غزل شمارهٔ ۱۰۷
هر که درین درد گرفتار نیست
یک نفسش در دو جهان کار نیست
هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت
دیدهٔ او محرم دیدار نیست
هر که ازین واقعه بویی نبرد
جز به صفت صورت دیوار نیست
خوار شود در ره او همچو خاک
هرکه در این بادیه خونخوار نیست
ای دل اگر دم زنی از سر عشق
جای تو جز آتش و جز دار نیست
پردهٔ این راز که در قمر جانْست
جز قدح دردی خمار نیست
آنکه سزاوار در گلخن است
در حرم شاه سزاوار نیست
گلخنی مفلس ناشسته روی
مرد سراپردهٔ اسرار نیست
کعبهٔ جانان اگرت آرزوست
در گذر از خود ره بسیار نیست
گرچه حجاب تو برون از حد است
هیچ حجابیت چو پندار نیست
پردهٔ پندار بسوز و بدانک
در دو جهانت به ازین کار نیست
چند کنی از سر هستی خروش
نیست شو اندر طلب یار، نیست
از طمع خام درین واقعه
سوختهتر از دل عطار نیست
غزل شمارهٔ ۱۰۶: عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیستغزل شمارهٔ ۱۰۸: دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1401/10/28 12:12
محسن جهان
تفسیر ابیات ۱ و ۲ فوق:
جناب عطار سخن از عشق میگوید: میفرماید هر آنکس که به واقع در درد فراق یار ابدی گرفتار نشده، در دو جهان باقی و فانی طعم آن عشق الهی را نچشیده و حیات و ممات او ثمری برایش نخواهد داشت.
و هر کسی که چشم دل او به نور ازلی روشن نشده، بطور حتم صلاحیت دیدار حضرت دوست را ندارد.