گنجور

بخش ۷ - در شرح عشق فرماید

عجب مرغیست مرغ عشق جانا
زبان او نداند هیچ دانا
همیشه او هوای جان نوردد
بجز اندر فضای دل نگردد
بهر جان و دلی گرکوشه گیرد
دو اسبه عقل از آنجا گوشه گیرد
کند عقل تو هر دم صد عمارت
بیک لحظه کند او جمله غارت
نجوید ز تو هرگز آب و گل را
ولی قوت از تو خواهد جان ودل را
فرو هرگز نیاید از عمارت
نگنجد شرح وصفش در عبارت
نگردد هرگز او گرد علایق
بجز نامی ندانند زو خلایق
بود او طالب مرد مجرد
پسندش نیست جز فرد مجرد
به نسبت بود از جائی که بوید
چو نسبت نیست ترک او بگوید
نصیب خویش را از خویش جوید
همیشه راز خود با خود بگوید
بگوش او توان رازش شنیدن
بدوش او توان بارش کشیدن
گهی درمان و گاهی درد باشد
گهی چون خار و گاهی درد باشد
گهی شادی و گاهی غم بود عشق
گهی ریش و گهی مرهم بود عشق
بخود هم دانه و دامست و هم صید
بخود صیاد و هم مساح و هم قید
ندیده هر کس او را نه شنیده
تمامت صورت او کس ندیده
ببویش جمله خود مدهوش گشتند
همه بی طاقت و بیهوش گشتند
بشر گردد ملک از بهر آن بوی
بعشق عشق باشد در تک و پوی
همه با طالب خود می‌ستیزد
بتیغ شوق خون او بریزد
بود مفتون راه عشق زنده
حقیقت شاید او را خواند بنده
چو باز در عشق در پرواز آید
همه صیدی به پیشش باز آید
بجز خونین دلی و جان درویش
نه بیند هیچ صیدی لایق خویش
تو تا اوصاف نفس خود ندانی
بماند بر تو پوشیده معانی
در این ره رهزنت نفس است ای جان
قوی تر دشمنت نفس است ای جان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عجب مرغیست مرغ عشق جانا
زبان او نداند هیچ دانا
هوش مصنوعی: عجب پرنده‌ایست مرغ عشق که هیچ دانشمندی نمی‌تواند زبان او را بفهمد.
همیشه او هوای جان نوردد
بجز اندر فضای دل نگردد
هوش مصنوعی: او همیشه در پی جان و روح انسان‌هاست و جز در دل آنها قرار نمی‌گیرد.
بهر جان و دلی گرکوشه گیرد
دو اسبه عقل از آنجا گوشه گیرد
هوش مصنوعی: اگر روح و دل انسان به چیزی علاقه‌مند شود، عقل او باید از آنجا دوری کند و گوشه‌گیری اختیار کند.
کند عقل تو هر دم صد عمارت
بیک لحظه کند او جمله غارت
هوش مصنوعی: عقل تو هر لحظه می‌تواند بناهایی بزرگ بسازد، اما در یک چشم بر هم زدن، آن قدرت تخریب را دارد که همه را نابود کند.
نجوید ز تو هرگز آب و گل را
ولی قوت از تو خواهد جان ودل را
هوش مصنوعی: هرگز جستجو نمی‌کند تا از تو آب و گل بگیرد، اما جان و دلش همیشه به قوت تو نیاز دارد.
فرو هرگز نیاید از عمارت
نگنجد شرح وصفش در عبارت
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان تمامی ویژگی‌ها و زیبایی‌های یک بنا را به‌طور کامل در کلمات و متن بیان کرد.
نگردد هرگز او گرد علایق
بجز نامی ندانند زو خلایق
هوش مصنوعی: او هرگز به دور علایق و وابستگی‌ها نمی‌چرخد و تنها کسانی که نامش را می‌شناسند، او را می‌شناسند.
بود او طالب مرد مجرد
پسندش نیست جز فرد مجرد
هوش مصنوعی: او کسی است که به دنبال کسی است که مجرد باشد و هیچ چیز جز فرد مجرد او را خوش نمی‌آورد.
به نسبت بود از جائی که بوید
چو نسبت نیست ترک او بگوید
هوش مصنوعی: اگر رابطه‌ای وجود داشته باشد، از آنجا که نشئه و وجود دارد، وقتی رابطه‌ای نباشد، ترک آن بیان می‌شود.
نصیب خویش را از خویش جوید
همیشه راز خود با خود بگوید
هوش مصنوعی: انسان باید همواره به دنبال آنچه که به خودش تعلق دارد باشد و رازها و درونیاتش را با خود در میان بگذارد.
بگوش او توان رازش شنیدن
بدوش او توان بارش کشیدن
هوش مصنوعی: به او می‌توان گفت که به راحتی می‌تواند رازی را بشنود و بر دوش او می‌توان بار سنگینی را حمل کرد.
گهی درمان و گاهی درد باشد
گهی چون خار و گاهی درد باشد
هوش مصنوعی: هر زمان ممکن است که درد و رنج وجود داشته باشد و گاهی نیز ممکن است که حالتی تسکین‌دهنده یا درمانی ایجاد شود. زندگی می‌تواند مانند خار باشد که آزار و سختی به همراه دارد یا در لحظاتی آرامش و راحتی را به ارمغان آورد.
گهی شادی و گاهی غم بود عشق
گهی ریش و گهی مرهم بود عشق
هوش مصنوعی: عشق گاهی باعث شادی و گاهی سبب ناراحتی می‌شود؛ گاهی زخم می‌زند و گاهی هم تسکین‌دهنده است.
بخود هم دانه و دامست و هم صید
بخود صیاد و هم مساح و هم قید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها هم خودشان به دام می‌افتند و هم خودشان شکار می‌کنند. به عبارتی دیگر، فرد می‌تواند در نقش‌های مختلفی مثل صیاد، شکار و حتی کسانی که درگیر در زنجیره طبیعی یا اجتماعی هستند، ظاهر شود. هر کسی ممکن است در وضعیتی قرار گیرد که هم نقش تسلط و هم نقش تسلیم را تجربه کند.
ندیده هر کس او را نه شنیده
تمامت صورت او کس ندیده
هوش مصنوعی: هر کس که او را ندیده، همه‌ی زیبایی‌هایش را هم نشنیده است و هیچ‌کس نتوانسته تمام جلوه‌ی او را مشاهده کند.
ببویش جمله خود مدهوش گشتند
همه بی طاقت و بیهوش گشتند
هوش مصنوعی: همه به بوی او مجذوب و بی‌تاب شدند و به حالت بی‌هوشی افتادند.
بشر گردد ملک از بهر آن بوی
بعشق عشق باشد در تک و پوی
هوش مصنوعی: انسان به خاطر آن عطر و بوی عشق، به موجودی فراتر تبدیل می‌شود و عشق او را در تلاش و جنب و جوش قرار می‌دهد.
همه با طالب خود می‌ستیزد
بتیغ شوق خون او بریزد
هوش مصنوعی: هر کس با آرزوها و خواسته‌های خود به مبارزه می‌پردازد و این مبارزه باعث می‌شود که آن آرزوها عمیقاً در دلش جاری شوند.
بود مفتون راه عشق زنده
حقیقت شاید او را خواند بنده
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، دیوانه‌ای وجود دارد که شاید حقیقت را احساس کند و به آن پاسخ دهد.
چو باز در عشق در پرواز آید
همه صیدی به پیشش باز آید
هوش مصنوعی: وقتی کسی در عشق به اوج و پرواز برسد، تمام کسانی که به دنبال او هستند، به سمت او خواهند آمد.
بجز خونین دلی و جان درویش
نه بیند هیچ صیدی لایق خویش
هوش مصنوعی: جز درد و رنج و جان شرافتمندانه درویش، هیچ کسی نمی‌تواند چیزی را که شایسته‌اش است ببیند یا بدست آورد.
تو تا اوصاف نفس خود ندانی
بماند بر تو پوشیده معانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانی ویژگی‌های خود را بشناسی، معانی عمیق برایت پنهان خواهد ماند.
در این ره رهزنت نفس است ای جان
قوی تر دشمنت نفس است ای جان
هوش مصنوعی: در این مسیر، دشمن تو نفس خودت است، ای جان، بنابراین باید قوی‌تر از آن باشی.