غزل شمارهٔ ۱۱۹
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
بسیار اثر جست و ز یک تن اثری نیست
دل بر سر ره ماند که میدید که هستش
مشکل سفری پیش که چون هر سفری نیست
این کار برون نیست ز دو نوع به تحقیق
یا هیچ نیم یا که به جز من دگری نیست
در ماتم این درد که دورند از آن خلق
آشفته و سرگشته چو من نوحهگری نیست
زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز
کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست
جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست
گفتا نهای واقف که مرا نیشکری نیست
از خوان فلک دل مطلب گر جگرت خورد
زیرا که اگر دل دهدت بی جگری نیست
عطار چو کس را خطری نیست درین راه
تو نیز فرو شو که تورا هم خطری نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/05/14 19:08
نادر..
یا هیچ نیم، یا که به جز من دگری نیست..