گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۱

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان می‌عشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست
کو در ره سودای تو با دامن تر نیست
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
عطار چنان غرق غمت شد که دلش را
یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
هوش مصنوعی: در حالت مستی و شور عشق، از وجود خود بی‌خبرم و فقط به لذت نوشیدن می‌اندیشم؛ زیرا شوق و حالتی که دارم، مانند هیچ‌کس دیگر نیست.
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
هوش مصنوعی: در جشن عشق که برایم بسیار غم‌انگیز بود، جز درد و رنجی که درونم حس می‌کنم، چیزی دیگر وجود ندارد. دلم پر از حسرت و اندوه است.
مستان می‌عشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
هوش مصنوعی: عاشقان مست در این بیابان رفتند و من تنها ماندم، اما اکنون حتی نشانه‌ای از ماندن من نیز وجود ندارد.
در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
هوش مصنوعی: در دنیای عشق نه چیزی کم است و نه چیزی کامل. من به مانند دو جهان، اگرچه وجود دارم یا ندارم.
گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
هوش مصنوعی: می‌گویند به در او برو، شاید بگذری و او را ببینی. اما بعید است که اگر به باد تبدیل شوم، راهی برای عبور و دیدار او پیدا کنم.
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست
هوش مصنوعی: قبلاً دلی داشتم که بسیار عاشق بود، اما امروز هیچ خبری از دل خودم ندارم و کاملاً بی‌خبرم.
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر تمام وجودم را برای تو بدهم، از اینکه جانم در خطر باشد هراسی ندارم.
در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست
کو در ره سودای تو با دامن تر نیست
هوش مصنوعی: در آغوش تو کسی قرار نمی‌گیرد، ای دوست، که در مسیر عشق تو دلش نلرزد.
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
هوش مصنوعی: می‌دانی که من دلسوخته چه می‌خواهم؟ از تو چیزی نمی‌خواهم و به هیچ چیز دیگر هم توجهی ندارم.
عطار چنان غرق غمت شد که دلش را
یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست
هوش مصنوعی: عطار به قدری در غم خود غرق شده است که حتی در دلش نیز لحظه‌ای آرامش و قرار ندارد. او هیچ زمانی احساس راحتی نمی‌کند و همیشه در دردی عمیق به سر می‌برد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"آواز بیات ترک"
با صدای داود آزاد (آلبوم می صوفی افکن کجا می فروشند)

حاشیه ها

1390/09/11 07:12

غزل بسیار قوی و مستانه‌ایست.

1396/02/16 15:05
...

بی نظیره!
خواهم که نخواهم!
کلید همه درهای آسایش و آرامش همین عبارته. نخواستن!
و چقدر شجاعت می خواد این غرق شدن و محو شدن در آغوش عشق و این هیچ چیز نخواستن.
چقدر شجاعت می خواد پذیرفتن هیچ بودن همه چیز و راحت گذشتن از کنار زندگی.
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست...

1402/12/04 22:03
نَهان

« من ماندم و از من ماندن من نیز اثر نیست » کسی می‌تونه برام تفسیرش کنه؟

1403/03/13 10:06
محمدحسین حمیدی فرد

سلام

"من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست" برداشت من این هست که من هم در این بادیه خواهم رفت و اثری از من نخواهد ماند.

شعر بسیار عالیه، مخصوصا از دو قسمت ذیل لذت و استفاده بردم:

"از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست" به نظرم رسید توجه خواننده را می خواهد به ارزش هستی جلب کند و سپس نقش خواستن، طلب و عشق را با عبارت مستی بیان کرده و ...

قسمت " خواهم که نخواهم" که خودش گویای مطلب است و فقط سکوت و غرق تفکر شدن در معنی این ترکیب زیبا و ...

1403/05/06 15:08
نَهان

واقعا زیبا بود موافقم :) ممنونم که نظرتون رو گفتید