غزل شمارهٔ ۱۱۸
کیست که از عشق تو پردهٔ او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست
وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکهٔ رخساره نیست
هر نفسم همچو شمع زاربکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشتهٔ صد پاره نیست
گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چارهٔ کارم بکن کز تو مرا چاره نیست
هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست
هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست
درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست
در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست
گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست
غزل شمارهٔ ۱۱۷: هر دلی کز عشق تو آگاه نیستغزل شمارهٔ ۱۱۹: در ده خبر است این ، که ز مَه دِه خبری نیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیست که از عشق تو پردهٔ او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست
هوش مصنوعی: چه کسی را میتوان یافت که از عشق تو بیخبر باشد و دلش در قفس وجودش بیقرار و آواره نباشد؟
وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکهٔ رخساره نیست
هوش مصنوعی: عشق چگونه میتواند به اندازهای سنجیده شود که اگر چهرهٔ محبوبی در میان عاشقان نباشد، ارزش آن ناپدید شود.
هر نفسم همچو شمع زاربکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشتهٔ صد پاره نیست
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگیام به مانند شمعی در حال ذوب شدن است. اگر قلب مجروح و پر از درد من، قربانی هزاران پاره نشده باشد، پس چرا باید در پیش تو به زحمت بیفتم؟
گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چارهٔ کارم بکن کز تو مرا چاره نیست
هوش مصنوعی: اگر تو به من توجهی نداری، من هم از تو بینیاز نیستم. برای حل مشکلاتم، فکری بکن؛ چون من از تو راهحلی ندارم.
هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست
هوش مصنوعی: هر کس که در این مسیر با عطر عشق تو آشنا شود، تا همیشه به وجد خواهد آمد، به شرطی که دلش از آزارها و سختیها پاک باشد.
هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست
هوش مصنوعی: هرگونه سخن و گفتوگو در این رستوران به عشق میپردازد و برای هر کسی که در این مکان با حالتی از بیپولی و عدم تجربه وارد شود، جایی ندارد.
درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در راه و در مکانهای مذهبی وجود دارد، آزمایش و محک واقعی افراد است. لباس زرق و برق را دور بینداز، چون این ظاهرسازی شایستهی افرادی که در پی حقیقت و عشق به زندگی هستند، نیست.
در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست
هوش مصنوعی: اگر در این میخانه (دیر) کسی آرزوی میت (مرده) را دارد، بهتر است که درد ناشی از این آرزو را تحمل کند؛ زیرا اینجا جایی برای تماشا و نظاره نیست.
گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست
هوش مصنوعی: وقتی روز روشن شد، دل عطار به این حقیقت پی برد که هر کس در این موضوع نیست، به واقعیات پایبند نیست و عهد و پیمان را به درستی حفظ نمیکند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/08/24 13:10
m
خیلی عالی و عرفانی هست
1392/11/11 21:02
خاکسار
این شعر را مرحوم سید خلیل عالی نژاد با زدن تنبور خوانده اند.
1393/10/13 12:01
محسن
استاد رامین کاکاوند این تصنیف رو اجرا کردن از استاد سید خلیل نشنیدم
1394/04/05 04:07
داود
این شعر رو مرحوم عالینژاد در اجرای آئین مستان بسیار زیبا اجرا کردند...
1397/05/09 10:08
مهدی خالقی
تصنیف مست ابد رو استاد رامین کاکاوند و استاد سید خلیل عالی نژاد با صدای رامین کاکاوند اجرا کردند و بسیار هم زیبا بود
1402/12/11 22:03
ابراهیم صالحی
معنی بیت آخر چه میشه؟