غزل شمارهٔ ۱۱۶
سرو چون قد خرامان تو نیست
لعل چون پستهٔ خندان تو نیست
نیست یک کس که به لب آمده جان
زآرزوی لب و دندان تو نیست
هیچ جمعیت اگر یافت کسی
از جز آن زلف پریشان تو نیست
مرده آن دل که به صد جان نه به یک
زندهٔ چشمهٔ حیوان تو نیست
غرقه باد آنکه به صد سوختگی
تشنهٔ چاه زنخدان تو نیست
به ز جان عاشق دیدار تو را
سپر ناوک مژگان تو نیست
چشم یک عاقل و هشیار ندید
که چو من واله و حیران تو نیست
میِ وصلم بدِه آخر ، که مرا
بیش ازین طاقت هجران تو نیست
ای دل سوخته در درد بسوز
زانکه جز درد تو درمان تو نیست
چند باشی تو از آن خود از آنک
تا تو آن خودی او آن تو نیست
گر بدو نیست رهت جان درباز
زحمت جان تو جز جان تو نیست
که کشد درد دلت ای عطار
شرح آن لایق دیوان تو نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرو چون قد خرامان تو نیست
لعل چون پستهٔ خندان تو نیست
هوش مصنوعی: درخت سرو به زیبایی و قد بلند تو نمیرسد و هیچ سنگ قیمتی به رنگ و جلای لبخند تو نخواهد بود.
نیست یک کس که به لب آمده جان
زآرزوی لب و دندان تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس وجود ندارد که برای رسیدن به لب و دندان تو جانش را فدای آرزو کند.
هیچ جمعیت اگر یافت کسی
از جز آن زلف پریشان تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ جمعیتی وجود ندارد که در آن کسی به غیر از زلفهای آشفته تو پیدا شود.
مرده آن دل که به صد جان نه به یک
زندهٔ چشمهٔ حیوان تو نیست
هوش مصنوعی: دل مردهای است که حتی با صد جان هم نمیتواند از زنده بودن تو، که جانبخش هستی، بهرهمند شود.
غرقه باد آنکه به صد سوختگی
تشنهٔ چاه زنخدان تو نیست
هوش مصنوعی: آن که به عشق و شوق تو در آتش سوخته است، به خاطر تشنگیای که از چاه زنخدان تو میکشد، در غرقاب عشق قرار گرفته است.
به ز جان عاشق دیدار تو را
سپر ناوک مژگان تو نیست
هوش مصنوعی: عشق من برای دیدن تو به اندازهای عمیق است که حتی سلاح تیرهای مژگان تو نمیتواند آن را متوقف کند.
چشم یک عاقل و هشیار ندید
که چو من واله و حیران تو نیست
هوش مصنوعی: چشم یک فرد عاقل و باهوش هرگز چنین حالتی از شگفتی و گیجی نسبت به تو را نمیبیند که من دارم.
میِ وصلم بدِه آخر ، که مرا
بیش ازین طاقت هجران تو نیست
هوش مصنوعی: به من آخرین نشانه عشق و محبتت را بده، زیرا دیگر توانایی تحمل جدایی و بیخبری از تو را ندارم.
ای دل سوخته در درد بسوز
زانکه جز درد تو درمان تو نیست
هوش مصنوعی: ای دل آسیبدیده، در آتش درد خود بسوز، زیرا هیچ راهحلی جز درد تو وجود ندارد.
چند باشی تو از آن خود از آنک
تا تو آن خودی او آن تو نیست
هوش مصنوعی: هر چه زمان بیشتری از خودت باشی، در واقع متعلق به خودت نیستی و آنچه که هستی، حقیقت تو نیست.
گر بدو نیست رهت جان درباز
زحمت جان تو جز جان تو نیست
هوش مصنوعی: اگر او را نبینی، راهی برایت باقی نمیماند. زندگیات تنها به جان خودت وابسته است و جز خودت کسی برایت نمیماند.
که کشد درد دلت ای عطار
شرح آن لایق دیوان تو نیست
هوش مصنوعی: کسی که بتواند درد دل تو را بکشاند و بیان کند، توانایی آن را ندارد که آن را در دفتر شعرهای تو به درستی توصیف کند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1404/04/05 12:07
سیدمحمد جهانشاهی
میِ وصلم بدِه آخر ، که مرا،