گنجور

بخش ۳۱ - در بیان سماع و کیفیت آن

سماع اصلی بزرگست اندرین ره
چو یابی سمع دل گردی تو آگه
اگر سمع دلت نبود ندانی
بپوشند بر تو یکسر این معانی
کسی را کز سماعش ذوق نبود
حقیقت دان که او را شوق نبود
بنای عشقبازی شوق باشد
کسی داند که صاحب ذوق باشد
کسی کو را نباشد سمع معنی
نباشد از سماعش جمع معنی
بود معزول از سمع حقیقت
نباشد در صف جمع طریقت
بود جان و دلش از ذوق محجوب
نه طالب باشد او هرگز نه مطلوب
شود اوصاف او یکسر فسرده
تو او را زنده دانی هست مرده
ازو هرگز نیاید هیچ کاری
مگر ضایع گذارد روزگاری
بسر پرد درین ره مرد آگاه
نثار از جان و دل سازد در این راه
زمان باید پس آنگه خوش مکانی
پس اخوان تا شود آسوده جانی
ز منهیات شرعی دور باید
ز ناجنسان بسی مستور باید
ازین جمله اگر یک چیز کم شد
همه شادی دل اندوه و غم شد
ولی برمبتدی زهر است دائم
که نفس او بهستی گشت قائم
چو مرتاض و مجاهد گشت شد پاک
نماند از هستیش در راه خاشاک
ز گفت و خواب و خور بیزار گردد
گهی مست و گهی هشیار گردد
زبانش دائماً گویای این راه
بجان ودل بود پویای این راه
تمامی از کدورت پاک گردد
برش هر زهر چون تریاک گردد
نباشد طالب جاه و متاعی
بود پیوسته جویای سماعی
ز آواز خوشی کاید بگوشش
رود از شوق جانان عقل و هوشش
ببوی وصل جانان زنده باشد
بوقت و فهم او گوینده باشد
چو زین عالم ترقی کرد درحال
در او ظاهر نگردد قول قوال
مگر گویندهٔ خوب و موافق
قرین حال او معشوق و عاشق
در آن پرده که رهرو را مقام است
بدان کین سالکان را زآن مقام است
از آن صورت بود گر هست دلکش
شود وقت عزیزان یک زمان خوش
خورد روحش بمعراج معانی
ز جوی قرب آب زندگانی
اگر حاضر بود صاحب نیازی
بروز آن وقت آن برگی و سازی
کند زان توشهٔ راه قیامت
در آن ره یابد از آفت سلامت
چو زین عالم ترقی کرد رهرو
سماعش را تو شرح و وصف بشنو
بوقت استماع قول قوّال
که هر یک را دگرگون گردد احوال
تو گوی شفقت از روی فتوت
بباید کردن او را صد مروت
ترا جمع بایدش کردن ز احوال
که تا حاضر شود با تو در آن حال
بصورت با تو در جنبد زمانی
دهد حالات خود را زان نشانی
شود بیمار حالان را طبیبی
دهد صاحب نصیبان را نصیبی
بود چون کیمیا آن وقت و آن حال
بگردد جمله رازان جمله احوال
تمامت را برنگ خود برآرد
بر ایشان روز بدبختی سرآرد
سزای وقت و استعداد هر یک
ببخشد خلعتی زانجمله بیشک
بود نادر چنین صاحب سماعی
که بر هر کس بتابد زان شعاعی
بجان آن چنان وقت و چنان حال
که تا یکسر بگردد بر تو احوال
در آن جمع ار شوی حاضر بیکبار
نماند از گنه برگردنت بار
اگر یک دم در آن محفل نشینی
بسا تخم سعادت را که چینی
خوری زان مجمع آب زندگانی
بدل حاضر شو ای جان گر توانی
شنیده باشی ای جان حال شاهد
مشو منکر تو بر احوال شاهد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سماع اصلی بزرگست اندرین ره
چو یابی سمع دل گردی تو آگه
هوش مصنوعی: در این مسیر، گوش دادن به آهنگ‌ها و نواهای حقیقی بسیار اهمیت دارد. هنگامی که دل شما به درستی این صداها را می‌شنود، درک و آگاهی شما افزایش می‌یابد.
اگر سمع دلت نبود ندانی
بپوشند بر تو یکسر این معانی
هوش مصنوعی: اگر دل تو آمادگی شنیدن ندارد، نخواهی دانست که تمام این معانی چگونه بر تو پوشیده‌اند.
کسی را کز سماعش ذوق نبود
حقیقت دان که او را شوق نبود
هوش مصنوعی: اگر کسی از شنیدن موسیقی لذت نمی‌برد، حقیقت این است که او علاقه‌ای به این امر ندارد.
بنای عشقبازی شوق باشد
کسی داند که صاحب ذوق باشد
هوش مصنوعی: عشق و دل باختن نیاز به شوق و اشتیاق دارد و تنها کسی می‌تواند این احساسات عمیق را درک کند که ذوق و احساسات لطیفی در وجودش باشد.
کسی کو را نباشد سمع معنی
نباشد از سماعش جمع معنی
هوش مصنوعی: کسی که توانایی درک و شنیدن عمیق معانی را ندارد، هرگز نمی‌تواند از شنیدن صداها و موسیقی‌ها معنایی به دست آورد.
بود معزول از سمع حقیقت
نباشد در صف جمع طریقت
هوش مصنوعی: کسی که از درک واقعیات دور باشد، نمی‌تواند به جمع راهروان عرفان و سیر و سلوک بپیوندد.
بود جان و دلش از ذوق محجوب
نه طالب باشد او هرگز نه مطلوب
هوش مصنوعی: او جان و دلش به خاطر شوق و محبت پنهان است، نه این‌که او همیشه خواهان چیزی باشد یا به دنبال مقصودی خاص برود.
شود اوصاف او یکسر فسرده
تو او را زنده دانی هست مرده
هوش مصنوعی: اگر ویژگی‌های کسی به طور کامل ناامیدکننده باشد، تو او را زنده می‌دانی در حالی که او در واقع مرده است.
ازو هرگز نیاید هیچ کاری
مگر ضایع گذارد روزگاری
هوش مصنوعی: هیچ کاری از او بر نمی‌آید که باعث سود و منفعت شود، جز اینکه در طول زمان به اتلاف و از بین رفتن می‌انجامد.
بسر پرد درین ره مرد آگاه
نثار از جان و دل سازد در این راه
هوش مصنوعی: در این مسیر، انسان‌های با آگاهی به خوبی می‌دانند که برای رسیدن به هدف، باید با جان و دل تلاش کنند و هر چه دارند فدای آن کنند.
زمان باید پس آنگه خوش مکانی
پس اخوان تا شود آسوده جانی
هوش مصنوعی: زمانی باید بگذرد تا پس از آن، انسان در کنار دوستانش به آرامش و آسایش برسد.
ز منهیات شرعی دور باید
ز ناجنسان بسی مستور باید
هوش مصنوعی: باید از کارهای ممنوع شرعی فاصله گرفت و از افراد ناپاک و زشت دوری کرد و خود را از آن‌ها پنهان نگه داشت.
ازین جمله اگر یک چیز کم شد
همه شادی دل اندوه و غم شد
هوش مصنوعی: اگر یکی از عناصر خوشحالی از دل انسان کاسته شود، تمام شادی و سرور به اندوه و غم تبدیل خواهد شد.
ولی برمبتدی زهر است دائم
که نفس او بهستی گشت قائم
هوش مصنوعی: اما برای مبتدیان، همواره زهر است، زیرا نفس او برای همیشه برقرار و ثابت شده است.
چو مرتاض و مجاهد گشت شد پاک
نماند از هستیش در راه خاشاک
هوش مصنوعی: زمانی که کسی مانند یک زاهد یا مجاهد می‌شود، از وجود مادیات فاصله می‌گیرد و تلاش می‌کند تا از دنیای مادی پاک شود؛ اما در این مسیر، از واقعیت‌های وجودی خود نیز غافل نمی‌ماند و همچنان تحت تأثیر دنیای اطراف و مشکلات آن قرار دارد.
ز گفت و خواب و خور بیزار گردد
گهی مست و گهی هشیار گردد
هوش مصنوعی: انسان ممکن است از گفت‌وگو، خواب و غذا خسته باشد و گاهی در حال مستی و گاهی در حالت هوشیاری قرار گیرد.
زبانش دائماً گویای این راه
بجان ودل بود پویای این راه
هوش مصنوعی: زبان او همواره بیانگر این مسیر بود و دل و جانش برای این راه پرجنب و جوش بود.
تمامی از کدورت پاک گردد
برش هر زهر چون تریاک گردد
هوش مصنوعی: همه چیز از تیرگی و کج‌فهمی دور خواهد شد، و هر زهر و تلخی به مانند تریاک به مداوا و شفای روح تبدیل خواهد شد.
نباشد طالب جاه و متاعی
بود پیوسته جویای سماعی
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال مقام و ثروت نباشد، همیشه در جستجوی شنیدن تجربه‌های زیبا و دلنشین خواهد بود.
ز آواز خوشی کاید بگوشش
رود از شوق جانان عقل و هوشش
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی که به گوش او می‌رسد، از شادی و شوق معشوقش، عقل و ذهنش را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
ببوی وصل جانان زنده باشد
بوقت و فهم او گوینده باشد
هوش مصنوعی: به بوی ملاقات معشوق، زندگی دوباره‌ای به وجود می‌آید و کسی که این معانی را درک کند، خود به نوعی سخن‌گوی آن احساسات می‌شود.
چو زین عالم ترقی کرد درحال
در او ظاهر نگردد قول قوال
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی در این دنیا به درجات بالایی از رشد و کمال دست پیدا می‌کند، دیگر به سخنان و ادعاهای عادی توجهی نمی‌کند و آنها بر او تأثیری ندارند.
مگر گویندهٔ خوب و موافق
قرین حال او معشوق و عاشق
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که کسی که خوب صحبت می‌کند و با احساسات او هم‌راستا است، می‌تواند همسر و معشوق او باشد؟
در آن پرده که رهرو را مقام است
بدان کین سالکان را زآن مقام است
هوش مصنوعی: در آن دنیایی که رهگذران به منزلت می‌رسند، بدانید که این سالکان به خاطر آن مقام به اینجا رسیده‌اند.
از آن صورت بود گر هست دلکش
شود وقت عزیزان یک زمان خوش
هوش مصنوعی: چهره زیبا باعث می‌شود که اگر دل را به دست آورد، لحظاتی خوش و شیرین با عزیزان سپری گردد.
خورد روحش بمعراج معانی
ز جوی قرب آب زندگانی
هوش مصنوعی: روح او با معانی عالی و بلند که همچون آب حیات از چشمه قرب الهی جاری است، تغذیه می‌شود.
اگر حاضر بود صاحب نیازی
بروز آن وقت آن برگی و سازی
هوش مصنوعی: اگر فردی نیاز داشته باشد، آن زمان تو می‌توانی به او کمک کنی و به او شادی و سرور ببخشی.
کند زان توشهٔ راه قیامت
در آن ره یابد از آفت سلامت
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر زندگی خود به ذخیره‌های معنوی و نیکو بپردازد، در روز قیامت از بلاها و مشکلات در امان خواهد بود.
چو زین عالم ترقی کرد رهرو
سماعش را تو شرح و وصف بشنو
هوش مصنوعی: وقتی که سالک از این دنیا به درجات بالاتر صعود کند، تو توصیف و تفسیر حال او را بشنو.
بوقت استماع قول قوّال
که هر یک را دگرگون گردد احوال
هوش مصنوعی: وقتی به سخن گفتن گوینده گوش می‌دهی، هر کسی حال و وضعیت خاصی پیدا می‌کند.
تو گوی شفقت از روی فتوت
بباید کردن او را صد مروت
هوش مصنوعی: اگر با دل‌سوزی و بزرگواری به کسی کمک کنی، باید در این کار با مهربانی و جوانمردی برخورد کنی.
ترا جمع بایدش کردن ز احوال
که تا حاضر شود با تو در آن حال
هوش مصنوعی: تو باید خود را از احوال و شرایطی که داری جدا کنی، تا بتوانی در آن وضعیت به درستی با او حاضر شوی.
بصورت با تو در جنبد زمانی
دهد حالات خود را زان نشانی
هوش مصنوعی: هنگامی که با تو در تماس هستم، زمان حالتم را تغییر می‌دهد و حالت‌های درونم را نشان می‌دهد.
شود بیمار حالان را طبیبی
دهد صاحب نصیبان را نصیبی
هوش مصنوعی: آنان که در حال بیماری هستند، به طبیبی نیاز دارند و افرادی که نصیب و نیکبختی دارند، باید از آن بهره‌مند شوند.
بود چون کیمیا آن وقت و آن حال
بگردد جمله رازان جمله احوال
هوش مصنوعی: در آن زمان و آن وضعیت، چون کیمیا، همه رازها و شرایط به صورت معجزه‌آسا تغییر خواهند کرد.
تمامت را برنگ خود برآرد
بر ایشان روز بدبختی سرآرد
هوش مصنوعی: تمامی مشکلات و بدبختی‌ها بر سر آن‌ها آید و رنگ آن روز برایشان حاکم شود.
سزای وقت و استعداد هر یک
ببخشد خلعتی زانجمله بیشک
هوش مصنوعی: هر کسی با توجه به زمان و استعدادش، به او جامه‌ای مناسب اهدا خواهد شد.
بود نادر چنین صاحب سماعی
که بر هر کس بتابد زان شعاعی
هوش مصنوعی: نادر فردی صاحب دل و صاحب گوش بود که با حضورش نور و تأثیرش بر هر کسی می‌تابد و بر دل‌ها می‌نشیند.
بجان آن چنان وقت و چنان حال
که تا یکسر بگردد بر تو احوال
هوش مصنوعی: به جان تو قسم که در آن زمان و در آن حالت، همه چیز ممکن است به طور کامل تغییر کند و شرایط به نفع تو پیش برود.
در آن جمع ار شوی حاضر بیکبار
نماند از گنه برگردنت بار
هوش مصنوعی: اگر در آن جمع حاضر شوی، فقط یک بار خواهد بود که از گناهانت هیچ باری بر دوشت نخواهد ماند.
اگر یک دم در آن محفل نشینی
بسا تخم سعادت را که چینی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای در آن جمع حاضر شوی، می‌توانی فرصت‌های زیادی برای دستیابی به خوشبختی را به دست آوری.
خوری زان مجمع آب زندگانی
بدل حاضر شو ای جان گر توانی
هوش مصنوعی: از آن اجتماع که آب حیات می‌ریزد، بنوش و اگر می‌توانی، جانت را آماده کن.
شنیده باشی ای جان حال شاهد
مشو منکر تو بر احوال شاهد
هوش مصنوعی: ای جان، حتماً شنیده‌ای که حال و احوال معشوق نسبت به تو چه بوده است، پس خودت را از انکار آن دور کن و به واقعیت بپذیر.