غزل شمارهٔ ۱۰۸
دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
واثق مشو به او که به عهد استوار نیست
در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست
رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی
کاندر دیار خویش بدیدیم یار نیست
نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست
عطاروار از همه عالم طمع ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
واثق مشو به او که به عهد استوار نیست
هوش مصنوعی: دل را از وابستگی به دنیا آزاد کن، زیرا دنیا چیزی پایدار و ماندگار نیست. به آن چیزهایی که به نظر مطمئن میآیند، اعتماد نکن چون وعدههایشان پایدار و قابل اعتماد نیستند.
در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست
هوش مصنوعی: در این روزگار، انتظار وفا و بزرگواری نداشته باش، زیرا هر دوی اینها مدتی است که دیگر در زندگی وجود ندارند.
رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی
کاندر دیار خویش بدیدیم یار نیست
هوش مصنوعی: با دوستان خود باش و از دیگران یاری نطلب، زیرا در سرزمین خود، یار را ندیدهایم.
نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست
هوش مصنوعی: از هر کسی و هر چیزی که میتوانی ناامید شو؛ زیرا خواستههای بیاساس ما شمارشپذیر نیستند.
عطاروار از همه عالم طمع ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست
هوش مصنوعی: از تمام عالم بهرهبرداری کن، زیرا در این دنیا هیچ کاری بهتر از این نیست.