گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷

هر دلی کز عشق تو آگاه نیست
گو برو کو مرد این درگاه نیست
هر که را خوش نیست با اندوه تو
جان او از ذوق عشق آگاه نیست
ای دل ار مرد رهی مردانه باش
زانکه اندر عاشقی اکراه نیست
عاشقان چون حلقه بر در مانده‌اند
زانکه نزدیک تو کس را راه نیست
گرد بر گرد دلم از درد تو
خون گرفت و زهرهٔ یک آه نیست
بر سر آی از قعر چاه نفس از آنک
یوسف مصریت اندر چاه نیست
چند جویی آب و جاه ار عاشقی
عاشق اندر بند آب و جاه نیست
زاد راه مرد عاشق نیستی است
نیست شو در راه آن دلخواه نیست
در ده ای عطار تن در نیستی
زانکه آنجا مرد هستی شاه نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/03 04:02
نادر..

نیست شو در راه آن دلخواه، نیست...

1397/08/02 08:11
نادر..

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

1399/09/08 12:12
شهرام

این شعر را نسیم ثیابی در افشاری اجرا کرده