/11/25 02:01
مرتضی آخرتی

مشکلی در وزن شعر عطار نیست. واژه ی «سر» در مصراع دوم از بیت اول به معنای راز است.

1398/02/13 16:05
..

زلف او چون سایه گسترد اینت شب..

1399/02/19 19:05

مانده ای از ننگ خود سر در کتب---
درست است
راستت آن وقت گیرد حکم چپ--
که چپ با بقیه کلمات نمی خواند
احتمالا این بیت مربوط به غزل دیگری باشد

1399/02/19 22:05
nabavar

گرامی سید محسن
این” کتب “ را از کدام منبع آورده ای که قافیه را مجعول تر کرد
راستت آن وقت گیرد حکم چپ
به نظر می آید که :
راستت آن وقت گیرد حکم رَب
باشد تا با باقی ابیات همخوانی داشته باشد ، ولی فقط حدس می زنم ،

1400/08/11 13:11
امیرالملک

ده حاشیه بر این غزل نوشته‌اند و دریغ از آنکه یک جو در باب زیبایی شعر سخن بگویند. 

چون رطب آمد غرض از استخوان

استخوان تا چند خائی بی رطب

یعنی هسته برای رطب کشتن و محصول ساختن است و اصل رطب است پس هسته مکیدن را رها کن. خطاب به دوستانی که در وزن و قالب و قافیه و حرف و حروف فرو شده‌اند و مغز معنی را رها کرده‌اند.