غزل شمارهٔ ۱۱
ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشهٔ آن روز و شب
اوفتاده در رهی بی پای و سر
همچو مرغی نیم بسمل زین سبب
چند باشم آخر اندر راه عشق
در میان خاک و خون در تاب و تب
پرده برگیرند از پیشان کار
هر که دارند از نسیم او نسب
ای دل شوریده عهدی کردهای
تازه گردان چند داری در تعب
برگشادی بر دلم اسرار عشق
گر نبودی در میان ترک ادب
پر سخن دارم دلی لیکن چه سود
چون زبانم کارگر نی ای عجب
آشکارایی و پنهانی نگر
دوست با ما، ما فتاده در طلب
زین عجب تر کار نبود در جهان
بر لب دریا بمانده خشک لب
اینت کاری مشکل و راهی دراز
اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب
دایم ای عطار با اندوه ساز
تا ز حضرت امرت آید کالطرب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"مجلس اول: درآمد بیات ترک، جامه دران قطعه ی وشنوک و..."
با صدای مهدی امامی (آلبوم بزم دور)
حاشیه ها
1393/04/06 16:07
ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشهٔ آن روز و شب....
.....
.....
زین عجب تر کار نبود در جهان
بر لب دریا بمانده خشک لب
غزلی است پرمعنا وجالب از عطار
1402/06/13 20:09
نادر..
دوست با ما
ما فتاده در طلب!..