گنجور

بخش ۸ - حکایت

به نزد خانهٔ دستور کشور
وثاقی مختصر بگرفت بی در
همی‌مالید سالی بیشتر عور
تن خود را بدان دیوار دستور
ز نزدیکان یکی می‌دید از دور
به عالم فاش گشت این راز مستور
وزیر شهر شروان مرد را گفت
«چه مقصود است ترا بر خاک ما خفت؟»
جوابش داد و گفت «ای چشمهٔ نور
ز رخسار تو بادا چشم بد دور
یکی دل‌خسته‌ام، ای صدر عالم
نمی‌داند کسی اسرار حالم
چو فر دولت اندر خانهٔ تست
دل من مرغ دام و دانهٔ تست
همی‌مالم تن خود را به دیوار
مگر روزی دهی در خانه‌ام بار!»
خوش آمد این سخن در گوش جانش
ز زر پر کرد دامان و دهانش
مقرّب گشت حضرت را چنان شد
که حکمش بر همه شروان روان شد
اگر خواهد کسی تا میر گردد
به گرد پادشاه و میر گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1388/04/27 10:06
رسته

بیت: 1
غلط: وتاقی
درست: وثاقی
نوع غلط : تایپی

بیت: 10
غلط: شیروان
درست: شروان
دلیل تصحیح: وزنی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.