قصیدهٔ شمارهٔ ۵
اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد
به حکم نیشکر آرد برون ز زهرگیا
خدایگانا امروز در سواد جهان
به قطع تیغ تو را دیدهام ید بیضا
چو اصل گوهر تیغت ز کوه میخیزد
ازین جهت جهد آتش ز صخره صما
ز سنگ لاله از آن میدمد که خونین شد
ز بیم خار سر رمح تو دل خارا
برو در آمده زان است نیم ترک سپهر
که تا کله بنهد پیش چار ترک تو را
تویی که در شب تاریک میکند روشن
هزار چشم به روی تو این سپهر دو تا
فلک ز لؤلؤ لا لا از آن طبق پر کرد
که تا نثار کند بر تو لؤلؤ لا لا
به جنب قدر تو ماه سپهر تحت افتاد
ورای این چه توان گفت ماورای ورا
ز فیض نقطهٔ نام تو همچو دریایی
محیط گشت و چنین نامدار شد طغرا
ز کوه حلم تو یک ذره گر پدید آید
هزار کوه به خود درکشد چو کاهربا
ز موج بحر کف تو چو نشو یافت نمی
نبات سدره و طوبی گرفت نشو و نما
چو بحر دست تو در جود گوهر افشان شد
فروچکید ز هر قطرهای دو صد دریا
ز فرق تا به قدم ابر اشک گشت از رشک
ز زیر تا به زبر بحر آب شد ز حیا
به رشح جام تو دریای خشک لب تشنه است
عجایبی است ز دریای آب استسقا
ز خجلت کف تو بحر کف چو بر سر زد
گهی ز رعشه بلرزید و گه ز استرخا
چو قلزمی است کف کافیت که هر روزی
چو شبنمی به همه کوه و بحر کرد هبا
به حق جود تو ای پادشاه گیتی بخش
که حشو دشمنم آتش فکند در احشا
اگر مرا ز جناب چو تو سلیمانی
فتاد غیبت هدهد که رفته بد به سبا
هزار حجت قاطع چو تیغ آرم پیش
که جمله بر گهر صدق من بوند گوا
بدان خدای که در آفتاب معرفتش
به ذرهای نرسد عقل جملهٔ عقلا
مقدسی که ز هر پاکیی که بتوان گفت
منزه است از آن وصف و پاک و بیهمتا
ز شرح حکمت او کند مانده جان و خرد
ز وصف غزت او کور گشته چون و چرا
جهان پیر چو شش روزه طفل گهواره است
نگار کرد بزد هفت مهدش از میزا
به علم آنکه هزاران هزار راز شناخت
ز سوز سینهٔ آن مور لیلةالظلما
به سمع آنکه چو شد پشه در سر نمرود
ز زخم راندن آن نیش میشنود آوا
به مبدعی که در ابداع او جهانی عقل
به هر نفس ز سر عجز میشود شیدا
به قادری که به یکدم هزار نقش نگاشت
ز اوج دایرهٔ چرخ و مرکز غبرا
به صانعی که به یک حلهبافی صنعش
هزار رنگ برآورد خاک چون دیبا
به یک خدای قدیم و به یک رسول کریم
به یک حضور قیامت به یک شهود لقا
به دو سجود و دو حرف ظهور کن فیکون
به دو عروج و دو معراج و دو جهان و دنا
به سه جواهر روح و به سه رطوبت چشم
به سه طلاق به صدق و به سه طریق ملا
به چار پیک خدای و به چار یار رسول
به چار جوی بهشت و به چار فصل بها
به پنج فرض نماز و به پنج نزل کتاب
به پنج نوبت شرع و به پنج رکن هدی
به شش سحرگه فطرت به شش جهات جهان
به شش کرامت و شش روز و شش کریم عبا
به هفت اختر علو به هفت کشور سفل
به هفت مفرش ارض و به هفت سقف سما
به هشت جملهٔ عرش و به هشت خفتهٔ کهف
به هشت معتدل و هشت جنةالماوا
به نه مه بچه و نه مه سراچهٔ مهد
به نه مزاج و به نه طاق گلشن خضرا
به ده مبشره و ده مقولهٔ عالم
به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا
به جان آنکه نه عالم بدو نه آدم نیز
که غرقه بود در انوار آیه الکبری
بدان حضور که لااحصئی برآمد ازو
که از هزار ثنا بیش بود آن یک لا
بدان شرف که ز اقبال بندگی شب قرب
نسیم همنفسی یافت در حریم رضا
بدان نفس که ز خون شد محاسنش چو عقیق
که سنگ گشت روان از مقابح سفها
بدان نگار که از وی عکاشه برد سبق
بدان نگارگری کان نگاشت چون دیبا
به قلب او که هزاران جناح روحالقدس
چو پر یک ملخ آمد در آن عریض فضا
به چشم او که نکرد التفات ما زاغ او
به جان او که ز خود شد ز ماء مااوحی
به مجمعی که به صحرای حشر خواهد بود
به جمع آدم و ذریتش به زیر لوا
به صدق صاحب غار و به عدل کسری شرع
به حلم شاهد قرآن به علم شیر خدا
به دشنه خوردهٔ آن تشته به خون غرقه
به نوش داروی در زهر کشتهٔ زهرا
به خون حمزه و عثمان و مرتضی و عمر
به خون یحیی و سبطین و جملهٔ شهدا
به صد هزار نبی و به بیست و چار هزار
بسی و اند هزار اهل صفه و اهل صفا
به داغ وجه بلال و دل چو بدر هلال
به وجه زرد صهیب و به درد بودردا
به آه سرد اویس قرن سوی یثرب
به عشق گرم معاذ جبل سوی مبدا
به شیر مردی خالد به حکم سیفالله
به اهل بیتی سلمان و خلعت منا
بدان چهلتن در ریگ رفته تشنه جگر
لباس آن همه یک خرقه، قوت یک خرما
به شبروان طواف و به ساکنان حرم
به خفتگان بقیع و به کشتگان غزا
به بو حنیفه که کرد آن حدیث و نص قیاس
مثلثی که مربع نشست دین به نوا
به شافعی که چو اخبار بی قیاسش بود
سخن ز خواجهٔ دین بی قیاس کرد ادا
به عین معرفت بایزید و خرقانی
به شوق بی صفت بوسعید و ابن عطا
بدان مقام که حلاج همچو پنبه بسوخت
ز انالحقش همه حق ماند و محو گشت انا
به چل صباح که از نور خاص حق بسرشت
خمیر این همه اعجوبه بی سواد مسا
بدان دمی که چه گر پیر بود عالم طفل
ازو بزاد زنی طفل پیر چون حوا
به دوسترویی پاکیزگان هفت رواق
به شرمناکی دوشیزگان هفتسرا
به کار دیدگی آن که کم ز سی سال است
که دور اوست و ز پیری همی رود به عصا
به قاضیئی که مر او را نیافت یک معلول
ز حجتش که برو نور روی اوست گوا
به خونیی که بسی قلب بر جناح سفر
به خون بگشته ز ضرب دو دست او به دعا
به تیغ میر علم کز دهان شیر سپهر
به سرکشی سپر زرد میکند پیدا
به آب دست نگاری که رود نیل فلک
ز بحر شعر ترش در سه پرده یافت نوا
به کلک و کاغذ سطان دین نظام دوم
که در سه بعد محقق ازوست خط ذکا
به تاجری که چو سیماب داشت صرفه ندید
متاع خود به منازل سپرد از سیما
به شب که از مه نو هندویی است زرین گوش
به روز کز دم صبح است ترک مارافسا
به علم و حلم پریر و به حکم لازم دی
به روزنامهٔ امروز و به هیبت فردا
به سابقان شریعت به راسخان علوم
به پختگان طریقت به عادلان قضا
به صائمان نهار و به قایمان در لیل
به ساجدان سحرگه به صابران غدا
به خاصگان کمال و به محرمان وصال
به عاشقان جمال و به تشنگان فنا
به مخلصی که دهد جان به حق به تنهایی
میان سجده ز سبحان ربیالاعلی
به عاشقی که بزد دست و جان فشان در رفت
هنوز در ره او ناشنیده بانگ درا
به عارفی که به یک ضرب معرفت جانش
بلا فرو شود آنگه برآید از الا
به عالمی که ز بیدار داشتن همه شب
چو عقل کل بنخفتد میانهٔ اجزا
به صادقی که اگر در رهش بود گردی
به هر سحر بنشاند ز چشم خون پالا
به قانعی که همه کون بوریا پنداشت
که کس نیافت از آن بوریاش بوی ریا
به عاصیی که پس از توبه در شبی صد بار
به نار و نور درافتد میان خوف و رجا
به قاف و طور و سراندیب و بوقبیس و احد
به مروه و جبلالرحمه و منا و صفا
به آب زمزم و آب فرات و آب محیط
به آب کوثر و آب حیات و آب رضا
به مجمعالعرفات و به محشرالعرصات
به منظرالدرجات و به مخرجالمرعی
به عز عالم ارواح و عالم اجساد
به فر عالم کبری و عالم صغری
به بیت معمور و بیت قدس و بیت حرام
به بیت احزان و بیت قبر و بیت بقا
به خال طرفهٔ نون و به چشم شاهد صاد
به زلف پر خم یاسین و طرهٔ طاها
به قاف والقرآن و به صاد والقران
به علم القرآن و به علم الاسما
به روز عرفه و روز بدر و روز حنین
به روز جمعه و عید و به روز حشر و جزا
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا
به جانفزایی علم و به دلگشایی جان
به پادشاهی عقل و رئیسی اعضا
به بهنشینی عمر و به بهحریفی بخت
به پیر طبعی روح و به دولت برنا
به حاجبی دو ابرو به مردمی دو چشم
به هم سری دو دست و به سرکشی دوپا
به عشق بلبل مست و غم کبوتر نوح
به حدس هدهد بلقیس و عزت عنقا
به بار عام تو یعنی که غلغل ملکوت
به رخش خاص تو یعنی که دلدل شهبا
به پای تخت تو یعنی که ساق عرش مجید
به شیر فرش تو یعنی اسد برین بالا
به خاک پای تو کز رشح اوست آب حیات
به یاد گرد تو کاتش فکند در اعدا
بدان بلارک خون ریز زهرپاش چو نیل
که گوهری به قطع اوست خاصه در هیجا
به رمح مار مثالت که چون عصای کلیم
فرو برد به دمی صد هزار اژدرها
به ناوکت که شب تیره است موی شکاف
که روشن است مویی نمیبرد ز سها
به فیض کف کریمت که بری و بحریش
قبول کرد به صد بر و بحر در اعطا
به مجلس تو که جنات عدن را ماند
یمینش از صف غلمان، یسارش از حورا
به ساقی تو که چون عزم ترکتاز کند
هزار دل به سرغمزه آرد از یغما
به مطرب تو که از رشک زخم زخمهٔ او
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا
به شعر من که اگر نقد نه فلک خوانیش
ز هشت خلد برآید خروش صدقنا
بدین قصیده که گر تک زند کسی صد قرن
نیابدش دومین در کراسهٔ شعرا
به سوز جان من از کید حاسد بد گوی
به صور آه من از دست دشمن رعنا
که هرچه بر من افتاده افترا کردند
چو افک عایشهٔ پاک دین خطاست خطا
خدای هست گواهم که نیست بر یادم
که گفتهام سخن از تو برون ز مدح و ثنا
اگر تفحص این سر کنی دل خجلم
که همچو دیدهٔ مور است میشود صحرا
ز هیبت تو اگرچه چو برگ میلرزم
مکن ز خشم مرا پوستین درین سرما
وگر که من ز در کشتنم تو کش که خوش است
ز دست یوسف صدیق دیدهٔ بینا
اگر مرا بکشی ملک را چه برخیزد
ز خون من نه زخون چو من هزار گدا
وگر هزار عقوبت به جای من بکنی
مرا سزاست بتر زان و از تو نیست سزا
چه گر تدارک این واقعه نمیدانم
مرا بس این که بدین صدق هست حق دانا
چو شمع بر سرپایم کنون و حکم تو راست
به راندن که برو یا به خواندن که بیا
وثیقتم همه بر عفو توست و چون نبود
از آنکه حبل متین است و عروة وثقی
چو سایه از بر خویشم گر افکنی بر خاک
چو سایه نیست مرا دور بودن از تو روا
وگر زنی من سرگشته را به چوگان زخم
چو گوی میدومت در رکاب ناپروا
وگر چو کلک به تیغم سرافکنی از تن
چو کلک بر خط حکمت به سر دوم حقا
به دور باش گرم پیش خود کنی بیجان
چو دور باش به جان داری آیمت ز قفا
چو صبح خنده زنم از سر وفا هر روز
وگر چو شمع کشی هر شبم به تیغ جفا
کز آستان تو صد شیر کی تواند کرد
به سنگ چون سگ اصحاب کهف دور مرا
بدین قصیده توان کرد جرم ناکرده
ز بندهٔ تو خود این کرده گیر بر عمدا
عطارد دوم آمد به مدح تو عطار
عطاردی است برو ختم چون که بر تو عطا
اگرچه تا که مرا در تن است جان باقی
دعای جان تو کار است در خلا و ملا
چو خلق روی زمینت همه دعا گویند
به جز تو کیست که آمین کند مرا به دعا
ولی بس است که آمین همی کنند به جمع
مقربان سماوی ز حضرت اعلی
مقدسا چو بدو ملک این جهان دادی
در آن جهانش بده نیز ملکتی والا
به چار بالش ملکش در آن جهان بنشان
که لایق است هم اینجا به ملک و هم آنجا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد
به حکم نیشکر آرد برون ز زهرگیا
هوش مصنوعی: اگر از باغ زندگی او گل و میوهای به دست آید، به مانند نیشکر که شیرینیاش از تلخیها میگذرد، از زهر تلخ گیاهان هم میتواند به خوبی جان بگیرد و زیبایی به ارمغان بیاورد.
خدایگانا امروز در سواد جهان
به قطع تیغ تو را دیدهام ید بیضا
هوش مصنوعی: امروز در دل جهان، با وضوح و روشنایی، قدرت و تسلط تو را مشاهده کردهام، همچون معجزهی ید بیضا.
چو اصل گوهر تیغت ز کوه میخیزد
ازین جهت جهد آتش ز صخره صما
هوش مصنوعی: چون جوهر و ماهیت تیغ تو از دل کوه پیدایش مییابد، به همین خاطر تلاش کن که آتش را از سنگ به وجود آوری.
ز سنگ لاله از آن میدمد که خونین شد
ز بیم خار سر رمح تو دل خارا
هوش مصنوعی: از سنگ، لالهای میروید که به خاطر درد و رنجی که از خار نیزه تو به دلش رسیده، خونین و غمگین شده است.
برو در آمده زان است نیم ترک سپهر
که تا کله بنهد پیش چار ترک تو را
هوش مصنوعی: به جایی برو که به خاطر تو و از عنایت آسمان، حتی ستارهها هم پیش پای تو فرو میافتند.
تویی که در شب تاریک میکند روشن
هزار چشم به روی تو این سپهر دو تا
هوش مصنوعی: تو هستی که در شب تاریک، هزاران چشم به خاطر وجود تو این آسمان را روشن میکنند.
فلک ز لؤلؤ لا لا از آن طبق پر کرد
که تا نثار کند بر تو لؤلؤ لا لا
هوش مصنوعی: آسمان با مرواریدهای درخشان خود آن ظرف را پر کرده تا آنها را بر تو نثار کند.
به جنب قدر تو ماه سپهر تحت افتاد
ورای این چه توان گفت ماورای ورا
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و ارجمندی تو، حتی ماه آسمان هم در برابر تو کوچک شده است. فراتر از این چه چیز دیگری میتوان گفت که از این بالاتر باشد؟
ز فیض نقطهٔ نام تو همچو دریایی
محیط گشت و چنین نامدار شد طغرا
هوش مصنوعی: به لطف و برکت نام تو، مثل دریایی وسیع و گسترده شده است و به همین خاطر، به شهرت و آوازهای بزرگ دست یافته است.
ز کوه حلم تو یک ذره گر پدید آید
هزار کوه به خود درکشد چو کاهربا
هوش مصنوعی: اگر حتی یک ذره از صبر و بردباری تو از کوه بزرگ تو بیرون بیاید، میتواند هزار کوه را به خود جذب کند، مانند آهنربا که کاه را میکشاند.
ز موج بحر کف تو چو نشو یافت نمی
نبات سدره و طوبی گرفت نشو و نما
هوش مصنوعی: از امواج دریا، کف دستان تو به زندگی و رشد رسید، و درخت سدره و طوبی، رشد و شکوفایی را به دست آوردند.
چو بحر دست تو در جود گوهر افشان شد
فروچکید ز هر قطرهای دو صد دریا
هوش مصنوعی: وقتی دریا دست تو با بخشندگی پر از گوهر شد، از هر قطرهاش دوصد دریا به زیر افتاد.
ز فرق تا به قدم ابر اشک گشت از رشک
ز زیر تا به زبر بحر آب شد ز حیا
هوش مصنوعی: از سر تا پای انسان به خاطر حسادت و غیرت، اشک مانند ابر بارید و از زیر تا بالا، دریا به خاطر حیا و شرم، پر آب شد.
به رشح جام تو دریای خشک لب تشنه است
عجایبی است ز دریای آب استسقا
هوش مصنوعی: جامی از تو حاکی از عطش و نیاز به آب است، در حالی که دریا از آب پر است. این نشاندهندهی شگفتیهای فراوانی است که در آبهای بیکران وجود دارد.
ز خجلت کف تو بحر کف چو بر سر زد
گهی ز رعشه بلرزید و گه ز استرخا
هوش مصنوعی: از شرم و خجالت، کف دست تو به اندازه یک دریا بزرگ میشود و گاهی به قدری میلرزد که نشاندهنده ترس و لرز تو است.
چو قلزمی است کف کافیت که هر روزی
چو شبنمی به همه کوه و بحر کرد هبا
هوش مصنوعی: مانند ذرهای از خاک، هر روز بر روی زمین و دریا مانند شبنم پخش میشود.
به حق جود تو ای پادشاه گیتی بخش
که حشو دشمنم آتش فکند در احشا
هوش مصنوعی: به خاطر بخشندگی تو ای پادشاه عالم، که دشمنانم را مثل آتش در درونم میسوزاند.
اگر مرا ز جناب چو تو سلیمانی
فتاد غیبت هدهد که رفته بد به سبا
هوش مصنوعی: اگر من از مقام والای تو که مانند سلیمان هستی دور شوم، نتیجهاش این میشود که هدهدی که خبر ساز و برگشت به سوی سبا بود، دیگر در دسترس نخواهد بود.
هزار حجت قاطع چو تیغ آرم پیش
که جمله بر گهر صدق من بوند گوا
هوش مصنوعی: من هزار دلیل قاطع به مانند شمشیر در پیش میآورم، تا همه بر صدق و راستگویی من گواهی دهند.
بدان خدای که در آفتاب معرفتش
به ذرهای نرسد عقل جملهٔ عقلا
هوش مصنوعی: بدان که خداوندی که در نور شناخت و معرفت او، عقل تمام عالمان حتی به اندازهای کوچک نمیتواند به حقایق او دست یابد.
مقدسی که ز هر پاکیی که بتوان گفت
منزه است از آن وصف و پاک و بیهمتا
هوش مصنوعی: مقدس و پاکی که از هر نوع پاکی و خوبی فراتر است و نمیتوان هیچ صفتی برای توصیف او به کار برد، زیرا بینظیر و یگان است.
ز شرح حکمت او کند مانده جان و خرد
ز وصف غزت او کور گشته چون و چرا
هوش مصنوعی: از بیان حکمت او، جان و عقل حیران ماندهاند و از توصیف بزرگی او، چرا و چگونه درک کردن، کور شده است.
جهان پیر چو شش روزه طفل گهواره است
نگار کرد بزد هفت مهدش از میزا
هوش مصنوعی: جهان مانند یک کودک شش روزه در گهواره است که با زیبایی و دلربایی، هفت مهدش را از میزا (می و شراب) پر کردهاند.
به علم آنکه هزاران هزار راز شناخت
ز سوز سینهٔ آن مور لیلةالظلما
هوش مصنوعی: با دانش کسی که رازهای زیادی را فهمیده است، به خاطر محبت و آرزوهای عمیق آن مور در شبهای تاریک.
به سمع آنکه چو شد پشه در سر نمرود
ز زخم راندن آن نیش میشنود آوا
هوش مصنوعی: به گوش کسانی که از زخم و درد رنج میبرند، صدای نیشی که پشه به نمرود میزند میرسد.
به مبدعی که در ابداع او جهانی عقل
به هر نفس ز سر عجز میشود شیدا
هوش مصنوعی: به خالق و منبعی که آفرینشش باعث میشود عقل هر لحظه از ناتوانی به او شگفتزده شود.
به قادری که به یکدم هزار نقش نگاشت
ز اوج دایرهٔ چرخ و مرکز غبرا
هوش مصنوعی: به قدرتی اشاره دارد که در یک لحظه، هزاران تصویر و شکل را خلق میکند، از اوج دایرهٔ آسمان و مرکز زمین.
به صانعی که به یک حلهبافی صنعش
هزار رنگ برآورد خاک چون دیبا
هوش مصنوعی: به کسی که با تبحر و مهارت بینظیر خود میتواند از یک تکه پارچهی ساده هزار رنگ و طرح متفاوت بسازد، تشبیه شده است به هنرمندی که به وسیلهی خلاقیت و ذوقش، از خاکی بیارزش چیزی زیبا و ارزشمند درست میکند.
به یک خدای قدیم و به یک رسول کریم
به یک حضور قیامت به یک شهود لقا
هوش مصنوعی: به خدایی باستانی و به پیامبری بزرگ، به لحظهای از روز قیامت و به چشمدیدن ملاقات با او.
به دو سجود و دو حرف ظهور کن فیکون
به دو عروج و دو معراج و دو جهان و دنا
هوش مصنوعی: با دل و جان به عبادت و سخن حق بپرداز و از این طریق به مرتبههای بلند و عالم بالا نائل شو، در دو جهان وجود و در عالم معنا به اوج برسان خود را.
به سه جواهر روح و به سه رطوبت چشم
به سه طلاق به صدق و به سه طریق ملا
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به سه ویژگی مهم روح دارد و همچنین به سه حالت اشک و سه نوع جدایی. ضمن اینکه به صداقت و سه راه متفاوت هم اشاره میکند. در کل، این شعر بر روی روح و احساسات انسانی تمرکز دارد و به اهمیت صداقت و مسیرهای مختلف در زندگی میپردازد.
به چار پیک خدای و به چار یار رسول
به چار جوی بهشت و به چار فصل بها
هوش مصنوعی: در این شعر، به چهار نشانه یا نماد اشاره شده است که به نوعی مرتبط با ذات الهی، پیامبر، بهشت و فصول مختلف سال هستند. این نمادها میتوانند نمادهایی از روحانیات و زیباییهای زندگی باشند که در چهار جنبه مختلف طبیعت و خدا معنا پیدا میکنند. به عبارت دیگر، همه این عناصر یکدیگر را تکمیل کرده و به یک چشمانداز کامل و جامع از زندگی و خلقت اشاره دارند.
به پنج فرض نماز و به پنج نزل کتاب
به پنج نوبت شرع و به پنج رکن هدی
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و اصول اساسی دین اسلام اشاره دارد. در آن، به پنج نماز واجب که باید در طول روز خوانده شود، اشاره شده است. همچنین به پنج بخش از قرآن که بر پیامبر نازل شده و قوانین اسلام که در طول زمان به صورت منظم و مشخص تدوین شده، اشاره دارد. به طور کلی، این بیان بر پایههای اصلی دین تأکید میکند که شامل اصول عبادی و قانونی است که مسلمانان باید به آنها پایبند باشند.
به شش سحرگه فطرت به شش جهات جهان
به شش کرامت و شش روز و شش کریم عبا
هوش مصنوعی: در ساعت شش صبح، طبیعت به شش سمت جهان توجه میکند و در شش فضیلت و شش روز و به شش شخصیت بزرگ و محترم نوعی ارزش و احترام دارد.
به هفت اختر علو به هفت کشور سفل
به هفت مفرش ارض و به هفت سقف سما
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف هفت نقطه مختلف در عالم میپردازد؛ از علو و بلندیهای آسمان تا دیارهای پایینتر و زمین. همچنین اشاره به هفت ساختار یا ویژگی مختلف زمین و آسمان دارد که در مجموع به تنوع و گستردگی جهان اشاره میکند.
به هشت جملهٔ عرش و به هشت خفتهٔ کهف
به هشت معتدل و هشت جنةالماوا
هوش مصنوعی: این بیت به زبانی ساده به ترکیب و تعداد مفاهیم مختلف اشاره دارد که میتواند نمایانگر مواردی از جمله آسمانها، خوابها، حالتهای متعادل و بهشتهای مختلف باشد. به عبارت دیگر، به تعداد و تنوع در آفرینش و مفهومهای چهارگانه اشاره دارد که هر کدام به نوعی مربوط به زندگی، آرامش و دنیای ایدهآل انسانها هستند.
به نه مه بچه و نه مه سراچهٔ مهد
به نه مزاج و به نه طاق گلشن خضرا
هوش مصنوعی: نه ماهی است که در آسمان تابیده و نه جایی برای خواب و آرامش فراهم است. نه شرایط روحی مناسبی وجود دارد و نه زمینی سرسبز و دلانگیز برای زندگی.
به ده مبشره و ده مقولهٔ عالم
به ده حس و به ده ایام ماه عاشورا
هوش مصنوعی: به ده بشارتی و خبری در مورد عالم وجود، به ده حسی که مرتبط با حسهایمان است و به ده روز از ماه عاشورا.
به جان آنکه نه عالم بدو نه آدم نیز
که غرقه بود در انوار آیه الکبری
هوش مصنوعی: به جان کسی که نه عالم را میشناسد و نه انسان را، او که در نور آیه بزرگ غرق است.
بدان حضور که لااحصئی برآمد ازو
که از هزار ثنا بیش بود آن یک لا
هوش مصنوعی: بدان حضور که حالتی وصفناپذیر از او بروز کرد، حالتی که از هزار نوع ستایش فراتر است و تنها یک نمونه از آن ستایشها برای توصیف او کافی نیست.
بدان شرف که ز اقبال بندگی شب قرب
نسیم همنفسی یافت در حریم رضا
هوش مصنوعی: بدان که به خاطر مقام و ارزش شب تقدیر، بویی از دوستی و نزدیکی در فضایی آکنده از رضایت و خشنودی به مشام میرسد.
بدان نفس که ز خون شد محاسنش چو عقیق
که سنگ گشت روان از مقابح سفها
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از جمال و زیبایی روحی و ظاهری میپردازد. شاعر به شعبدهای از ویژگیهای مثبت روحی اشاره میکند که میتواند با تأثیر از بیقیدی و ناپاکیهای دنیوی به کمال برسد. در واقع، زیبا و ارزشمند شدن درونی به مانند زیبایی سنگ عقیق، ناشی از مبارزه با ناپسندیها و به دست آوردن فضیلتهای اخلاقی است.
بدان نگار که از وی عکاشه برد سبق
بدان نگارگری کان نگاشت چون دیبا
هوش مصنوعی: ای معشوقه زیبا، بدان که زیبایی تو همچون اثر هنری است که هیچ عکسی نمیتواند به اندازهاش تو را به درستی به تصویر بکشد. تو مانند پارچهای نرم و دلنشینی که زیباییات فراتر از هر توصیف و نگارگری است.
به قلب او که هزاران جناح روحالقدس
چو پر یک ملخ آمد در آن عریض فضا
هوش مصنوعی: در دل او، هزاران بال روحالقدس مانند بالهای ملخی در این فضای وسیع به پرواز درآمدند.
به چشم او که نکرد التفات ما زاغ او
به جان او که ز خود شد ز ماء مااوحی
هوش مصنوعی: چشم او به ما توجهی نکرد و زاغ او به جان او نگریست که از خودش دور شد.
به مجمعی که به صحرای حشر خواهد بود
به جمع آدم و ذریتش به زیر لوا
هوش مصنوعی: در روز قیامت که همگی انسانها گرد هم میآیند، افراد به همراه نسلهای خود تحت یک پرچم جمع میشوند.
به صدق صاحب غار و به عدل کسری شرع
به حلم شاهد قرآن به علم شیر خدا
هوش مصنوعی: در این بیت به ویژگیهای مثبت برخی از شخصیتهای مهم تاریخی و مذهبی اشاره شده است. صداقت و راستگویی صاحب غار، یعنی پیامبر اسلام در زمان هجرت به مدینه، به عنوان یک ارزش برتر ذکر شده و همچنین به عدل و انصاف کسری، پادشاه ایران، اشاره میشود. همچنین حلم و بردباری شاهد قرآن که در حقیقت به اوصاف قرآن و پیامبر اشاره دارد، و علم و دانش شیر خدا، که به حضرت علی (ع) نسبت داده میشود. به طور کلی، این بیت بر روی فضائل اخلاقی و علمی این شخصیتها تأکید دارد.
به دشنه خوردهٔ آن تشته به خون غرقه
به نوش داروی در زهر کشتهٔ زهرا
هوش مصنوعی: شخصی که تشنهٔ خون است، به شدت آسیب دیده و تحت تأثیر درد و رنج قرار گرفته، و در عین حال توجهی به راهحلهای درمانی ندارد و در زهر غرق شده است. این فرد به نوعی در جهانی پر از مشکلات و دشواریها گرفتار شده است.
به خون حمزه و عثمان و مرتضی و عمر
به خون یحیی و سبطین و جملهٔ شهدا
هوش مصنوعی: این جمله به تذکر و یادآوری خون شهیدان بزرگ اسلام، همچون حمزه، عثمان، علی (مرتضی)، عمر و یحیی، و همچنین نوههای پیامبر (سبطین) و دیگر شهدای راه حق اشاره دارد. به نوعی، ذکر این نامها نشاندهندهی احترام و ارادت به بزرگانی است که در راه حق و عدالت جان خود را فدای عقیده خود کردند.
به صد هزار نبی و به بیست و چار هزار
بسی و اند هزار اهل صفه و اهل صفا
هوش مصنوعی: این بیت به تعداد بسیار زیاد پیامبران و فرستادگان الهی اشاره دارد و به سوی آنها و افرادی که در مسیر حق و حقیقت حرکت میکنند، اشاره میکند. به نوعی به کثرت راهنماها و رهبران معنوی اشاره شده است که در فرهنگ و تاریخ دین وجود دارند.
به داغ وجه بلال و دل چو بدر هلال
به وجه زرد صهیب و به درد بودردا
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به تشبیه چهرهها و احساسات پرداخته است. او چهرهٔ بلال را با رنگ داغ و درخشان، و دل صهیب را با زردی و غم توصیف میکند. همچنین، درد و رنج را به عنوان بخشی از این احساسات مطرح میسازد. در مجموع، تصویرسازی از چهرهها و عواطف به خوبی حس و حال آنها را منتقل میکند.
به آه سرد اویس قرن سوی یثرب
به عشق گرم معاذ جبل سوی مبدا
هوش مصنوعی: با صدای لطیف اویس، دلها به سمت یثرب میرود، در حالی که عشق پرشور معاذ جبل، به سوی آغاز و منبع اصلی هدایت میکند.
به شیر مردی خالد به حکم سیفالله
به اهل بیتی سلمان و خلعت منا
هوش مصنوعی: این بیت به وصف شخصیتی قهرمان و شجاع اشاره دارد که بواسطهی قدرت و شجاعتش، در میدان نبرد همچون یک شیر درخشان و قوی است. او به عنوان یک شخصیت مورد احترام و فرمانده جنگی شناخته میشود که به عنوان یک تصمیمگیرنده و پیشوای دینی و اخلاقی با حق و حقیقت همراه است. این فرد همچنین بخشی از خانوادهای محترم و نیکوکار است و به نوعی به آنها افتخار میکند.
بدان چهلتن در ریگ رفته تشنه جگر
لباس آن همه یک خرقه، قوت یک خرما
هوش مصنوعی: چهل نفر در بیابانی تشنه و در سختی هستند، اما تمام آنها به یک لباس و غذای بسیار کم نیاز دارند؛ مانند یک خرما که نمیتواند نیازهای آنها را برآورده کند.
به شبروان طواف و به ساکنان حرم
به خفتگان بقیع و به کشتگان غزا
هوش مصنوعی: به زائران شب و کسانی که در حرم سکونت دارند، به کسانی که در قبری آرامیدهاند و به کسانی که در جنگها جان خود را از دست دادهاند، اشاره میکند.
به بو حنیفه که کرد آن حدیث و نص قیاس
مثلثی که مربع نشست دین به نوا
هوش مصنوعی: به یاد دارم که در زمان حنیفه، آن سخن و استدلال مثلثی مطرح شد که دین به شکلی نو و تازه وارد شد.
به شافعی که چو اخبار بی قیاسش بود
سخن ز خواجهٔ دین بی قیاس کرد ادا
هوش مصنوعی: شخصی که به شیوهای خاص و بدون مقایسه اخبار را بیان میکند، درباره موضوعی مهم و دینی صحبت میکند.
به عین معرفت بایزید و خرقانی
به شوق بی صفت بوسعید و ابن عطا
هوش مصنوعی: خود را با شناخت عمیق و درک حقیقی شخصیتها و بزرگان معنوی آشنا کن، همانطور که بایزید و خرقانی در عین معرفت و شناخت بودند. همچنین به شوق و عشق بینظیر بوسعید و ابن عطا توجه داشته باش.
بدان مقام که حلاج همچو پنبه بسوخت
ز انالحقش همه حق ماند و محو گشت انا
هوش مصنوعی: در آن جایگاه که حلاج به خاطر جمله "انا الحق" خود مانند پنبه سوخته شد، تنها حقیقت باقی ماند و خود او محو شد.
به چل صباح که از نور خاص حق بسرشت
خمیر این همه اعجوبه بی سواد مسا
هوش مصنوعی: در صبحگاه دلافروز که با نور ویژه الهی آغاز میشود، این همه شگفتیها و زیباییها بدون علم و آگاهی خلق شده است.
بدان دمی که چه گر پیر بود عالم طفل
ازو بزاد زنی طفل پیر چون حوا
هوش مصنوعی: بدان که هر لحظهای که دنیا به نظر میرسد ناپایدار و کهنه است، در واقع از آن زمان، چیزهای نو و تازهای متولد میشوند. حتی اگر به نظر برسد که زندگی و علم قدیمی شدهاند، باز هم امکانات و آغازهای جدیدی وجود دارد که از دل آنها زاده میشود. مثل اینکه با وجود سن و سال، هنوز هم ممکن است ایدهها و خلق و خوی تازگی شکل بگیرد.
به دوسترویی پاکیزگان هفت رواق
به شرمناکی دوشیزگان هفتسرا
هوش مصنوعی: این بیت به تمایز میان زیباییهای ظاهری و باطنی میپردازد. در آن، به دوستان نیکو، پاکیزگی و زیبایی شگفتانگیز اشاره میشود که مانند هفت رواق متفاوت و جذاب هستند. در مقابل، اشارهای به شرم و ناپاکی دوشیزگان دارد که نشاندهندهی نوعی ناپاکی در زیبایی یا رفتار آنهاست. این تضاد بیانگر ارزشهای متفاوتی است که در زیبایی و پاکی وجود دارد و به نوعی نقد اجتماعی به حساب میآید.
به کار دیدگی آن که کم ز سی سال است
که دور اوست و ز پیری همی رود به عصا
هوش مصنوعی: این بیت به شخصی اشاره دارد که با وجود گذشت زمان و افزایش سن، همچنان توانایی و انگیزه برای یادگیری و کار کردن دارد. او ممکن است به دلیل پیری به عصا نیاز داشته باشد، اما این موضوع مانع او در تلاش و کار نمیشود. به بیان دیگر، سن و سال مانعی برای حرکت به جلو و ادامه یادگیری نیست.
به قاضیئی که مر او را نیافت یک معلول
ز حجتش که برو نور روی اوست گوا
هوش مصنوعی: به قاضی که هیچکس نمیتواند او را پیدا کند، دلیلش را با این اشاره بیان کن که نور چهرهاش گواهی بر حقیقت اوست.
به خونیی که بسی قلب بر جناح سفر
به خون بگشته ز ضرب دو دست او به دعا
هوش مصنوعی: به خاطر کشتن قلبها در مسیر سفر، این دلها به خون آغشته شدهاند و او با دعا، بر اثر ضربههای دو دست خود، این وضعیت را رقم زده است.
به تیغ میر علم کز دهان شیر سپهر
به سرکشی سپر زرد میکند پیدا
هوش مصنوعی: تیغی به دست دانشمندی است که مانند دندانهای شیر آسمان، منجر به قدرت و سرکشی میشود و به طرز برجستهای میتواند سپر زرد رنگی را نمایان کند.
به آب دست نگاری که رود نیل فلک
ز بحر شعر ترش در سه پرده یافت نوا
هوش مصنوعی: به آبی دست بزن که نیل، در آسمان، از دریا شعر شیرینش را در سه بخش به دست آورده است.
به کلک و کاغذ سطان دین نظام دوم
که در سه بعد محقق ازوست خط ذکا
هوش مصنوعی: در این بیت به هنر و مهارت نویسندهای اشاره شده که با قلم و کاغذ توانسته است به نتایجی عمیق و علمی دست یابد. او در زمینههای مختلفی دانش خود را نشان میدهد و به خاطر نبوغش مورد ستایش قرار میگیرد.
به تاجری که چو سیماب داشت صرفه ندید
متاع خود به منازل سپرد از سیما
هوش مصنوعی: تاجری که مانند جیوه ناپایدار و بیقرار بود، نتوانست از کالای خود بهرهای ببرد و آن را به منازل سپرد.
به شب که از مه نو هندویی است زرین گوش
به روز کز دم صبح است ترک مارافسا
هوش مصنوعی: در شب که ماه نو مانند هندیها درخشان است، به روز گوش بسپار که از دم صبح، ترکها هم صداهایی را به گوش میرسانند.
به علم و حلم پریر و به حکم لازم دی
به روزنامهٔ امروز و به هیبت فردا
هوش مصنوعی: با کمال دانش و بردباری، با تصمیمگیری قاطع و ضروری، به وقایع امروز نگاه میکنم و به شکوه و اهمیت روز آینده اندیشه دارم.
به سابقان شریعت به راسخان علوم
به پختگان طریقت به عادلان قضا
هوش مصنوعی: به پیشینیان دین و افرادی که در علوم مختلف تخصص دارند، کسانی که مسیرهای معنوی را به خوبی طی کردهاند و افراد منصف و با انصاف در تصمیمگیریها توجه شود.
به صائمان نهار و به قایمان در لیل
به ساجدان سحرگه به صابران غدا
هوش مصنوعی: در روز، آنهایی که روزهدار هستند افطار میکنند و در شب، قایقرانان به کار خود ادامه میدهند. صبح هنگام، آنهایی که سجدهگذار هستند عبادت میکنند و در طول روز، صبر و استقامت را پیشه خود میسازند.
به خاصگان کمال و به محرمان وصال
به عاشقان جمال و به تشنگان فنا
هوش مصنوعی: این شعر به افراد خاص و برجسته ای اشاره دارد که از کمال و حسن و زیبایی بهرهمندند. همچنین به کسانی که در جستجوی عشق و اتحاد برمیآیند و به آنانی که به دنبال فنا و ازخودگذشتگی هستند، پرداخته میشود. در مجموع، این ابیات به وضوح ویژگیها و جوانب مختلف عشق و زیبایی را توصیف میکند.
به مخلصی که دهد جان به حق به تنهایی
میان سجده ز سبحان ربیالاعلی
هوش مصنوعی: این شعر به فردی اشاره دارد که با اخلاص و نیت خالص، جان خود را در راه حق فدا میکند. او در لحظههای عبادت و سجده، به یاد خداوندی که بزرگ و بلند مرتبه است، مشغول است و در تنهایی به راز و نیاز میپردازد.
به عاشقی که بزد دست و جان فشان در رفت
هنوز در ره او ناشنیده بانگ درا
هوش مصنوعی: عاشقی که جان و دلش را در عشق فدای معشوق کرد، هنوز هم در راه او صدای جستجویش به گوش میرسد.
به عارفی که به یک ضرب معرفت جانش
بلا فرو شود آنگه برآید از الا
هوش مصنوعی: به فردی که با یک آگاهی عمیق و جدی به شناخت خود و جهان دست یابد، مشکلات و مصائب زندگی برطرف خواهد شد و او به حالت آرامش و رهایی خواهد رسید.
به عالمی که ز بیدار داشتن همه شب
چو عقل کل بنخفتد میانهٔ اجزا
هوش مصنوعی: در جهانی که به خاطر بیدار نگه داشتن همیشگی شب، عقل کل در میان اجزا و عناصر خود به خواب میرود، همه چیز در آرامش و سکوت است.
به صادقی که اگر در رهش بود گردی
به هر سحر بنشاند ز چشم خون پالا
هوش مصنوعی: شخصی راستگو وجود دارد که اگر در مسیر او گردی بیفتد، هر صبح از چشمانش خون میبارد.
به قانعی که همه کون بوریا پنداشت
که کس نیافت از آن بوریاش بوی ریا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی سادگی یا گمراهی شخصی اشاره میکند که فکر میکند به خاطر زحمتهایش یا ظاهری که دارد، هیچکس نمیتواند او را تحتفشار قرار دهد یا دروغهایش را ببیند. او به گونهای به خود اطمینان دارد که گویی هیچکس او را در حالتی که به قول معروف 'بوریا' است، نمیبیند و نمیتواند به ریاکاریهای او پی ببرد. به این ترتیب، به نوعی نشانههایی از بیخبری و فریبنده بودن در روابط از این شخص وجود دارد.
به عاصیی که پس از توبه در شبی صد بار
به نار و نور درافتد میان خوف و رجا
هوش مصنوعی: شخصی که پس از گناه کردن و توبه کردن، در شب دچار تردید و دوگانگی میشود و بین ترس از عذاب و امید به رحمت الهی قرار میگیرد.
به قاف و طور و سراندیب و بوقبیس و احد
به مروه و جبلالرحمه و منا و صفا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مکانهای مقدس و معروف در سرزمینهای اسلامی اشاره میکند. قاف و طور به کوهها و مکانهای تاریخی مربوط به پیامبران اشاره دارند. سراندیب، بوقبیس و احد نیز به نقاط دیگر با اهمیت تاریخی و مذهبی اشاره دارند. مروه، جبلالرحمه، منا و صفا از مکانهای مهم در مراسم حج و مناسک اسلامی هستند که نشاندهنده اهمیت این مکانها در باورهای دینی و فرهنگ اسلامی است.
به آب زمزم و آب فرات و آب محیط
به آب کوثر و آب حیات و آب رضا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف آبهای پاک و مقدس میپردازد. آبهایی مانند آب زمزم، آب فرات، آب دریا و آب کوثر که همگی نمادهایی از طهارت و حیات هستند. این آبها، حیاتبخش و با شفا و برکت محسوب میشوند و به نوعی به آرامش و رضایت اشاره میکنند.
به مجمعالعرفات و به محشرالعرصات
به منظرالدرجات و به مخرجالمرعی
هوش مصنوعی: در روز قیامت و در میدان بزرگ آن، به جایگاههای عالی و برتر نگاه میکنم و به مناطقی که علفها و گیاهان سبز بیرون میآیند، توجه میکنم.
به عز عالم ارواح و عالم اجساد
به فر عالم کبری و عالم صغری
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و عظمت دنیای روح و جسم، به خاطر بزرگی و کوچکی عالم هستی.
به بیت معمور و بیت قدس و بیت حرام
به بیت احزان و بیت قبر و بیت بقا
هوش مصنوعی: به خانههای آباد و خانههای مقدس و خانههای ممنوعه، همچنین به خانههای غم و خانههای قبر و خانههای جاودانگی اشاره شده است.
به خال طرفهٔ نون و به چشم شاهد صاد
به زلف پر خم یاسین و طرهٔ طاها
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیباییهای صورت و ویژگیهای جذاب معشوق اشاره میکند. او به خال زیبای این معشوق و چشمانش که شبیه به شاهد یا شهید است، اشاره میکند. همچنین به زلفهای لخت و پرپیچ و خم او که یادآور گل یاسین و طرهای زیباست، پرداخته شده است. این توصیفها نشاندهندهی زیبایی و جذابیت فراوان معشوق است.
به قاف والقرآن و به صاد والقران
به علم القرآن و به علم الاسما
هوش مصنوعی: به سوگند به قاف و قرآن و سوگند به صاد و قرآن، به علم قرآن و به علم اسماء.
به روز عرفه و روز بدر و روز حنین
به روز جمعه و عید و به روز حشر و جزا
هوش مصنوعی: در روز عرفه، در روز بدر و حنین، در روز جمعه، در روز عید و در روز قیامت و روز حساب و کتاب.
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا
هوش مصنوعی: به احترام و بزرگی شب قدر و شب حساب، و با در نظر گرفتن اهمیت شب آبستن و شب یلدا.
به جانفزایی علم و به دلگشایی جان
به پادشاهی عقل و رئیسی اعضا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علم موجب افزایش زندگی و نشاط میشود و همچنین دل آدمی را شاداب میکند. در اینجا به اهمیت عقل و رهبری خرد در بین اعضای بدن و حیات انسانی اشاره شده است.
به بهنشینی عمر و به بهحریفی بخت
به پیر طبعی روح و به دولت برنا
هوش مصنوعی: زندگی را در کنار دوستان و با خوشبینی سپری کن، روزگاری شاداب و جوانی دلنشین را تجربه کن و از نعمتها و خوشیهای زندگی بهرهمند شو.
به حاجبی دو ابرو به مردمی دو چشم
به هم سری دو دست و به سرکشی دوپا
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره شده است. ابروهای خوش حالت و چشمهای درشت انسانی را توصیف میکند که به یکدیگر هماهنگی دارند. همچنین به دستان و پاهای قوی و سرکش اشاره شده که در مجموع تصویری از زیبایی و نشاط را به ذهن میآورد.
به عشق بلبل مست و غم کبوتر نوح
به حدس هدهد بلقیس و عزت عنقا
هوش مصنوعی: به خاطر عشق بلبل که شاد و شنگول است و غم کبوتر نوح که در غم و اندوه است، به حدس و گمان هدهدی که در داستان بلقیس است و به شکوه و عظمت پرندهای به نام عنقا.
به بار عام تو یعنی که غلغل ملکوت
به رخش خاص تو یعنی که دلدل شهبا
هوش مصنوعی: به معنای ساده، این جمله بیانگر این است که وقتی به طور عمومی به تو و شخصیت تو توجه میشود، مانند صدای زیبا و دلنشین ملکوت است و وقتی که به تو به صورت خاص نگاه میشود، مانند زیبایی خاص و دلربای تو است.
به پای تخت تو یعنی که ساق عرش مجید
به شیر فرش تو یعنی اسد برین بالا
هوش مصنوعی: این بیت به تصویرسازی شکوه و عظمت یک مکان یا سلطنت خاص اشاره دارد. یعنی اینکه زمانی که قدم به این مکان میگذاری، مانند این است که زیر پای عرش الهی نشستهای و فرش آنجا به قدری باعظمت و پر نشان است که به شیر، نماد قدرت و شجاعت، تشبیه شده است. در واقع، همه چیز در این مکان به نوعی احساس احترام و جلال را منتقل میکند.
به خاک پای تو کز رشح اوست آب حیات
به یاد گرد تو کاتش فکند در اعدا
هوش مصنوعی: به خاطر خاک پای تو که نشانهای از زندگی و حیات است، دیگران هم به یاد تو آتش دشمنی را در دلهای خود شعلهور میکنند.
بدان بلارک خون ریز زهرپاش چو نیل
که گوهری به قطع اوست خاصه در هیجا
هوش مصنوعی: بدان که بلارک، که خون میریزد و زهر پاشی میکند، شبیه نیل است که گوهری از او جدا شده و خاصیتش به ویژه در جایی رقیقتر از این دنیا نمایان میشود.
به رمح مار مثالت که چون عصای کلیم
فرو برد به دمی صد هزار اژدرها
هوش مصنوعی: شما همچون نیزهای هستید که مانند عصای پیامبر موسی، در یک لحظه میتواند دشمنان و خطرات زیادی را نابود کند.
به ناوکت که شب تیره است موی شکاف
که روشن است مویی نمیبرد ز سها
هوش مصنوعی: به کشتی تو که در شب تاریک در حرکت است، موهایی که در باد میرقصند، نمیتوانند از ارتفاعی که درخشان است گزندی بگیرند.
به فیض کف کریمت که بری و بحریش
قبول کرد به صد بر و بحر در اعطا
هوش مصنوعی: با لطف و کرم زیاد تو که به همه جا رسیده، برکت و نعمت فراوانی را به دیگران عطا کردی.
به مجلس تو که جنات عدن را ماند
یمینش از صف غلمان، یسارش از حورا
هوش مصنوعی: در مجلس تو، که مثل بهشتهای عدن است، از سمت راستت غلمان (پیشخدمتهای جوان و زیبا) و از سمت چپت حورهای بهشتی حضور دارند.
به ساقی تو که چون عزم ترکتاز کند
هزار دل به سرغمزه آرد از یغما
هوش مصنوعی: به زمزمههای دلانگیز ساقی، که با ناز و نیازش دلهای زیادی را به زانو در میآورد، توجه کن. او با جذابیت و فریباییاش، دلها را به دزدیدن میکشد.
به مطرب تو که از رشک زخم زخمهٔ او
چو زخمه سر زده شد زهره از سر صفرا
هوش مصنوعی: به نوازندهای که به خاطر حسادت، زخمهای عودش چنان جانسوز شده که جانم را از درد میگیرد.
به شعر من که اگر نقد نه فلک خوانیش
ز هشت خلد برآید خروش صدقنا
هوش مصنوعی: شعر من را اگر به درستی ارزیابی نکنی، صدای واقعی آن از بهشت نیز بلندتر خواهد شد.
بدین قصیده که گر تک زند کسی صد قرن
نیابدش دومین در کراسهٔ شعرا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر کسی بخواهد به یک شعر یا قصیده، فقط یک بار اشاره کنیم، پس از صد سال، هنوز هم نمیتواند چیزی مشابه آن را پیدا کند. در واقع، به نوعی به ارزش و یکتایی آن شعر در میان سایر شاعران اشاره دارد.
به سوز جان من از کید حاسد بد گوی
به صور آه من از دست دشمن رعنا
هوش مصنوعی: من به خاطر نیش زبان حسودان و حرفهای بدی که میزنند، در آتش دل میسوزم و از دست دشمن زیبایم آه و ناله میکنم.
که هرچه بر من افتاده افترا کردند
چو افک عایشهٔ پاک دین خطاست خطا
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر من گذشته، به من نسبت ناروا دادهاند، مانند افترایی که به عایشهٔ پاک نسبت داده شد، که این کاملاً اشتباه است.
خدای هست گواهم که نیست بر یادم
که گفتهام سخن از تو برون ز مدح و ثنا
هوش مصنوعی: خدا شاهد است که من هرگز یادم نمیآید که دربارهی تو، جز به تعریف و ستایش، سخنی گفتهام.
اگر تفحص این سر کنی دل خجلم
که همچو دیدهٔ مور است میشود صحرا
هوش مصنوعی: اگر به عمق دل من توجه کنی، خواهی دید که احساسات من چنان گسترده و وسیع میشود که حتی احساسی چون خجالت دیدهام در برابر عظمت آن کوچک و ناچیز است.
ز هیبت تو اگرچه چو برگ میلرزم
مکن ز خشم مرا پوستین درین سرما
هوش مصنوعی: اگرچه از شکوه و زیبایی تو میترسم و مانند برگ میلرزم، اما در این هوای سرد نداشته باش که به خاطر خشم من دچار مشکل میشوی.
وگر که من ز در کشتنم تو کش که خوش است
ز دست یوسف صدیق دیدهٔ بینا
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بکشید، این کار برای من خوشایند است، زیرا از دست یوسف صدیق (که نماد حقیقت و روشنبینی است) دیدهای بینا به من ارزانی خواهد شد.
اگر مرا بکشی ملک را چه برخیزد
ز خون من نه زخون چو من هزار گدا
هوش مصنوعی: اگر مرا بکشید، برای سلطنت چه فایدهای خواهد داشت؟ از خون من نه تنها چیزی نخواهد بود، بلکه از خون من هزار گدا هم نمیتونند به پای من برسند.
وگر هزار عقوبت به جای من بکنی
مرا سزاست بتر زان و از تو نیست سزا
هوش مصنوعی: اگر هزار مجازات به جای من بر من بیاوری، سزاوارش هستم، ولی این کار بدتر از آن است و تو هم مستحق آن نیستی.
چه گر تدارک این واقعه نمیدانم
مرا بس این که بدین صدق هست حق دانا
هوش مصنوعی: اگر برای این اتفاق آمادهسازی نداشته باشم، من را کافی است که این را بدانم که در اینجا صداقت و حقیقت وجود دارد.
چو شمع بر سرپایم کنون و حکم تو راست
به راندن که برو یا به خواندن که بیا
هوش مصنوعی: من همچون شمعی میسوزم و حالا تنها به تو سپردهام که اگر میخواهی من را به جایی بفرستی، برو، یا اگر دعوت میکنی، بیا.
وثیقتم همه بر عفو توست و چون نبود
از آنکه حبل متین است و عروة وثقی
هوش مصنوعی: اعتماد و امید ما به بخشش توست، و چون این امید وجود ندارد، بدان که این پیوندی مستحکم و محکم نیست.
چو سایه از بر خویشم گر افکنی بر خاک
چو سایه نیست مرا دور بودن از تو روا
هوش مصنوعی: اگر همچون سایهات بر من بیافکنی، حتی اگر بر خاک باشم، دوری از تو برایم قابل تحمل نیست.
وگر زنی من سرگشته را به چوگان زخم
چو گوی میدومت در رکاب ناپروا
هوش مصنوعی: اگر زنی من را که گمراه شدهام با چوب چوگان بزنی، مانند گوی که در بازی چوگان به حرکت درمیآید، من در کنار تو بدون ترس میدوم.
وگر چو کلک به تیغم سرافکنی از تن
چو کلک بر خط حکمت به سر دوم حقا
هوش مصنوعی: اگر مانند قلمی که به تیغ میخورد، از تن خود جدا شوی، مانند قلمی که بر خط حکمت مینشیند، به سر میآیی. حقیقتاً.
به دور باش گرم پیش خود کنی بیجان
چو دور باش به جان داری آیمت ز قفا
هوش مصنوعی: اگر از من دور باشی و خود را گرم کنی، چنانکه در فکر زندگی بیحرکت و بیروح باشی، من به تو نزدیک میشوم و تو را از پشت سر خواهم یافت.
چو صبح خنده زنم از سر وفا هر روز
وگر چو شمع کشی هر شبم به تیغ جفا
هوش مصنوعی: هر صبح با وفا میخندم و روز را شروع میکنم، اما اگر هر شب مانند شمع از شدت جفا و ستم از پا درآیم.
کز آستان تو صد شیر کی تواند کرد
به سنگ چون سگ اصحاب کهف دور مرا
هوش مصنوعی: از دست قدرت و عظمت تو هیچ کس نمیتواند به من آسیب برساند، حتی اگر همچون شیرهای نیرومند باشند. من در این حال به سنگ هم بی تفاوت هستم، چون خود را در محیطی امن و پوششدار احساس میکنم.
بدین قصیده توان کرد جرم ناکرده
ز بندهٔ تو خود این کرده گیر بر عمدا
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به بیان این موضوع میپردازد که اگر کسی از روی عمد و بدون دلیل به اشتباه به فردی اتهام بزند، در واقع خود او مسئول این کار است. به عبارت دیگر، شخصی که به دیگران ظلم میکند، باید عواقب اعمالش را تحمل کند، حتی اگر فکر کند که کارش درست است.
عطارد دوم آمد به مدح تو عطار
عطاردی است برو ختم چون که بر تو عطا
هوش مصنوعی: عطارد دوم به خاطر تو ستایش میآورد، عطار که به تو کمک میکند باید در مورد تو سخنرانی کند.
اگرچه تا که مرا در تن است جان باقی
دعای جان تو کار است در خلا و ملا
هوش مصنوعی: هرچند که جانم تا زمانی که در این بدن است باقی میماند، اما دعای تو برای جانم در عالم غیبت و نزد خداوند مؤثر است.
چو خلق روی زمینت همه دعا گویند
به جز تو کیست که آمین کند مرا به دعا
هوش مصنوعی: هنگامی که همه مردم روی زمین برای تو دعا میکنند، تنها تو به چه کسی نیاز داری که به دعایت پاسخ دهد و آمین بگوید؟
ولی بس است که آمین همی کنند به جمع
مقربان سماوی ز حضرت اعلی
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که جمعی از نزدیکان و مقربان آسمانی، به درگاه حضرت بزرگ، با صدای بلند دعا و درخواست خود را مطرح کنند.
مقدسا چو بدو ملک این جهان دادی
در آن جهانش بده نیز ملکتی والا
هوش مصنوعی: به هنگامی که در این جهان به او سلطنت و حکومتی عطا کردی، در آن جهان نیز به او ملکی بزرگ و ارزشمند بده.
به چار بالش ملکش در آن جهان بنشان
که لایق است هم اینجا به ملک و هم آنجا
هوش مصنوعی: در آن دنیا برای او تختی بگذار که شایستهاش است، چرا که او هم در این دنیا و هم در آن دنیا سزاوار مقام و منزلت است.
حاشیه ها
1397/10/22 13:12
فؤاد
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا
در این بیت به شبهای مناسبتی مختلف اشاره شده، شب قدر، شب برات (به روایتی پانزده شعبان)، و شب یلدا.
تنها شبی که برای ما ناآشناست، «شب آبستن» است که به قرینهٔ باقی شبهای موجود در بیت، این هم احتمالاً یک مناسبت بوده است. از آن جا که شب یلدا به معنای شب ولادت مهر است، بعید نیست که شب آبستن هم ارتباطی با به دنیا آمدن مهر داشته باشد.