گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۲

دل خون شد و از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
زر می‌خواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست
می‌نتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست
در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفته‌تر نیست
پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست
دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذره‌ای اثر نیست
کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست
کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست
جز کافری و سیاه‌رویی
در عالم عشق معتبر نیست
خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل خون شد و از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
هوش مصنوعی: دل من از غم به درد آمده و از تو هیچ خبری ندارم. هر روز حال و احوال دلم تغییر می‌کند و به نوعی تازه می‌شود.
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر جذبه‌ها و نازهای تو دلم شاد نیست، او جواب داد که من از چنین چیزی بی‌خبرم.
زر می‌خواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با پول، دل مرا بخری، باید بدانی که جان من در اختیارم است، اما پولی برای این کار ندارم.
می‌نتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو دور شوم، چه اینکه بر لب‌های تو منت داشته باشم و چه اینکه نداشته باشم.
در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفته‌تر نیست
هوش مصنوعی: امروز در باغ زیبایی، هیچ گلی به زیبایی و لطافت تو شکفته نشده است.
پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست
هوش مصنوعی: عالم پر از زیبایی و نور چهره توست، اما متأسفانه من نمی‌توانم آن را ببینم.
دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذره‌ای اثر نیست
هوش مصنوعی: من دینی را آورده‌ام که بدون وجود تو، حتی یک ذره از نور آن تاثیر ندارد.
کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست
هوش مصنوعی: من به دست زلف تو به کفر و انکار کشیده شدم، زیرا هیچ راهی برای نجات از این وضعیت وجود ندارد.
کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست
هوش مصنوعی: ازدواج با عشق و نفرت از آن، برای من غیرقابل تحمل است. نفرت از عشق تو نه تنها کم است بلکه به‌قدری عمیق است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
جز کافری و سیاه‌رویی
در عالم عشق معتبر نیست
هوش مصنوعی: در جهان عشق، تنها افرادی که بی‌توجه به ظاهر و اعتقادات دینی خود، عاشق هستند اهمیت دارند.
خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست
هوش مصنوعی: آن که در کوی تو مثل خاک بی‌ارزش است، باید خاکش بر سرش بریزند. مثل عطار که در عشق تو به حالت تسلیم و ناچیزی درآمده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/02/03 11:05
بیژن

سلام
مصرع اول بیت سوم از نظر وزنی مشکل دار!
صحیح : زر می‌طلبی که دل دهی باز