اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ده خبر است این ، که ز مَه دِه خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
هوش مصنوعی: در ده خبرهایی در موردی وجود دارد، اما در دنیای شعر و هنر حرفی از مه نیست. این اتفاق هم مانند فلک است که سر و پای مشخصی ندارد.
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
هوش مصنوعی: ذهن و فکرم با بررسی و تفکر بر همه چیز، دنیا را دگرگون و ناهنجار کرد، ولی این تغییر ناشی از بیخبری او از خودش و هویتش بود.
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
بسیار اثر جست و ز یک تن اثری نیست
هوش مصنوعی: کسی که دلی شکسته دارد، به خاطر یاد و اثر از دست رفته هاست، اما از یک نفر هیچ نشانی باقی نمانده است.
دل بر سر ره ماند که میدید که هستش
مشکل سفری پیش که چون هر سفری نیست
هوش مصنوعی: دل در مسیر سفر مانده است، زیرا میفهمد که مشکل بزرگی در پیش روست و این سفر مانند هر سفری نیست.
این کار برون نیست ز دو نوع به تحقیق
یا هیچ نیم یا که به جز من دگری نیست
هوش مصنوعی: این کار به دو حالت ممکن است: یا هیچ چیز نیست یا اینکه کسی غیر از من وجود ندارد.
در ماتم این درد که دورند از آن خلق
آشفته و سرگشته چو من نوحهگری نیست
هوش مصنوعی: در اندوه این درد، که دیگرانی مانند من در حسرتی سرگردان و ناآرام هستند، کسی نیست که برایش سوگواری کند.
زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز
کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست
هوش مصنوعی: از آن مغز، همواره خشک و تر میشوم، هر شب و هر روز، زیرا از دنیای گردنده تنها لب و چهرهای بیشتر نصیبم نیست.
جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست
گفتا نهای واقف که مرا نیشکری نیست
هوش مصنوعی: روح من مانند نیشکری است که از باغ آسمان خواسته شده، اما او پاسخ میدهد که نمیدانی من هیچ نیشکری ندارم.
از خوان فلک دل مطلب گر جگرت خورد
زیرا که اگر دل دهدت بی جگری نیست
هوش مصنوعی: اگر دلت چیزی از آسمان طلب کند، نباید آن را بخوری؛ زیرا اگر دل تو بدون شجاعت باشد، چیزی برای دل نخواهی داشت.
عطار چو کس را خطری نیست درین راه
تو نیز فرو شو که تورا هم خطری نیست
هوش مصنوعی: وقتی کسی در این مسیر مشکلی ندارد، تو هم باید با اطمینان جلو بروی، زیرا برای تو نیز خطری وجود ندارد.
حاشیه ها
یا هیچ نیم، یا که به جز من دگری نیست..
1404/04/08 14:07
سیدمحمد جهانشاهی
در ده خبر است این ، که ز مَه دِه خبری نیست
مه ده = کدخدا ، دهخدا
1404/04/08 14:07
سیدمحمد جهانشاهی
در ده خبری ده ، که ز مردم خبری نیست+++وین واقعه را همچو فلک پا و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به حکمت+++بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
(عطّار،1359خ:218)
نسخه خطّی :
در ده خبری هست و ز مردم خبری نیست+++وین واقعه را همچو فلک پا و سری نیست
هر کدام از نسخ می توانند معنیِ درستی به دست دهند :
معنی هر کدام :
وین واقعه را همچو فلک پا و سری نیست
بی سر و پا بودن کنایه از نامتناهی بودن . فلک بی سر و پاست یعنی نامتناهی ست . شرحِ این قصّه چون فلک نامتناهی ست .
در ده خبر است این که : « ز مه ده خبری نیست »
مه ده : مهترِ ده . کدخدا . معنی : این که ده بی کدخدا شود ( منیّت و خویشی از بین برود ) مهمترین خبر است . ( در این نسخه این مصرع با مصرع های بعدی همخوانی بیشتری دارد . )
در ده خبری ده ، که ز مردم خبری نیست :
اعلان کن که در این ده انسانی وجود ندارد که بتواند به بی خویشی برسد .
در ده خبری هست و ز مردم خبری نیست :
همچون : از دیوار صدا می آید ، از این مردم صدا بلند نمی شود . یعنی هر چیزی متوجّهِ خویشتن می گردند ولی این مردم نمی شوند .
عطّار، فرید الدّین(1359خ)، دیوان عطار ، تهران : سازمان چاپ و انتشارات جاویدان
عطار، فرید الدین(1392)، دیوان عطار، به کوشش محمّد تقی تفضّلی ، تهران: علمی و فرهنگی.
به ویژه در اشعارِ عرفانی شعرِ ژرف تر آنست که خواننده به معنایِ عمیق تری برسد که خودِ سُراینده مُتوجّهِ آن نبوده ، از درکِ خواننده در استخراجِ معنایِ جدید که مطمحِ نظرِ او نبوده خُرسند گردد .
محمدعلی وثوقیان