بخش ۵
بود شیخی گفت ما را رو به چین
بود گر کافر نداری کیش و دین
پیشوای ماست همچون مصطفاست
لاجرم بود آنچه گویی بیرواست
بعد از آن عطار گفت ای کور و کر
از رموز سر عشقی بیخبر
تو به بندی صورت واماندهای
کی تو حرف حق احمد خواندهای؟
لی مع الله گفت احمد در میان
تو کجا دانی که هستی در میان
تو به صورت همچو کافر ماندهای
واصل حق را تو کافر خواندهای
خرقهٔ ناموس را پوشیدهای
ونگه سالوس را پوشیدهای
بتپرستی میکنی در زیر دلق
مینمایی خویش را صوفی به خلق
تو سلوک راه از خود کردهای
لاجرم در صد هزاران پردهای
دامگاهی کردهای این خرق را
میفریبی هر زمان این خلق را
در خودی خود گرفتار آمدی
لاجرم در عین پندار آمدی
راه تجرید و فنا راه تو هست
تو سخن کم کن که آن راه تو هست
روی تقلیدی بماندی مبتلا
تو کجا و سرّ توحید از کجا
رو که راه بینشان راه تو نیست
عقل را در راه معنی روشکیست
تو نمیدانی که من هستم چنین
بیهوا ماییم بر روی زمین
من خدایم من خدایم من خدا
فارغم از کبر و کینه وز هوا
سرّ بیسرنامه را پیدا کنم
عاشقان را در جهان شیدا کنم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود شیخی گفت ما را رو به چین
بود گر کافر نداری کیش و دین
هوش مصنوعی: یک شاعر یا عارف به همراهانش میگوید که ما اگر به سوی چین برویم، حتی اگر کسی در آنجا ایمان و دین نداشته باشد، هیچ مشکلی ندارد.
پیشوای ماست همچون مصطفاست
لاجرم بود آنچه گویی بیرواست
هوش مصنوعی: رهبر ما مانند پیامبر است، بنابراین هر چیزی که بگویی بیاساس خواهد بود.
بعد از آن عطار گفت ای کور و کر
از رموز سر عشقی بیخبر
هوش مصنوعی: عطار گفت: ای نابینا و ناشنوا، تو از رازهای عشق هیچ اطلاعی نداری.
تو به بندی صورت واماندهای
کی تو حرف حق احمد خواندهای؟
هوش مصنوعی: تو در قید و بند ظاهری و از حقیقت دور ماندهای، در حالی که حرف حق و حقیقت، صدای پیامبر احمد (ص) را شنیدهای.
لی مع الله گفت احمد در میان
تو کجا دانی که هستی در میان
هوش مصنوعی: احمد میگوید: من در کنار خدا هستم، تو کجایی که در میان من هستی؟
تو به صورت همچو کافر ماندهای
واصل حق را تو کافر خواندهای
هوش مصنوعی: تو به شکل و ظاهری هستی که همچون یک کافر به نظر میرسی، در حالی که حقیقت و راه درست را پشت سر گذاشتهای و این را نمیدانی.
خرقهٔ ناموس را پوشیدهای
ونگه سالوس را پوشیدهای
هوش مصنوعی: لباسی که به حرمت و شرافت تعلق دارد بر تن کردهای و در عین حال نفاق و دورویی را نیز در خود پنهان کردهای.
بتپرستی میکنی در زیر دلق
مینمایی خویش را صوفی به خلق
هوش مصنوعی: تو در ظاهر خود را صوفی و دیندار نشان میدهی، اما در باطن به پرستش بتها میپردازی.
تو سلوک راه از خود کردهای
لاجرم در صد هزاران پردهای
هوش مصنوعی: تو در مسیر سلوک و معنویت از خود گذشتی و اکنون در میان هزاران پرده و حجاب قرار گرفتهای.
دامگاهی کردهای این خرق را
میفریبی هر زمان این خلق را
هوش مصنوعی: گاهی دامهایی از این خرقه (لباس عارفانه) قرار میدهی و هر بار این مردم را فریب میزنی.
در خودی خود گرفتار آمدی
لاجرم در عین پندار آمدی
هوش مصنوعی: تو در خودت به دام افتادهای و به همین خاطر در دنیای خیالت گرفتار شدهای.
راه تجرید و فنا راه تو هست
تو سخن کم کن که آن راه تو هست
هوش مصنوعی: راهی که به تهی شدن و رهایی از هر آنچه هست میانجامد، فقط راه توست. پس کمتر صحبت کن، چون آن مسیر مخصوص توست.
روی تقلیدی بماندی مبتلا
تو کجا و سرّ توحید از کجا
هوش مصنوعی: تو در تقلید گرفتار شدهای، اما اصل و بنیاد توحید را از کجا میشناسی؟
رو که راه بینشان راه تو نیست
عقل را در راه معنی روشکیست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راهی بینشان هستی، بدان که عقل در این مسیر، به مثابه چراغی است که راه را روشن میکند.
تو نمیدانی که من هستم چنین
بیهوا ماییم بر روی زمین
هوش مصنوعی: تو از حال و احوال من خبر نداری، در حالی که من در این دنیا به شدت بیخبرا و گم هستم.
من خدایم من خدایم من خدا
فارغم از کبر و کینه وز هوا
هوش مصنوعی: من همانا خدایم و از هر نوع ناز و کینه و هوای نفس آزاد هستم.
سرّ بیسرنامه را پیدا کنم
عاشقان را در جهان شیدا کنم
هوش مصنوعی: میخواهم حتی بدون سر، نامهای را پیدا کنم و عاشقان را در این دنیا دیوانه و شگفته کنم.